Skip to main content

از مرگ سازاخ نه شادمانم و نه

از مرگ سازاخ نه شادمانم و نه
محسن کردی
عنوان مقاله:
یعغوب خدایی (سازاخ ) درگذشت!

از مرگ سازاخ نه شادمانم و نه متاسف. تصور میکنم که او هم در مورد مرگ من چنین حسی میداشت. ما ایرانی ها عادت زشتی داریم که پشت سر مرده حرف نزنیم. اما این در مورد همسایه ای که باهاش اختلاف داشتیم

باهاش اختلاف داشتیم صادق هست اما در مورد کسانی که ذاتا نیت خیر در ذات شون نبود نمیتونیم پس از مرگش خدابیامرزی بدیم. من که اینطورم. نمیتونم در مورد خمینی به دلیل این که مرده بی نظر باشم. البته سازاخ با خمینی قابل مقایسه نیست اما تردید ندارم که حاضر بود برای رسیدن به هدفش امثال مرا تکه تکه کنه. از میان هر کلمه و عبارتش نفرت از کرد و فارس زبان و غیره می بارید. اما از یک چیزش خوشم آمد و آن این که مرد بود و راست حسینی حرف دلش را میزد. دو دوزه باز نبود و تو میدانستی با کی طرف هستی و چی میخواد. مثل کسانی نیست که برای ایران پستان به تنور می چسبانند اما خواهان تکه تکه شدن این سرزمین هستند. با این وجود حسن مرد بودنش نمیتواند نیت زشت او را توجیه کند. نه متاسفم و نه شاد.