Skip to main content

آقای لاچین! شما کی هستی که به

آقای لاچین! شما کی هستی که به
محسن کردی
عنوان مقاله:
یعغوب خدایی (سازاخ ) درگذشت!

آقای لاچین! شما کی هستی که به من فرمان بدید نظر بدم یا ندم؟ من تسلیتی نگفتم که نیاز کسی براورده شود و بله.. کسی برای تسلیت شنیدن نمی میرد. کسی که قدم در میدان برخورد اندیشه ها

کسی که قدم در میدان برخورد اندیشه میگذاره مرده و زنده اش همواره مورد قضاوت قرار میگیره به اندازه سهمش. ما به اندازه سهم مون در اینجا و رضاشاه و خمینی به اندازه سهم شون در رسانه های بزرگ. من هیچ محبتی نه به شما دارم و نه سازاخ که بخواهم تشنگی اش را برطرف کنم و بله موافقم که او تشنه محبت کسی نبود. اینقدر را مرد بود که تا دم مرگش میدان را خالی نکرد حتا اگر اندیشه اش با من یکی نبود. از همان آغاز از ته قلبم میخواستم که مرا هم میهن خود بداند. ولی او هم مثل شما به من به «جرم» فارس بودن کینه و دشمنی میورزید. سازاخ هم مثل شما از جمله جمله نوشته هایش کینه و دشمنی نسبت به سایر اقوام ایرانی مثل کردها و نیز ایرانیان فارس زبان میبارید. من فکر میکنم من و شما هم در مرگ هم نه شادی کنیم و نه تاسف. شادی برای چه و تاسف برای چه؟ چه سودی دارد؟