Skip to main content

بقیه خاطره از بیژن نوبری

بقیه خاطره از بیژن نوبری
کیانوش توکلی

بقیه خاطره از بیژن نوبری :مهمترین موضوعات مطروحه در مباحث ترویجی و تئوریک آن زمان را دنبال نمائیم. اینجا بود که در عمل با یک تناقض آشکار روبرو شده بودیم: تناقض پیشبرد سیاست سازمان از یک سو و

از مهمترین موضوعات مطروحه در مباحث ترویجی و تئوریک آن زمان را دنبال نمائیم. اینجا بود که در عمل با یک تناقض آشکار روبرو شده بودیم: تناقض پیشبرد سیاست سازمان از یک سو و سازماندهی بخش نظامی و کمیته مربوطه از سوی دیگر.
بعداز انقلاب سلاح های زیادی در مناطق مختلف ایران جاسازی شده و حفظ و نگهداری فنی آن به کار و معضلی اساسی تبدیل شده بود. از یک سو رادیکالیسمی که در جامعه گسترش می یافت و دستگاه امنیتی نیز به گسترش عمیق تر و سازمانیابی دقیق تر روی آورده و علیه دگراندیشان در همه زمینه ها فعالیت می کرد، وضع به گونه ای متشنج بود که اندیشیدن برای یک سیاست روشن در قبال امر نظامی و سازماندهی آن و مسئله کمیته و چشم انداز کارش به امری جدی تبدیل شده بود. تشکیلات سازمان در برخی مناطق همچون کردستان و ترکمن صحرا و بخش هایی دیگر به مثابه تشکیلاتی مسلح در نظر گرفته میشد؛ از سوی دیگر در تهران سیاست اتحاد و انتقاد در قبال حکومت مطرح و دنبال میگردید؛ بعبارت دیگر، در سطوح بالای سازمان کشش به قبول سیاست شکوفائی جمهوری اسلامی بسرعت پیش میرفت و به زبان آن دوره بین رفقای فدائی، سازمان فدائیان اکثریت در سمتی حرکت میکرد که سلاح را از خط مشی خود کنار بگذارد و سازمان را به یک جریان سیاسی کار بدل نماید.
درست در همین زمان بود که بیژن بعداز خواندن کتاب راه رشد غیرسرمایه داری نوشته رستیسلاو اولیانفکسی شدیداً بدان علاقه مند شده بود در حالیکه کار و وظیفه روزمره سازمانی اش، سازماندهی و پیشبرد پروژه حفظ بازوی نظامی سازمان بود! دو مقوله ای که به هیچ وجه با هم سازگاری نداشتند. در فاصله دو سالی که با هم همکاری می کردیم، دوبار سلاح های انبارشده را از شهر به کوه و دشت (2) و بالعکس (3) جابجا کردیم! در زمان جابجائی سلاح ها به شهر، آنها را در خانه های جنوب شهر و شمال شهر با دقت و بشکلی کاملاً حرفه ای – بالاخص با استفاده از تجارب ارزشمند بیژن از زندگی در میان چریک های فلسطینی – جاسازی کردیم.
درست در همین دوران بود که زنده یاد انوشیروان لطفی که آن زمان عضو مشاور هئیت سیاسی و ناظر کمیته نظامی بود در جلسه سه نفره ما شرکت کرده و گفت: رفقا، رهبری تصمیم گرفته سلاح ها باید به حکومت تحویل داده شود. هر سه نفر ما که در طی دو سال کار شبانه روزی تمام سلاح ها را انبار کرده و جای امنی برایشان تهیه کرده بودیم، بشدت به مخالفت پرداختیم. بشدت برافروخته بودیم و به هیچ وجه تصمیم اعلام شده به خود را قبول نداشتیم. اما از آنجائی که در آن زمان و پس از انشعابات و بطور کلی فشارهائی که در تشکیلات پیش می آمد، طبعاً مایل نبودیم اعتراض ما بمثابه یک رفتار انشعاب گرایانه قلمداد شود. در آنجا بود که راه میانه ای را پیشنهاد کردیم: سلاح های خوب و تا حدودی مدرن را برای خودمان نگه میداریم و سلاح های بدردنخور و ناقص را به حکومت تحویل می دهیم. انوش بدون آنکه با کلمات خاصی این پیشنهاد را بپذیرد، با چشمکی قبول کرد که همین کار را پیش ببریم. اینگونه بود که بخشی از سلاح های سازمان را به کمیته های انقلاب دادیم (4) بخشی از سلاح های نسبتاً سنگین در سالهای بعد در کردستان به حزب کمونیست عراق تحویل داده شد و بخشی هم در دل باغات و کوهستان برای همیشه به جا ماند و دیگر کسی از سرنوشت آنها خبر ندارد.
پس از تحویل سلاح ها بود که کمیته نظامی نیز منحل اعلام شد و هرکدام از ما به بخشی از تشکیلات معمول سازمان منتقل شدیم. در سی خرداد و پس از شدت گیری درگیری های خیابانی، بگیر و ببندهای متعاقب آن، رابطه من و بیژن هم بخاطر رعایت مسائل امنیتی قطع شد. تا اینکه اطلاع یافتم بیژن برای بار دوم دستگیر شده است. او همانطور که خود نیز پیش بینی کرده بود، اینبار اگر به دست نیروهای جمهوری اسلامی بیافتد، قطعاً او را اعدام خواهند کرد؛ در سال 1363 توسط مزدوران جمهوری اسلامی اعدام شد. رفیق عزیزی که تا به امروز چهره دوست داشتنی اش در خاطره ام با درخشش همیشگی اش باقی مانده است.