Skip to main content

پاسخ تقی گیلانی:سلام کیا جان

پاسخ تقی گیلانی:سلام کیا جان
کیانوش توکلی

پاسخ تقی گیلانی:سلام کیا جان. خب تلفن رو بر میداشتی و این حرفها رو به خودم میگفتی دیگه! ببین، از آنجائی که این نوشته نزدیک به نه قسمت با نام و نشانی های مختلف شده، من بارها این قضیه کارتیه سه و رفقا و

سلام کیا جان. خب تلفن رو بر میداشتی و این حرفها رو به خودم میگفتی دیگه! ببین، از آنجائی که این نوشته نزدیک به نه قسمت با نام و نشانی های مختلف شده، من بارها این قضیه کارتیه سه و رفقا و چشم بسته و چشم باز و سلسله مراتب حزبی و تشکیلات و کمیته کابل و غیره و غیره رو نوشته ام. در مورد گفتن نام این یا آن رفیق راستش فکر می کنم برای یک خواننده که روایتی را می خواند، اینطور راحت تر خواهد بود. کسانی که دنبال نام و نشان مشخص هستند بیشتر در نظر دارند بار منفی و یا مثبتی رو به این یا آن فرد بخصوص وارد کنند. در مورد اینکه مرا بخاطر برخورد غلط با خودم برای به فروش رساندن توانائی هایم دوستانه و رفیقانه مورد انتقاد قرار میدهی، حرفی برای گفتن ندارم! خودت میدانی که من همانطور زندگی کرده ام و بجای خودش و در همان زمان همانطور زندگی کرده ام با طنز، با اشارات کوتاه و هیچگاه هم خودم را درگیر جدی بحث و فحص ها نکرده ام! راستش طنز برای من فرار از سختی زندگی بوده و هست. خودت بهتر میدانی و خانواده ام را میشناسی. در میان اعضاء خانواده ما روند تعلیم و تربیت بگونه ای خودبخودی و خاص پیش رفته که بدون طنز، تلخی فقر شدید خانوادگی اصلاً امکان پذیر نبود. احزاب سیاسی یکی از وجوه ساختارهای اجتماعی ساخته انسان هستند؛ آنها هم بنا به امکاناتشان در شرائط گوناگونی سیر می کنند. این جفای بزرگی است که بخواهم رفقای چهل و اندی ساله ام را که درون مجموعه سازمان با آنها زندگی کرده ام و علیرغم فاصله گرفتن از تشکیلات هنوز بنیان دوستی و رفاقت ما برقرار بوده، تنها برای دوره ای چند ساله نزدیکی آنان به قدرت - بالاخص در دوران مهاجرت و استفاده از توانائی تصمیم گیری درباره زندگی این یا آن فرد - در بقیه اجزاء این تاریخ طولانی، سرنوشت سازمانهای سیاسی اگرچه کماکان مخروطی بوده اما، متأسفانه سر مخروط پائین بوده! درست مثل قیف! آنها بیش از سی و اندی سال از چهل سال حضور در دستگاه رهبری را با فحش و فضاحت و شنیدن انتقادات بیرونی و درونی سپری کرده اند. از همان پلنوم وسیع، حتی پیشتر از آن، ... حتی تا همین خاطرات رفیق ابوالفضل جان خودمان، هنوز هم صحبت بر سر آن هست که چرا عاملان و مسئولان فلان و بهمان را با کلماتتان افشاء نمی کنید! در ساختارهای دیگر اجتماعی باور بفرما دوست قدیمی من، اوضاع وحشتناک تر از اینها هست. از خانواده بعنوان دیرینه ترین بافت و ساخت اجتماعی بگیر تا ساختارهای مالی و مادی، تا ساختارهای حقوقی و اجتماعی و سیاسی و مدیریتی. به عنوان مبارزه با یک بیماری معین، میلیونها انسان را از منبع درآمد روزانه شان منع می کنند تنها با یک دستور. خب، اینها رو هم میشه استفاده از قدرت فهمید. حالا فلان شخص درون دستگاه رهبری سازمان هم فکر می کند و قطعی میداند که مثلاً استفاده از تحصیلات در مدرسه حزبی از اموال ویژه سلسله مراتب حزبی هست. هرچه مقام ات بالاتر، به همان ترتیب هم استفاده از امکانات تقسیم می گردد! عضو کمیته مرکزی باشی، یا از نزدیکانش خب، ممکن هست به دوره سه ساله تحصیل در مدرسه حزبی - پارت اشکول - بروی. کادر باشی، به دوره شش ماهه اش و بقول ابوالفضل جان به یک منطقه سرد و پرت اطراف مسکو! - نمیدانم اگه ابوالفضل جان را به همان خوابگاه و مدرسه حزبی سه ساله که درون مسکو بود می فرستادند چقدر فرق داشت!؟ به اعتراف متن دیشب خودش، فدائیان درون یه تصویر ذهنی منحصربفرد خودشان زندانی بودند! آنها رد و بدل کردن دلار در بازار سیاه را شکست سوسیالیسم می فهمیدند! سوسیالیسم ساخته ذهن آنها آنقدر شسته و رفته بود. خب، خودت میدانی که بعدها عده ای از اعضاء - چه همسران کادرها و چه رفقائی که بهرحال درک از وضعیت آنها تصوری از توانائی های آموزشی و غیره نبوده بلکه سلسله مراتب حزبی و تشکیلاتی مطرح بوده - به تاشکند فرستادند برای دوره ای شش ماهه. به امثال ما که رسید، ما را درون کابل به مدرسه حزبی فرستادند که برخی از استادان آنها روس و برخی دیگر از رفقای حزب دموکراتیک خلق افغانستان بودند. اگه به رده های دیگری هم می رسید، حتماً آنها را دیگه به کلاس اکابر می فرستادند! بگذریم... کامنت من دو برابر متن اصلی شد!