Skip to main content

نوشته اید:فرض کنیم که حرکت

نوشته اید:فرض کنیم که حرکت
محسن کردی
عنوان مقاله:
در پاسخ عزیزانی که بر من انتقاد دارند چرا پای بیانیه" نه" به جمهوری اسلامی امضا نهادم

نوشته اید:فرض کنیم که حرکت جدید منجر به امضای بیشتر شود، با این امضا ها چه می شود کرد؟ اگر هدف هماهنگی بین اپوزیسیون است، راه اش این نیست!

اتفاقا راهش همین است. 40 سال است که این کار نشده چرا؟ چون از دیدن امضاهایمان گویی اسلحه مان را دست حریف داده ایم تن مان کهیر میزد. از شنیدن نام همدیگر تن مان کهیر میزد چه رسد به آنکه ببینیم چه میگوییم. از خمینی آنچنان نیشی خورده بودیم که ترس داشتیم حتا با سایه مان دست اتحاد بدهیم. این بیانیه را باید امضا کرد. نه بخاطر محتوای آن بلکه بیشتر بخاطر تاثیر روحی آن. ما به امضای این بیانیه و نظایر آن نیاز روحی داریم تا ترس مان از سایه مان بریزد. ترس مان از یکدیگر بریزید. باور کنیم که دیگری هم دلش برای ایران و مردم این کشور میسوزد و بدنبال منافع شخصی نیست. من این میان به تنها کسی که با خیال راحت اطمینان میکنم رضاپهلوی است. او که 40 سال است در میدان است. اوایل که میگفتند میخواهد ثروت و قدرت از دست رفته را باز آرد و چاکران درگاه فراهم کند. فکر نمیکنم هیچ عاقلی 40 سال زندگی اش را در خطر بیاندازد برای رسیدن به کاخ سعد آباد که بسیار شیک تر از آنرا حتا صاحب فلان فروشگاه و کارخانه هم امروز در ایران دارد و جوانان وقتی از این کاخها دیدن میکنند میگویند: همین بود هی کاخ نشینها کاخ نشین ها میگفتید؟ خونه ما که از این خیلی با کلاس تره! شاید از دید ما عوام، زندگی در کاخ سعد آباد همان باشد که در قصه های کودکی شاه و پری مان شنیده بودیم. اما واقعیت چنین نیست. یک نگاه به سرنوشت پهلوی ها، دو پادشاه در تبعید رفتند و علیرضا و لیلا به این وضعیت. آیا حسرت چنین زندگی به دل ما عوام هست؟ اگر شما بودید برای ملتی که شما را بیرون انداخت و با خوشحالی روزنامه به هم نشان دادند که شاه در رفت حاضر بودید انگشت تان را تکان دهید؟ واقعا اینقدر که ما مردم عوام فکر میکنم آن «زندگی شاهانه» ارزش 40 سال از دست دادن زندگی بی دغدغه و راحت و بدور از ترس ترور شدن توسط عوامل جمهوری اسلامی را دارد؟ که این شاهزاده در این سالها ایستاد و از شماها فحش خورد و ناروا تحمل کرد؟ والا خیلی پوستش کلفت بود یا به ملتش عشق میورزید. اگر دل صافی داشته باشیم میگوییم که بیش از ما به ملتش عشق میورزید. اگر ما بودیم که با یک اخم هم کیش مان میشدیم اکثریت اقلیت و در ابعاد کوچکتر با کوچکترین اختلافی قهر میکردیم... رضاپهلوی خیلی تحمل کرده است و سوخت این تحمل .. مثل بقیه ما عشق به این مردم و میهن بوده که قهر نکرده که برود از ثروتش لذت ببرد. زندگی اش زیر ذره بین بوده تا آنجا که وقتی جلوی دوربین دخترش یک بالانس میزند در فضای مجازی و بی بی سی به بحث کشیده میشود و وزیر خارجه سابق و فحاش اردشیر زاهدی در توییتر بدترین توهین ها را به او روا میدارد و کسی پیدا نمیشود که به او بگوید دیگر پیر شده ای و حواس نداری و حرف نزنی کسی نمیگه لالی! این از «خودی» و آن هم از «ناخودی» که پس از 40 سال که امضایش را در کنار رضاپهلوی قرار میدهد هنوز هم از سایه خودش در هراس است. چرا.. باید امضا کنیم تا ترس مان از هم بریزد. بارها و بارها امضا کنیم تا دلهای مان بهم بیشتر نزدیک شود. انتظار هم نداریم که حتما با این یک امضا رژیم اسلامی فرو میریزد. اما هر امضا یک پتک به بنیان این رژیم فاسد هست. این را به جرات میتوان گفت.