Skip to main content

متاسفانه نوعی نگاه تقدیس

متاسفانه نوعی نگاه تقدیس
محسن کردی
عنوان مقاله:
کسانی که "بخواهند بهشت را بر روی زمین بسازند، چیزی جز جهنم خلق نخواهند کرد"

متاسفانه نوعی نگاه تقدیس قربانیان راه «دیکتاتوری پرولتاریا» همچنان در میان برخی از همگنان آن نسل موج میزند. در تحلیلهای شان اثری از نگاه نقد گرایانه نیست. هرچه هست تمجید و تکریم و تقدیس. و هنگامی که ا

هرچه هست تمجید و تکریم و تقدیس. و هنگامی که از نا درستی راه «مبارزه مسلحانه هم استراتژی هم تاکتیک» میگویید، اخم به ابرو می نشانند که «هر پدیده ای را باید در ظرف تاریخی اش بررسی کرد». بسیار خوب. اما آیا حاضرید 28 مرداد و کشتار زندانها در سال 67 را هم «در ظرف تاریخی خودش» بررسی کنید؟ آیا این توجیه این وقایع نیست؟ من بعنوان کسی که در جوانی با رژیم شاه مبارزه کرده ام، بعدها با مطالعات چندین ساله و بررسی خاطرات و روایات تاریخی و جامعه شناسی به این نتیجه رسیدم که حکومت پهلوی ها، با همه ایراداتی که میتوان به آن گرفت، بهترین اتفاقی بود که میتوانست برای ایران در آن بعد زمانی 57 ساله رخ دهد. اگرچه موافقم که هر پدیده ای را باید در ظرف زمانی خودش بررسی کرد اما این به معنای تقدیس آن پدیده نباید باشد. در مقاله ای نوشتم که «کودتای 28 مرداد» را تایید میکنم. و اگر مرا به ماشین زمان بنشانند و به آن دوران ببرند، در کنار شعبان جعفری (بدترین مثال را آوردم هرچند او تا ظهر 28 مرداد هنوز در زندان بود) از حکومت شاه دفاع میکردم. یک نبردی بود بین شرق و غرب. حزب توده در ارتش رسوخ کرده بود و عنقریب بود که با کودتا که نظیرش در کشورهای دیگر رخ داده بود یک نظام دست چپی بر کشور حاکم کند. حال اگر مخالفان چپ را هم در همان ماشین زمان سوار کنند و به آن دوران ببرند، آیا آنها هم حاضر خواهند بود در صف حزب توده به مقابله با شاه برخیزند؟ من لیبرال دمکرات هستم تا پای جان ایستاده ام که نظامی شبیه زندان ملتهای شوروی برکشورم حاکم نشود. امروز هم همین عقیده را دارم. مصدق را من داخل بازی اصلا حساب نمی کنم. از نظر من خود او از حزب توده بیشتر میترسید تا کودتا چیان 28 مرداد. خوب میدانست و اینقدر را بو کشیده بود که چیره شدن حزب توده یعنی نهادن فئودالهایی امثال او در پای دیوار. بسیار خوب. نبردی در گرفت و ما پیروز شدیم و 28 مرداد را بردیم. اما دیده اید که مشروطه خواهان سالروز 28 مرداد را جشن بگیرند؟ 28 مرداد را اگرچه هنوز هم از سر ناچاری تایید میکنم اما همچه مفتخری هم نیستم. (بگذریم که من 4 سال بعدش بدنیا آمدم). 28 مرداد اگرچه به پیروزی ما انجامید اما در این که امری تاسف آور بود نیز شکی نیست و جشن گرفتن ندارد. تقدیس ندارد. بنظر من همه ما باید متاسف باشیم از این که چرا وضعی بوجود آمد که نیروهای سیاسی خیرخواه کشور ناچار شوند در مقابل هم بایستند. به سیاهکل نیز باید همینگونه نگریست. متاسفانه کمتر دیدم نیروهای چپ تاسفی از این پیشامد نشان بدهند. آنچنان در تقدیس و گزافه گویی از هم سبقت میگیرند و احسنت و آفرین به هم نثار میکنند که به قول تالیران « نه چیزی را یاد گرفته اند و نه چیزی را فراموش کرده اند». زهرخند روزگار این که این سخن را تالیران در مورد لویی هجدهم و اشرافی میگفت که پس از انقلاب فرانسه و سقوط ناپلئون به قدرت باز گشته بودند. و حالا این سخن چقدر نیک به قامت رفقای «نامخت از گذشت روزگار..» می نشیند. در این که آن جوانانی که نبرد مسلحانه هم استراتژی و هم تاکتیک شان بود نیت خیر داشتند کسی شکی ندارد. اما زشت است جوان 23 ساله و 25 ساله که حد سوادش ترجمه دو سه کتاب و مطالعه ای بسیار اندک معلم و الهام بخش تو نیروی چپی باشد که در پیرانه سری دهها کتاب مطالعه کردی و چه بسا در دنیای غرب مدیرعامل یا کارگزار مهم یک شرکت چند ملیتی باشی. اگر با همین سن و تجربه در قطار زمان به آن سالها میرفتی و حمید اشرف و احمد زاده .. دوتا جوان بی تجربه بیست و چند ساله (به عکسهای شان نگاه کنید) مقابلت ظاهر میشدند و تو را به «مبارزه مسلحانه هم استراتژی هم تاکتیک» دعوت میکردند به آنها چه میگفتی؟ نمی گفتی که جوان.. من عروس و نوه دارم. تجربه زندگی دارم. برو به دنبال درس و مشقت، این همه نیاز به نیروی کارآمد در این کشور هست، تو هم برو گوشه ای از کار را بگیر. شاید صد درصد آنچه تو آرزو داری برپا کنی (بگذریم که نمیدانست شدنی نیست) اما درصد بالایی هست، همین هم فعلا بد نیست. بگذار در آینده اصلاح اش کن. این راهش نیست. این را نمیگفتی؟ و اگر میگفتی این تقدیس ها و بالابردن های حرکات مشتی جوان آرمانگرا و خیر خواه و بی تجربه برای چیست؟ نه 28 مرداد افتخار دارد و نه سیاهکل و نه جانفشانی ها در راه انقلاب 57 که خودم نیز در آن حضور داشتند. اما در همه این گذشته درس بسیار است.