Skip to main content

جناب پیروز.. شاهزاده همانگونه

جناب پیروز.. شاهزاده همانگونه
محسن کردی
عنوان مقاله:
جناب پیروز و «خاصیت شاهزادگی»

جناب پیروز.. شاهزاده همانگونه که قبلا هم خدمت تان عرض کردم، اگر جنبش نیازی به رضاپهلوی داشته باشد، این نیاز تنها بخاطر شاهزادگی ایشان است و بس! تصور نمیکنم اگر ایشان حتا سابقه مدیریت ناسا، مدیریت

مدیریت بانک جهانی، فرماندهی کل نیروهای مسلح سازمان ملل، و یا ریاست شورای امنیت سازمان ملل و چندین دکترا در علوم سیاسی و فلسفه سیاسی و اقتصاد و غیره و غیره را نیز میداشتند، بازهم از نگاه شما بازهم «فضیلتی» برای رهبری به حساب نمی آمد و فوقش میگفتید بله.. این فضیلت ها را دارد خب که چی؟ شاهزاده نمیخواهیم! مشکل شما این است که «شاهزاده نخواستن» تان را هدف اولیه مبارزه تان قرار میدهید تا سرنگونی رژیم را. شما با مردم ایران طرف هستید که فعلا از نگاه شما بد را (شاهزاده و نظام پادشاهی را) به بدتر جمهوری اسلامی ترجیح میدهند. اگر همین فردا این رژیم برود و نظام پادشاهی برقرار شود شما ناراضی هستید؟ بله.. نظام ایده آل شما نیست اما از نظام جمهوری اسلامی که بهتر است! این چیزی است که یک انسان عادی تصور میکند. مردم عادی اهمیتی به این نمیدهند که شاهزاده فضیلت دارد یا ندارد همین که زمان آن خدا بیامرز حتا با ساواک و شکنجه اش برقرار شود مردم رضایت دارند و حاضرند به میدان بیایند کما اینکه تابحال آمده اند و فریاد رضارضاپهلوی سر داده اند. ساواک و شکنجه را از این جهت یادآور شدم که میدانم شما به طعنه مطرح خواهید کرد که پاسخ تان را قبلا دادم و بازهم اینجا دادم که برای مشدحسن بقال مهم نیست که خسرو گلسرخی در زندان شکنجه شود مهم این است که مشتری بقالی اش جنس بخرد و او سر شب نان سنگک بدست به خانه برود. حالا هی از فضیلت و شکنج و ساواک یاد کنید. گوش شنوایی برایش نیست. فردا که ایران شلوغ شد فضیلت شازده را خواهید دید. و البته.. همچنان بازهم انگشت حیرت به دهان میمانید چرا که به ساز و کار جامعه بطور علمی آگاه نیستید. تصور میکنید که حتما یک رهبر باید فضیلت بخصوصی داشته باشد. لخ والسا فضیلت بخصوصی نداشت که رهبری مردم را بعهده گرفت. تا چند ماه قبلش حتا نامش را هم کسی نشنیده بود. نام خمینی را هم اکثر مردم ایران در سال 1356 نشنیده بودند. اما سال بعد جوانهایی که سال 42 حتا بدنیا نیامده بودند بخاطر او به خیابان آمدند و تظاهرات کردند و کشته شدند بدون آنکه اصلا بدانند این بابا چه هدفی دارد. نه تنها او نمیدانست.. بلکه «بزرگان» سیاسی ما هم نمیدانستند. چرا خمینی توانست پیروز شود؟ چون به ساز و کار جامعه آشنا بود و دنبال راه حل مکانیکی نمیگشت که ببیند «فضیلت» رهبری دارد یا نه. چون میدانست که فضیلت الزاما رهبری بهمراه نمی آورد اگرنه این همه استادان دانشگاه مخالف شاه فضیلت شان بیشتر بود. پس نتیجه درس امروز این که یک رهبر نباید حتما سوادش از بقیه مردم بیشتر باشد، قدش از همه بلند تر باشد، بیش از ده متر بتواند به هوا بپرد... نه اینها نیست. شناسایی و پذیرش تاریخی و قومی یک فرد نزد جامعه آماده انفجار موقعیت مناسبی برای رهبری او فراهم می آورد. این است فضیلت رضاپهلوی! پسر شاه است! مردم بجز این چیز دیگری از او انتظار دارند؟ که بتواند اتوبوس براند؟ خلبانی کند؟ برنج نذری را خوب از کار در بیاورد؟ ساز و کار جامعه الزاما دو دوتا چارتا نیست. شما دوتا کتاب در مورد مشخصات رهبری حرکتهای آزادیخواهانه بخوانید متوجه میشوید که در مشخصاتی که دانشمندان جامعه شناس بر می شمارند کمتر به قد و ریش بلند یا زور بازو و یا حتا علم دانشگاهی برای رسیدن به رهبری اشاره شده است. نیازی نیست که کسانی از زیر زبان رضاپهلوی بیرون بکشند که آیا او میخواهد رهبر بشود یا خیر. روزی که هنگامش فرا برسد، دیگر دست خودش نیست. چه بخواهد و چه نخواهد مردم بیرون آمده در تظاهرات از او رهبری و نشان دادن حرکت بعدی را طلب میکنند. این برای گاندی پیش آمد، برای خمینی پیش آمد و نیز دیگران. لذا بالاغیرتا دیگر صحبت از فضیلت نکنید. توده مردم آرزوی تغییر دارند و این آرزو را در سیمای رضاپهلوی قابل براورده شدن می بینند. میخواهید این نظریه را رد کنید... میل خودتان است. اما باید با واقعیت کنار بیایید. آویختن به رضاپهلوی و به میدان فرستان او قبل از آنکه یک انتخاب باشد از سر ناچاری است.