Skip to main content

من هم در نبرد مسلحانه در

من هم در نبرد مسلحانه در
محسن کردی
عنوان مقاله:
در پاسخ عزیزانی که بر من انتقاد دارند چرا پای بیانیه" نه" به جمهوری اسلامی امضا نهادم

من هم در نبرد مسلحانه در مقابل گارد شاهنشاهی شرکت داشتم و انقلابی بودم. پس از کشتار سران نظام پیشین در اولین روزهای انقلاب در عین جوانی و ناآگاهی اینقدر را فهمیدم که انقلاب اشتباه بود. به اندازه ادامه

1- به اندازه همان ندانسته هایم میدانستم که نصیری رئیس سابق ساواک باید در دادگاه عادل و وکیل مدافع در انظار عمومی و زیر نظر رسانه ها محاکمه شود. اصلا برای همین انقلاب کرده بودیم. به اندازه مصدق که از دادگاهی عادلانه زیر نظر رسانه های جهانی برخوردار شد و از خود دفاع کرد باید به نصیری و هویدا فرصت دفاع داده میشد. نتیجه آن شاید بازهم اعدام میبود اما میدانستم که دادگاه عدلی بوده و متهم از خودش دفاع کرده. وقتی دیدم نه جبهه ملی و نه سایرنیروها اعتراض میکنند، برعکس تیغ برا هم به جلادان می گویند، از شرکتم در انقلاب پشیمان شدم و رژیم شاه را ترجیح دادم.
2- هیچ یک از مخالفان شاه انسانهای دمکراتی نبودند مشکل شان این بود که قدرت باید دست آنها می بود.
3- از جبهه ملی و هواداران مصدق کودتای 28 مرداد را بگیرید و از چپ ایران سیاهکل و بمبگذاری ها و ترورها را بگیرید، دیگر چیزی ندارند. سیاهکل کربلای شان است حتا اگر نادرست. این دو هرگز در این مملکت سنگی روی سنگ ننهادند.
3- امروز این گروهها عقبه ای در ایران ندارند. نیرویی در میان جامعه ندارند. جوانی نیست که زیر زبانش سیانور باشد و جزوه ممنوعه بخواند. ده سال دیگر آنقدر پیر شده اند که نمیتوانند ادرار شان را نگه دارند چه برسد به منسجم کردن افکارشان برای نوشتن یک مقاله یا اظهار نظر.
4- آن رفیق شما مشکلش بغض معاویه است. با رضا پهلوی مشکل دارد و این که امضای پای این بیانه ممکن است او را به سلطنت برساند. ممکن است امضا پای این بیانیه به نفع رضاپهلوی تمام شود و او شاه بشود اما مردم هم آزاد شوند. پاسخ رفیق شما که بر زبان نیاورد این است: گور پدر مردم ایران هم کرده... ما در سیاهکل جان ندادیم که امروز دوباره پسر شاه،.. شاه بشه! اگر او بخواد شاه بشه خب محسن مخملباف هم میشه محسن چریک ما هم میریم سیاهکل! حب علی در کار نیست.
5- همانگونه که شما ذکر کرده اید، هیچ اثری از چپ در سیمای امروز ایران نیست. سخنی از آنها نیست. چپ برای خودش یک حسینیه درست کرده است که از در و دیوارش دست حضرت عباس و علم اهل بیت سیاهکل و تقدیس تروریسم آویزان است. این حسینیه به صحنه سیاسی ایران کوچکترین ارتباطی ندارد.
6- کتمان نمیتوان کرد که حضور جمهوریخواهان در کنار رضاپهلوی به نفع او تمام میشود. اما اگر رضا پهلوی پس ازامضای چپ و جمهوریخواه و جبهه ملی نمره اعتبارش به صد رسیده باشد، واقعا چند درصد این اعتبار بخاطر امضای کسانی است که تا همین سال گذشته هم نگاه مثبتی به رضاپهلوی نداشته اند؟ من خیلی که سخاوتمند باشم به دوستان جمهوریخواه 5 درصد از این صد درصد اعتبار رضاپهلوی را سهم میدهم. واقعیت این است که رضاپهلوی البته خرسند است از این که نامش در کنار سایر ایرانیان باشد اما .. انصاف را که آنقدر که امضا کنندگان این نامه با بودن نام شان در کنار رضاپهلوی اعتبار میگیرد او نمیگیرد. این یک بازی برد برد است اما بیشتر به نفع دیگران تا رضا پهلوی
7- سال 1364 که از ایران بیرون آمدم، متاسف بودم که چرا خمینی از موقعیت و امتیازی که بدست آورده بود برای شلیک موشک پیشرفت و توسعه و مدرنیته استفاده نکرد. اگر چنین میکرد من هرگز سراغ رضاپهلوی را نمی گرفتم چه برسد به آنکه برای هدفی تلاش کنم که رضاپهلوی نمادش باشد.
من اگر به دنبال رضاپهلوی رفتم از سر ناچاری بود. دیدم تنها نیرویی که در ایران میتواند رژیم را سرنگون کند نه نیروی خارجی مثل آمریکا و نه صدام و نه فروغ جاویدان بلکه تنها و تنها نیروی مردم ایران و انقلابی دیگر میتواند رژیم را سرنگون کند. این مردم شعارشان آن زمان «نور به قبرش ببارد» بود و همین راه را به من نشان داد. هرگز اجازه ندادم که بغض معاویه باعث شود که منافع مردم را در نظر نگیرم. من که هستم که بخاطر این که رضاپهلوی شاه نشود نخواهم مردمم آزاد شوند؟ اگر او میتواند چرا نه؟ گور بابای من که از رضاپهلوی خوشم میاید یا بهم زور میاد که مسلحانه بر علیه پدرش جنگیدم. بخاطر مردم کردم نه بخاطر خودم. امروز هم باز به خاطر مردم با رضاپهلوی همگام شدم. اگر کسی هستم که ریسکی از سر نادانی کردم که خمینی را آوردم، حالا ریسکی از سر دانایی میکنم که رضاپهلوی را همراهی میکنم. و میاندیشم که چند درصد احتمال میدهم که برآمدن رژیمی مثل رژیم شاه در میان باشد؟ با آن ساواک و شکنجه؟ من اصلا چنین احتمالی را نمیدهم. راستش، من که اهل بمبگذاری و ترور مستشار آمریکایی نبودم! چرا از ساواک بترسم؟ ولی رضاپهلوی هم اینقدر را درک دارد که اگر با دیکتاتوری میشد شاه نرفته بود و او شاه بود.