Skip to main content

کیانوش گرامی، نه تنها مقالات

کیانوش گرامی، نه تنها مقالات
محسن کردی
عنوان مقاله:
در نقد مقاله آقای تجلی مهر با عنوان « و آن جانهای شیفته»

کیانوش گرامی، نه تنها مقالات قبلی آقای تجلی مهر را مطالعه کردم، بلکه به استقبال از مطلب بسیار منطقی و فکر شده ایشان در دو مقاله پیشین هم رفتم که میتوانند ذیل مقاله شان در ایران گلوبال ادامه ...

در بخش کامنت مقاله شان «پنجاهمین سالگرد "حماسه سیاهکل" یا عاشورای فداییان» به استقبال این مقاله رفتم. دلم میخواست بسیار بیشتر در موردش بنویسم اما بنا به عادت مالوف ایرانی جماعت در سیاست، ترسیدم انگ نزدیکی به «سلطنت طلبان» به پیشانی ایشان بچسبانند که از مقاله شان فقط سلطنت طلبان شاد شدند - (مشروطه خواه را برسمیت نمی شناسند). حتا در آن «استقبال» هم بیشتر به طیف هواداران نظام پادشهای و سیاستهای اشتباه گذشته تاختم تا حس همدردی مشترک در مقابل بی منطقی های هر دو طیف نشان بدهم. به وکالت خود خواسته از جانب آقای تجلی مهر، به یکی از چپها تاختم که بنا بر عادت مالوف شلاق انگ را بجای دلیل و منطق بر مطلب ایشان فرود آورده بود. من بعنوان یک مشروطه خواه لیبرال دمکرات، با ایشان و دیگر دوستان از طیف چپ که فارغ از نگاه ایدئولوژیک و پراگماتیستی به صحنه سیاست ایران مینگرند حس نزدیکی زیادی دارم و همان فاصله اندکی را حس میکنم که در کشورهای لیبرال دمکرات و سوسیال دمکرات بین چپ و راست میتوان حس کرد.
بر خلاف تصور چپ هایی که از آغاز حضور در غرب تنها نشریه خودشان را میخواندند و البته.. کیهان لندن را بیش از نشریه خودشان، ما «سلطنت طلبان» از بدو ورود به غرب به نقد جانانه ای از خود و رژیم پادشاهی پرداختیم. متاسفانه از مطالعه مقالات برخی صاحبنظران طیف چپ متوجه میشوم که آنها هنوز کتابهای نقد به رژیم پادشاهی از جانب صاحبان مقام و منصب نظام پیشین را مطالعه نکرده اند. از جمله کتابهای داریوش همایون که در کتاب «دیروز و فردا» به نقد رژیم پهلوی نشست و منصفانه بررسی کرد و زمینه حملات و فحاشی های طیف سلطنت طلب شاه الهی را به جان خرید. از این روست که معترضم که در این چهار دهه حامیان فدایی و توده نقدی اینچنین جانانه و ریشه ای از پراتیک سالهای فعالیت شان نکرده اند.
آرزوی من و بجرات میتوانم بگویم مشروطه خواهان این است که در ایران آینده چپ ایران در قالب یک نیرو یا حزب چپ یا سوسیال دمکرات در مجلس شورای ملی ایران، دفاع از منافع مزد بگیران را بعهده بگیرد و در سامان دادن سندیکاهای مزدبگیران موثر واقع شود.
بند ۶ ـ احزاب سیاسی و اتحادیه‌های کارگری و صنفی و انجمن‌ها با هر عقیده‌ای باید آزاد باشند. قانون و دادگاه‌ها نگاه‌دارنده حدود و حقوق آن‌ها و همچنین اعضایشان خواهند بود. آزادی رسانه‌های همگانی باید تأمین و قوانین لازم برای حفظ آزادی فعالیت‌های آن‌ها و رعایت حدود مسئولیت مدنی رسانه‌ها تدوین گردد.

بند ۱۸ ـ توزیع عادلانه‌تر درآمد ملی و خدمات، کاستن از شکاف طبقاتی و تفاوت سطح زندگی شهر و روستا، دادن فرصت برابر به همه، بیمه‌های بیکاری، ازکارافتادگی، بازنشستگی و بیماری، حمایت از خانواده‌ها و کودکان بی‌سرپرست جزء جدایی‌ناپذیر یک برنامه ملی بازسازی و پیشرفت است.

آیا در این دو بند دریایی از اهداف مشترک چپ و لیبرال دمکرات به چشم نمیخورد؟ آیا وجود یک شاه یا رئیس جمهور آنقدر تعیین کننده است که اصل موضوع که محتوای قانون است پرداخت را در درجه دوم اهمیت قرار دهیم؟
از ما بعنوان یک حزب لیبرال دمکرات برای رفاه کارگران و مزد بگیران بیش از این بر نمی آید. بیش از این را نیروهای چپ باید به فکرش باشند و پیش ببرند. اگرچه سوسیالیزم یک ایده غایی برای چپگرایان است اما سالهاست که خودشان معترفند که دستیابی به آن هدف باید به آینده ای نامعلوم واگذار شود. اما Plan B و حتا Plan C این نیروها چیست؟ آینده ایران پس از جمهوری اسلامی، فارغ از شکل نظام را چگونه ارزیابی میکنند؟ سوسیال دمکراسی، لیبرال، یا لیبرال دمکراسی؟ ما مشروطه خواهان با منشور مان در هر سه نوع نظام اقتصادی و سیاسی میگنجیم. آیا چپ خودش را برای چنین سناریویی اماده کرده است؟