Skip to main content

سالام اليكيم

سالام اليكيم
Anonymous

سالام اليكيم
https://t.me/BizimSulduzZapas/1455
چپ آذربایجان ؛از روسیزاسیون تا قهقرا! (نقدی بر بیانیه‌ی ضدجنگ چپ‌های آذربایجان)
امروز فرصتی پیدا کردم تا «بیانیه‌ی ضدجنگ چپ‌های آذربایجان»، را

آذربایجان»، را بخوانم، بیانیه‌ای در یک نگاه کلی باید گفت غیرتاریخمند و به دور از عینت است و هرچند در ظاهر تلاش می‌کند تا الگویی مترقی و رهایی‌بخش را پیش روی حل این مناقشه بگذارد اما از آن‌جا که خشت اول آن کج است تا ثریا هم کج رفته است.

مهم‌ترین مشکل بیانیه این است که در آن اشاره‌ای به اشغال و تجاوزگری دولت ارمنستان به خاک آذربایجان نشده تا این گونه با یکسان سازی موقعیت این دو کشور در این منازعه زمینه برای طرح ایده‌ گذار به الگوهای آلترناتیو دولت-ملت فراهم شود! حتی اگر مسئله یافتن راه‌هایی برای صلح و هم‌زیستی میان این دو خلق است چگونه است که این بیانیه به یکی از موانع اصلی این هم‌زیستی یعنی اشغال و تجاوز قره‌باغ نمی‌پردازد؟! آیا چپ در کلیت آن درباره‌ی مسئله فلسطین هم این‌چنین نگاهی دارد؟! مگر نه این که تبارشناسی دولت ارمنستان ما را به این نکته رهنمون می‌کند که این دولت نیز همچون دولت اسرائیل متکی بر یک اسطوره قومی-دینی افراطی است که منبعث از آموزه‌های حزب داشناکیسیون است؟! پس چگونه است که این بیانیه از تمام این واقعیات صرف‌نظر می‌کند تا راه‌حلی انتزاعی و خیال‌پردازانه را پیش روی ما بگذارد؟!

از این بیانیه ضعیف که بگذریم اما مسئله مهم از نظر من سکوت جریان چپ ایران در تمامیت آن در قضایای اخیر است و حمایت‌هایی که گه‌گاه از دولت ارمنستان به عمل می‌آورند. کلیدواژه فهم این سکوت «شوونیسم روسی» است که ریشه‌های بحران امروز قره‌باغ به آن برمی‌گردد. وقتی که رویای خودگرانی ملی در کشور شوروی خیلی زود بر باد رفت و جای آن را یک شوونیسم روسی سفت و سخت گرفت که معتقد به اسلاویزاسیون اجباری بود! و تحت تاثیر همین سیاست‌های ملی‌گرایانه بود که گروه‌های اتنیکی و دینی ترک و مسلمان از همه‌ی حقوق ابتدایی انسانی خود محروم شدند و در معرض قتل‌عام، تصفیه، ادغام، کوچ اجباری و یا اخراج از سرزمین‌شان قرار گرفتند و به این‌‌ترتیب بافت جمعیتی مناطق تحت سکونت ترکان و مسلمانان به نفع اقوام اسلاو و روس تغییر یافت. در واقع خشونت‌های اتنیکی و دینی میراث شوم شوروی برای کشورهای تازه استقلال یافته بود، همچنان که آن‌ها را از همان ابتدا درگیر مسئله «هویت» ساخت.

البته با فروپاشی شوروی شوونیسم روسی در دوره پوتین از پشت پرده بیرون آمد تا تبدیل به استراتژی اصلی سیاست‌گذاری خارجی این کشور در منطقه قفقاز شود. در ایران بازهم در روزهای اخیر بحث نئوعثمانیسم اردوغان داغ است اما کسی از نئواسلاویسم دوگین حرفی نمی‌زند. فاشیسم عریان روسی که معتقد به برتری روحی و نژادی ملت روس است و در پی بازیابی عظمت و شکوه امپراطوری روسیه بزرگ در دل اوراسیا (آسیای میانه) است.

دولت ارمنستان با توجه به باورهای نژادی و دینی در متن این تئوری یکی از ستون‌های اصلی سیاست‌های منطقه‌ای روسیه است و از این‌رو این دولت را باید به نوعی سرایه دار حیاط خلوت روسیه یعنی قفقاز خواند!

سکوت چپ ایران و بعضا حمایت برخی فعالین سرشناس این جریان از دولت ارمنستان معنایی جز انحطاط و زوال آن نمی‌دهد. جریانی که هنوز نتوانسته تا در متن مناسبات نوین جهانی و تغییر و تحولات نظری در نظریه چپ خود را به روز کند و هنوز هم دست به دامن تئوری‌های نخ‌نما است. جریانی که هنوز مفهوم ملیت را در قالب نظریات استالین صورت‌بندی می‌کند، همان استالینی که در دوران وی رویای نیمه‌تمام خودگرانی ملی هم مثل تمام رویاهای دیگر قربانی شوونیسم روسی شد.

این چپ خود را نه در حاشیه که در مرکز بازنمایی می‌کند و حتی گه‌گاه در سرکوب و انکار حاشیه هم‌دست مرکز است. این چپ همان چپی است که فاشیسم روسی را با رنگ و لعاب به جای مارکسیسم نشانده و هنوز دل‌خوش به ایده کذایی محور مقاومت است!

این چپی است که دولت- ملت را نفی می‌کند اما چشم برپاکسازی قومی و نژادی گروه‌های شبه مسلح کرد در سوریه می‌بندد تا در خلاء عملی‌اش آن را به عنوان الگویی رهایی‌بخش به خورد مخاطب دهد. این چپ چپی غیرتاریخمند و به دور از عینیت است سراسر در توهم و تناقض که دست در دست فاشیسم و تمامیت‌خوواهان دارد. این چپ علیه حاشیه است و تریبون مرکز و انتظار رهایی را نمی‌شود از آن داشت.
مهدی حمیدی