Skip to main content

نظر آذر ماجدی یکی از زنان چپ

نظر آذر ماجدی یکی از زنان چپ
Anonymous
عنوان مقاله:
چپ و مرگ شجریان

نظر آذر ماجدی یکی از زنان چپ در باره غیرمبارز بودن شجریان و مرده پرستی شرقی ایرانیان آخوندزده!
شجریان هر گز مانند شاملو کبارز نبود و علیه جنایت آخوندها اعتراض نکرد و میلیونر شد و یک نوع سلبیرتی بود.


شجریان مرد!
چه کسی داغدار شد؟

متن زیر بخشی از نامه منصور حکمت به یکی از اعضای وقت ح ک ک در پاسخ به سوال اوست در مورد دلیل عدم انتشار اطلاعیه حزبی در مورد مرگ شاملو . در روزهای اخیر یک تعزیه و روضه خوانی برای مرگ شجریان براه افتاده است. بنظر من شاملو و شجریان از نظر موقعیت سیاسی - اجتماعی با یکدیگر قابل مقایسه نیستند. من شخصا هیچ احترامی برای شجریان قائل نیستم. صدایش خوب بود و خوب می خواند منبع احترام به انسانها برای من نیست. خوشا بحالش که صدای خوبی داشت و از این راه ثروت عظیم و شهرت بسیار یافت. مرگ گفته اند «حق همه است». خوشا بحالش که در ۸۰ سالگی و در رفاه کامل و مراقبت خارق العاده پزشکی فوت کرد. امری که ۹۰ درصد مردم آن جامعه از آن محرومند. مساله آنجاست که عده ای میکوشند یک چهره قهرمان و مبارز علیه ستم و اختناق اسلامی ارائه دهند؛ او را بعنوان یک مبارز سیاسی ضد رژیم اسلامی جا بزنند. و تاسف بار است وقتی در جنبش چپ هم عده ای بر همین قطار سوار شده اند. در اینجا باید دخالت کرد. اگر کسی یک جمله از شجریان بمن نشان دهد که کشتار دهه ۶۰، اعدام های خط تولیدی، گورهای دستجمعی، خاوران ها، اعدام کودکان، تجاوز به زنان و دختر بچه ها قبل از اعدام، شکنجه های وحشیانه در سیاهچال های رژیم، بمباران و قتل عام در کردستان، کشتن یک میلیون انسان در جنگ با عراق، فقر و فلاکت وحشیانه تحت رژیم اسلامی، خودکشی کارگران و جوانان محروم، قتل عام کارگران در محل کار و در معادن و .... را محکوم کرده است، من قطعا به تجدید نظر فکر خواهم کرد. تا آن زمان باید گفت که آنچه منصور حکمت درباره جنبش ملی - اسلامی شرق زده در ایران گفت حقیقت مهمی را بیان می کند:

در مورد تمجيد از شاملو بعنوان يک راديکال و انساندوست بنظر من اينجا قلمرو و شعر و ادب دارد با يک نگاه شرقى و استبداد زده بررسى ميشود. شعر و ادب تاريخا جاى خالى نقد و کار و فعاليت سياسى را در شرق و در ايران پر کرده. بجاى رهبران سياسى و فعالين جنبش‌ها که به "نثر" و در دل مجموعه‌اى از فعاليت مادى و دوندگى هاى هرروزه امر سياسى خود را پيش ميبرند و جامعه را قطبى ميکنند، شاعر و اديبى که بطور سربسته از حق دفاع ميکند نشسته است. جاى خالى تظاهرات و اعتصاب و سخنرانى و سازماندهى و برنامه‌ها و پلاتفرم‌ها را قصيده‌ها و ابيات و ايما و اشارات سربسته هنرمندانه گرفته‌اند. بجاى سازماندهى جنبش برابرى زن و مرد با سازمانها و شخصيتهايش، يک مصرع راجع فرياد کشيدن زنى در روياى کسى داريم. به اين واقعيات عقب ماندگى در فرم‌هاى هنرى را هم اضافه کنيد. در ايتاليا و آمريکا فيلمساز مهم است. (امروز که از همه بيشتر موزيسين مهم است). در غرب شاعر موجود توده‌اى و شناخته شده‌اى نيست. در ايران شاعر مهم بوده است (هرچند امروزه بسيار کمتر). اما بهرحال اگر دنبال راديکال و انساندوست ميگرديد، از شاعر بودن و خياط بودن و نانوا بودن آدمها انتزاع کنيد و با يک ملاک به همه نمره بدهيد. بنظر شما حزب کمونيست کارگرى با اين صف پر از انسانهايى که خيلى بيشتر از ابيات شاعرانه در کارنامه نبردشان براى رهايى و برابرى هست بايد برخيزد و مراتب قدرشناسى‌اش را از مجاهدات انساندوستانه و راديکال شاملو بيان کند؟ آيا اين پائين کشيدن استانداردها نيست؟ آيا شاملو نقص و محدوديت و معافيتى داشت که نميتوانست مثل من و شما به زبان عادى و در متون بسيار و هرروزه و بدون ايما و اشاره و استعاره سالها از آزادى و برابرى انسانها حرف بزند. برنامه عمل بدهد، عضو سازمانى بشود، بجنگد، شعار بدهد، بيدار کند، مقاومت کند؟ چون شاعر بود نميتوانست؟ شاملو عضو هيچ جنبش و سازمان راديکال و انساندوستى نبود. عضو هيچ حزبى نبود. در آثارش نظرش راجع به حجاب اسلامى، حقوق کودک، بيمه بيکارى، ممنوعيت اعدام، لغو کار مزدى، طب مجانى، نظم نوين جهانى، تحريم اقتصادى عراق، حقوق برابر براى کار مشابه زنان و مردان، شورا و پارلمان، ارتش حرفه‌اى، حقوق مجرمين و متهمين، حقوق مدنى، قانون کار و غيره گفته نشده، تا چه رسد به اينکه عمرى را صرف قانع کردن مردم به اينها، رساندن اين نظرات به دست مردم در دل اختناق کرده باشد. تلالو و جلاى قلمرو شعر در ميان اليت فرهنگى کوچک ايران و تحصيلکردگان نميتواند و نبايد يک کائنات سياسى مجزا براى شعرا و ادبا درست کند که در آن معيار‌ها و مبنا‌ها چيز ديگرى است.
شاملو به جمهورى اسلامى "نه" گفت. نادرپور هم نه گفت. فريدون فرخزاد هم نه گفت. داريوش هم نه گفت، ولى اين "نه" هاى شخصى است که ابدا جايى در يک جنبش نه گفتن به جمهو