Skip to main content

سالام اايكيم

سالام اايكيم
Anonymous

سالام اايكيم
سی سال است بیست درصد خاک جمهوری آذربایجان مطابق اهداف به غایت توسعه‌طلبانه و متجاورزانه به اشغال ارمنستان در آمده است
محمد بابایی
و هو خیر لکم
منطقه قره‌باغ یکسره ارمنی‌نشین نیست، در

منطقه قره‌باغ یکسره ارمنی‌نشین نیست، در عین حال این منطقه وسط خاک جمهوری آذربایجان هم قرار دارد. کسانی که با این مسئله آشنا نیستند، و در عین حال دغدغه حقوق بشر دارند و به حق آرزو دارند جمهوری آذربایجان حقوق ارمنی‌های این منطقه را به شکل دمکراتیک رعایت کند، باید توجه داشته باشند که وضعیت سرزمینی ارمنی‌های قره‌باغ چیزی نظیر وضعیت سرزمینی ارمنی‌های گردآباد اورمیه و یا جلفای اصفهان در عمق خاک ایران است.

اما کاری که ارمنستان و ارمنی‌های قره‌باغ با حمایت روسیه کردند، نظیر این است که تا جلفای اصفهان و یا تا گردآباد اورمیه به اشغال ارمنستان در آید، تا ارمنی‌های آن مناطق بتوانند حق تعیین سرنوشت داشته باشند.

سی سال است بیست درصد خاک جمهوری آذربایجان مطابق همین اهداف به غایت توسعه‌طلبانه و متجاورزانه به اشغال ارمنستان در آمده است. این عمل به قدری بی‌شرمانه است، و به قدری با بدیهیات روابط و حقوق بین‌الملل در تعارض است، که هیچ دولتی در جهان جمهوری خودخوانده قره‌باغ در وسط خاک آذربایجان را به رسمیت نشناخته است. جالب اینجاست که حتی جمهوری ارمنستان هم به خود اجازه نداده است رسماً این حکومت خودخوانده را به رسمیت بشناسد.

شهروندان جمهوری آذربایجان برای ایرانیان این سوی ارس فقط مردم یک کشور همسایه و برادر نیستند، این مردم دقیقاً یکی هستند. از همان تاریخی که خاک آذربایجان اشغال شد، و مردم مناطق اشغالی آواره شدند، و در مواردی مثل خوجالی قتل‌عام شدند، مردم اورمیه و تبریز و اردبیل و سراب و مراغه همان داغی را بر دل دارند که اهالی باکو و نخجوان دارند.

اما بعد از حوادث قره‌باغ تُرک‌ها در کشور خود ایران با وضعیتی مواجه شدند که شاید در تاریخ کم‌نظیر باشد. هم نطام حاکم و هم بخش مهمی از جامعه و هم بخش مهمی از جامعه مدنی فارسی‌زبان عملاً نمک به زخم داغداران پاشیدند.

حتی نویسندگان و روشنفکران هم چندان با داغ‌دیدگان همدلی نکردند. ماجرای معروف اعزام یک اتوبوس نویسنده به ارمنستان در اوج دوران اشغال و تجاوز بود. انگار نه انگار که همین ارمنستان داغی بر دل میلیونها ایرانی نهاده است.

پس این نویسنده‌ها برای کدام مردم می‌نویسند؟ مگر درد آذربایجان درد ایران نیست؟ مگر تُرک‌ها شهروندان این کشور نیستند؟ مگر نمی‌گفتید آذربایجان سر ایران است و تاج ایران است و ال است و بل است؟

صد سال است در این کشور به نوستالژی سمرقند و بخارا دامن می‌زنند، هیچ شواهدی هم بر تعلق خاطر ویژه مردم این دو شهر به ایران فعلی و به خراسان فعلی و به مشهد فعلی و به اصفهان فعلی در دست نیست. اما کیست که از عشق مردم باکو و شکی و شیروان و نخجوان به تبریز و اردبیل و اورمیه خبر نداشته باشد.

صد سال است سنگ ایران را به سینه می‌زنند، دیگران را به وطن‌فروشی متهم می‎کنند، پان فارسیسم را عین ایران‌دوستی معرفی می‌کنند و موفق هم می‌شوند. اما فجایع قره‌باغ و خوجالی چنان تشت رسوائی مدعیان را از بام انداخت که دیگر هیچ نوع تقیه و نفاق و دورغی هم کارساز نیست. از همان ابتدا کارشان به همدلی آشکار و نهان با اشغالگران و متجاوزان کشانده شد.

پان‌فارسیم که تا دیروز پدیده کمتر شناخته شده‌‌ای بود و با اسم مستعار و بی‌معنی پان‌ایرانیسم جولان می‌داد، برای بروز منویات اصلی خود در موقعیتی قرار گرفته است که حتی بخش نادان‌تر آن با “بیشعوری” تمام تکلیف ایرانیان اصیل را حمایت از تجاوز ارمنستان اعلام می‌کند.

پان‌فارسیسم همیشه تمامیت‌خواه و قوم‌گرا و خودمحور بود، اما متوهم و بیشعور هم بود. صد سال تناول همزمان این جریان از سفره مذهب و پیشینه زبان فارسی، هم دست منتقدان را در سطح جامعه بسته بود، و هم خود این نگرش را از شعور سیاسی در مواقع ضروری بی‌نیاز کرده بود. طوری که به راحتی منتقدان خود را قوم‌گرا معرفی می‌کردند و با الفاظی نظیر پان‌تُرکیسم به حاشیه می‌راندند، و در عین حال طرز فکر خود را نقطه پرگار عقل و درایت و شعور معرفی می‌کردند.

کسانی که علائق دینی دارند، معمولاً در گرفتاریهای بزرگ این آموزه قرآنی را یادآوری می‌کنند : «عسی ان تکرهوا شیئا و هو خیر لکم و عسی ان تحبو شیئا و هو شر لکم / چه بسا از چیزی کراهت داشته باشید، اما خیر شما در آن باشد و چه بسا چیزی را دوست داشته که برای شما شر است»

فقط شرّ بزرگی مثل اشغال قره‌باغ باید اتفاق می‌افتاد تا خیر بزرگ رسوائی پان‌فارسیسم چنین عیان شود و آشکارا بگویند تُرک در هر دو سوی ارس دشمن ماست و انیرانی است و باید به کمک اشغالگران شتافت.