Skip to main content

با تشکر از عکس العمل آقای

با تشکر از عکس العمل آقای
سازاخ

با تشکر از عکس العمل آقای توکلی و پیروز عزیز در اینگونه مقالات سعی من بر این است واقعیات را همانگونه که در گذشته اتفاق افتاده منعکس کنم، ۱۸ سالم بود که باید به آدرس بالاتر از میدان پالیزی کوچه نظاملی

پلاک ۱۸ به فردی بنام جوادی مراجعه کنم، در موعد مقرر در را زدم ، و داخل شدم بعد از مدتها انتظار الکی، جوادی ساعتی منو بازجوئی کرد، و خسته شد، و در نهایت پرسید، نظر تو در مورد اوضاع کنونی چیست؟ گفتم بروید جاده ساوه ببیند چه خبر است، مساجدی که به صورت زنجیری با بلندگوهای چهار باندی ساخته می شود ، طنابی است بر گردن ...... پرسید بر گردن کی؟ گفتم نمی دانم همیجوری یک حرفی زدم، جوادی شدیدا عصبانی شد و گفت تو یک الف بچه می خواهی به اعلاحضرت با این همه قدر قدرت و سیستم اطلاعاتی و ارتش تعیین تکلیف کنی ، گفتم نه من یک چیزی بود که بنظرم می رسید گفتم، اصلا نمی خواستم شما را عصبانی کنم ، تا اینکه انقلاب شروع شد و چون ساواکیها می ترسیدند با ماشینهای گرانقیمت شناسائی بشوند من کاملا بطور اتفاقی آقای جوادی را در اتوبوس شرکت واحد دیدم و رفتم و در کنارش نشستم و گفتم آقای جوادی سلام، نمی دانم شاید جوادی اسم مستعارش بود بد جوری شوکه شد، گفتم نترسید ، من همان الف بچه هستم و فقط می خواستم خدمتت عرض کنم که این همان مناره های مساجد، سنگر آخوندهاست که امروز یقه اتان را گرفته و شما هرگز نخواستید به افکار نسل جوان احترام بگذارید و به حرف آنها گوش کنید، البته من سعی کردم اتفاقات را به همانگونه که در گذشته افتاده بدون کم و کاست منعکس کنم،