Skip to main content

پانفارس نادان

پانفارس نادان
Anonymous

پانفارس نادان
فکر میکند در میدان نبرد حلوا پخش میکنند. میدان نبرد، میدان مبارزه است. مغولها هر چه بودند توانائی این را داشتند در صحنه نبرد بر دشمنان خود چیره شوند. چنین ملتی با استعداد فوق العاده جنگی قدرت این را داشت، نزدیک چهارصد سال بر جغرافیای به طول 15 هزار کیلوتر فرمانروائی کند، از شرق آسیا تا قلب اروپا، از مرزهای شرقی چین تا دریای مدیترانه.
در واقع در اختیار گرفتن چنین مسافت طولانی یک استراتژی فوق العاده نظامی و تاکیک جنگی خارق العاده میطلبد.
پانفارس ساده لوح به جای اینکه بر عظمت یک چنین ملتی، سر تعظیم فرود آورد،
مثل کولی تباران هم نژادش شروع به دری وری گفتن میکند.
در حالیکه اگر کمی اندیشه کند در مییابد با فحش دادن بکسی نمیتوان مسائل پیچیده سیاسی را درک کرد،
اما کسی که از تاریخ خاورمیانه اندکی آگاهی داشته باشد میداند تنها نیروئی که در آناتولی در مقابل لشکر مغول ایستاد،

ایستاد، پادشاه تورک از طایفه قبچاق بود،کسیکه دامنه امپراطوی وی از خاورمیانه تا مصر امروزی کشیده شده بود.
وقتی پیام مردم آناتولی به شاه نامرده رسید او با سپاهی عظیم بر لشکر مغول که در آناتولی گرد آمده بود یورش برده سپاه مغول را که یکی از پسران چنگیزخان آن را رهبری میکرد عقب راند.
در واقع این ترکان آناتولی و یا ترکان سلجوق بودند که مغولها را از آزربایجان و از ناحیه آناتولی ترکیه امروزی پس راندند.
گرچه مغولها صدها سال بر ایران و بخش بزرگی از چین و هندوستان، و خاورمیانه حکمرانی کردند، اما صرفنظر از مراحل جنگی،
چنگیزخان سردار افسانه ای مغول، برای اولین بار در تاریخ بشریت، قانون برده داری را در آسیا و در خاورمیانه لغو کرد.
او گفت، هیچ انسانی اجازه ندارد انسان دیگر را بعنوان برده تحت اختیار خود در آورد.
چنگیز خان در ایام جوانی در جنگهای داخلی مغولستان اسیر، و سالها بعنوان برده در دست دشمن گرفتار شده بود.
چنگیزخان گرچه در صحنه نبرد، فردی با نبوغ کم نظیر و شطرنج باز حرفه ای بود، او با استراتژی و تاکتیک خود، جهان پهناوری را تحت حاکمیت داشت، که تا امروز در تاریخ نظامی بشریت چیز کم سابقه ای است.
لازم به یاد آوریست پانفارس نادان توجه نمی کند، فرد افسانه ای مثل چنگیز خان مغول که نبوغ کشور گشائی وی زبانزد دنیاست،
با فحش و ناسزا گفتن به ملت مغول، چیزی از شهرت تاریخی چنگیزخان کم نمیشود.
زیرا او برای ملت خود بعنوان یک قهرمان شکست ناپذیر محسوب میشود.
کسی که بملت مغول فحش میدهد آدم ضعیفی است. انسان با اراده قوی هرگز فحش و ناسزا نمی گوید.
یک نکته مهم را که نباید از نظر دور داشت این است؛
چنگیزخان هرگز قصد جنگ با ایرانیان را نداشت. سبب لشکر کشی او به ایران، رفتار وحشیانه شاه ایران بود.
چنانکه معروف است؛
چنگیز خان مردی متفکر و اندیشمند بود، او قصد داشت با ایرانیان رابطه بازرگانی، مبادلات تجاری دوستانه ای برقرار سازد.
چنگیزخان بدین منظور چندین کاروان صله زیور آلات، اشیا گرانبها، پارچه های گرانقیمت ابریشمی بعنوان هدیه بدربار شاه ایران فرستاد.
اما شاه ساده لوح و همیشه خمار ایران که دایم الخمر بود فرستادگان چنگیز را به سخریه گرفت.
با گستاخی گفت؛ چنگیز خان کیه من چنین فردی نمی شناسم.
فرستادگان چنگیز به شاه ساده لوح ایران گفتند؛ چنگیز خان، خان اعظم، سلطان بزرگ چین و سردار مقتدر آسیاست.
شاه ساده لوح بجای تشکر از هدایای وی، بجای مهمان نوازی و قدردانی از آنان،
آروغ زنان به سربازان خود امر کرد فرستادگان ویژه چنگیز را که رجال سیاسی، و تجار مهمی بودند، در مقابل دیدگانش گردند زنند.
تنها یکی از آنان را زنده گذاشت تا خبر واقعه گردن زدن همراهان خود را برای چنگیز خان ببرد.
در داستانهای کهن مغول در کتاب "اسرار تاریخ" نقل میشود وقتی چنگیز خان خبر تلخ و باور نکردنی گردن زدن فرستادگانش را شنید، از وحشیگری ایرانیان خونش بجوش آمد.
چنگیز خان در نیمه های شب بر بالای تپه ای رفته، شمشیر خود را از نیام بر کشیده بسوی مرزهای ایران گرفت.
در اینحال از فرط خشم مثل گرک زوزه کشید.
در این اثنا لشکریانش دریافتند که بزودی جنگی خانمانسوزی در شرف وقوع است.
فردای آنروز چنگیزخان با لشکری عظیم بسوی مرزهای ایران روی نهاده مثل رعد و برق بر لشکر ایران تاخت، خاندان شاه ایران را از دم تیغ گذرانده تاج و تخت و سلسه اش را با خاک یکسان نمود.
چنانکه در اول صحبت گفته شد. در جنگ حلوا پخش نمیکنند. میدان جنگ، صحنه مرگ و زندگیست.
نتیجه: اگر در این جنگ لشکر ایرانیان نابود، تاج و تخت سلطنتی بر باد، شهرهای ایران ویران، مردمانش کشته شدند، علت آنرا نه در نزد چنگیز خان، بلکه در نزد شاه ساده لوح ایران و ایرانیت و ایرانشهری جستجو کرد.
بقول معروف: هنر نزد ایرانیان است و بس.