ســـالام دوســـلار
lachin
عنوان مقاله:
پا ورقی ازجنایات تاواریش استالین 2
ســـالام دوســـلار...
ادامه 2..
-- حکم عملیاتی بیستم سپتامبر در مورد بازداشت چینی ها، ۲۵ هزار نفر را به دیار نیستی فرستاد. و در ژانویه ۱۹۳۸، عملیات دستگاه امنیتی استالینی به لتونی ها، استونی ها، یونانی ها، ایرانیها و چند ملیت دیگر ساکن سرزمین شوروی گسترش یافت. در این عملیات ۳۵۰ هزار نفر دستگیر شدند که بیش از ۲۴۷ هزار نفر آنها در برابر جوخه اعدام قرار گرفته اند.
--اگر سرنوشت شوم نسل نخست کمونیستهای ایرانی به آگاهی مردم ایران میرسید، آیا نسلهای بعدی با آنهمه شور و شوق به کمونیسم و شوروی ایمان میاوردند و با اعتقادی چنین راسخ، هستی خود را بر سر آن می نهادند؟ چگونه بود که فریاد جانخراش هزاران ایرانی در دوزخ استالینی، که می توانست آنهمه هشدار دهنده باشد، به گوش کسی نرسید؟
--نسل آخر به سرنوشت مرگبار نسل اول دچار نشد. به هنگام ورود توده
-- ورود توده ایها و فداییان سالهای بعد از انقلاب اسلامی به شوروی، نظام بر آمده از «انقلاب» اکتبر به آخرین سالهای بقای خود نزدیک میشد و دیگر توان کشتار را از دست داده بود. آری نسل آخر گرفتار «گولاگ» نشد و در برابر جوخههای اعدام جلادان شوروی قرار نگرفت. ولی همین نسل نیز، از آنچه در «بهشت کمونیسم» به چشم میدید، از لحاظ روانی گرفتار ضربهای هولناک شد و، به گونهای دیگر، از پای در آمد.
---نسل آخر به سرنوشت مرگبار نسل اول دچار نشد. به هنگام ورود توده ایها و فداییان سالهای بعد از انقلاب اسلامی به شوروی، نظام بر آمده از «انقلاب» اکتبر به آخرین سالهای بقای خود نزدیک میشد و دیگر توان کشتار را از دست داده بود. آری نسل آخر گرفتار «گولاگ» نشد و در برابر جوخههای اعدام جلادان شوروی قرار نگرفت. ولی همین نسل نیز، از آنچه در «بهشت کمونیسم» به چشم میدید، از لحاظ روانی گرفتار ضربهای هولناک شد و، به گونهای دیگر، از پای در آمد.
---برای درک آنچه بر سر کمونیستهای نسل آخر گذشت، کتاب بیتکلف و صادقانه «خانه دایی یوسف» نوشته اتابک فتح الله زاده (چاپ اول سوئد ۲۰۰۱) بسیار خواندنی است. این عضو پیشین سازمان فداییان خلق (اکثریت) به محض ورود به آذربایجان شوروی، به جای جامعهای آرمانی که مورد انتظارش بود، با دنیایی حقیر و کثیف روبرو میشود.
صدها جوان ایرانی دیگر، همانند او، همین واقعیت بسیار تلخ را در برابر خود می بینند و شماری از آنها، از این که زندگیشان را در راه دستیابی به چنین فاجعهای بر باد داده اند، تعادل از دست میدهند و حتی به خودکشی میرسند.
محسن حیدریان، یکی دیگر از کمونیستهای ایرانی نسل آخر که در همان سالها به شوروی پناهنده شده، در پایان کتاب مشترکش با بابک امیر خسروی (مهاجرت سوسیالیستی و سرنوشت ایرانیان)، احساس خود را چنین بیان میکند: «کمونیسم شوروی و جاذبه افسونی ایدئولوژیک آن مانند دختر زیبایی بود که در جوانی با همه وجود دل به آن داده بودی... سالها درد و حسرت و تجربه و سفر لازم بود تا دریابی که در پشت آن دلداده محبوب، عجوزهای بیرحم پنهان بوده که هرگز ارزش آن همه عشق و فداکاری و درد و رنج را نداشته است.»
---نسل آخر به سرنوشت مرگبار نسل اول دچار نشد. به هنگام ورود توده ایها و فداییان سالهای بعد از انقلاب اسلامی به شوروی، نظام بر آمده از «انقلاب» اکتبر به آخرین سالهای بقای خود نزدیک میشد و دیگر توان کشتار را از دست داده بود. آری نسل آخر گرفتار «گولاگ» نشد و در برابر جوخههای اعدام جلادان شوروی قرار نگرفت. ولی همین نسل نیز، از آنچه در «بهشت کمونیسم» به چشم میدید، از لحاظ روانی گرفتار ضربهای هولناک شد و، به گونهای دیگر، از پای در آمد.
---برای درک آنچه بر سر کمونیستهای نسل آخر گذشت، کتاب بیتکلف و صادقانه «خانه دایی یوسف» نوشته اتابک فتح الله زاده (چاپ اول سوئد ۲۰۰۱) بسیار خواندنی است. این عضو پیشین سازمان فداییان خلق (اکثریت) به محض ورود به آذربایجان شوروی، به جای جامعهای آرمانی که مورد انتظارش بود، با دنیایی حقیر و کثیف روبرو میشود.
صدها جوان ایرانی دیگر، همانند او، همین واقعیت بسیار تلخ را در برابر خود می بینند و شماری از آنها، از این که زندگیشان را در راه دستیابی به چنین فاجعهای بر باد داده اند، تعادل از دست میدهند و حتی به خودکشی میرسند.
محسن حیدریان، یکی دیگر از کمونیستهای ایرانی نسل آخر که در همان سالها به شوروی پناهنده شده، در پایان کتاب مشترکش با بابک امیر خسروی (مهاجرت سوسیالیستی و سرنوشت ایرانیان)، احساس خود را چنین بیان میکند: «کمونیسم شوروی و جاذبه افسونی ایدئولوژیک آن مانند دختر زیبایی بود که در جوانی با همه وجود دل به آن داده بودی... سالها درد و حسرت و تجربه و سفر لازم بود تا دریابی که در پشت آن دلداده محبوب، عجوزهای بیرحم پنهان بوده که هرگز ارزش آن همه عشق و فداکاری و درد و رنج را نداشته است.»