Skip to main content

پس بگذارید داستانی را در

پس بگذارید داستانی را در
محسن کردی
عنوان مقاله:
باج خواهی برای تحت فشار گذاشتن من !

پس بگذارید داستانی را در ادامه برای تان بگویم..

تازه به سوئد امده بودم. مثل همه ایرانیان دیگر برای دانشگاه اقدام کردم و رشته مورد نظرم پزشکی بود. چیزی که ایرانی جماعت همیشه برایش بیشتر ارزش بوده تا علاقه. با تعجب نگاه کردم دیدم غالبا برای این رشته معدل 18 به بالا با معیار دیپلم ایران لازم است. و بسیاری ایرانیان در این رشته موفق به ورود شدند. مساله جالب این که بیشتر آنها و شاید همه شان با سازمان مجاهدین در ارتباط بودند. همچنین بسیاری دیگر که در رشته های دانشگاهی براحتی پذیرفته شدند. شاید در نظر اول بنظر بیاید که هواداران سازمان از یک آی کیو بسیار بالاتر از امثال من که برای خلبانی شکاری در ایران پذیرفته شده بودیم باشند. اما عجیب این که این هواداران بندرت هوشمندی از خودشان نشان میدادند. با چند نفری شان حشر و نشر داشتم. یک سری که بچه های واقعا باهوشی بودند برای همین پس از پذیرش در دانشگاه در محیط اروپا تبدیل به آدمهای دیگری شدند. اما یکی دو تا از آنها واقعا بوق بودند. این که این همه مجاهد با معدل بالا در ایران قبول شده بودند آنهم دورانی که درس خواندن چندان مثل امروز ارزش نبود و دبیرستانی هایی که نمره بالای 17 داشتند خیلی کم پیدا میشد و چگونه این همه مجاهد معدلهای 19 و 18 به بالا داشتند جای تعجب بود. تا آنکه چند سال بعد یکی از همان بچه ها به من گفت دیپلم و ریز نمرات اینها همه تقلبی و توسط سازمان مجاهدین تهیه شده. در آن بلبشوی اوایل انقلاب میشد همه کار کرد. مجاهدینی که توانستند میلیونها دلار را از ایران بیرون بکشند و در سهام گوناگون شرکت ها و بانکها و فوند ها سرمایه گذاری کنند برای شان مدرک درست کردن آب خوردن بود. امروز میشنویم که بسیاری پزشکان و مهندسین ایرانی هستند که با کمال میل به این سازمان کمک میکنند. دلیلش بسیار واضح است. رگ خواب و رسوایی اینان در دست مجاهدین است و به مجاهدین باج میدهند. اگرنه زوج مدرنی که از طرز زندگی و کلاس شان مشخص است که نمیتوان با هیچ چسبی آنها را به مجاهدین چسباند و کلا نمیشود آنها را به مسلمانی مجاهدین تشبیه کرد به چه علت ماهیانه بخشی از حقوق و در آمد شان را در اختیار این سازمان قرار میدهند؟ بنظر من صاحب شرکتی که محمد رجوی در آن کار میکند باید از همین گونه افرادی باشد که یا با معدل بالای کذایی که مجاهدین برایش فراهم کرده به جایی رسیده و یا با بخشی از آن میلیونها دلاری که مجاهدین از حلقوم آخوندها بیرون کشیدند سرمایه گذاری کرده و البته که سر نخ او در دست مجاهدین است. اگرنه آیا این اتفاقی است که محمد رجوی صاف برود و در شرکتی کار بگیرد که سر نخ آن و این که چه کسی استخدام شود یا نشود در دست مجاهدین باشد و بتوانند تعیین کنند که چه کسی به کار مشغول باشد و چه کسی نباشد؟ محمد رجوی میگوید که آقای مصداقی را نمی شناسد. من اما محمد رجوی را نمی شناسم و نامش هم به تازگی به دلیل همین درگیری به گوشم خورد. اما آقای مصداقی را می شناسم و نظراتش را گاها دنبال کرده ام. فارغ از نظر من یا ما ناظران، نسبت به آقای مصداقی اما... آفرین به محمد رجوی که استقلال خودش را حفظ می کند. آفرین به او که انسانیت خودش را حفظ میکند و بخاطر حفظ موقعیتش حاضر نیست به آقای ایرج مصداقی بدون هیچ دلیلی بتازد. و این باتوجه به این که چون پدرش مسعود رجوی است شاید از نگاه بسیاری ایرانیان طبیعی بنظر برسد که بر علیه مصداقی برخیزد چرا که به پدرش مسعود رجوی را زیر سوال میبرد. بنظر من اپوزیسیون جدای از موضع شان لازم است که از حقوق بشر این جوان دفاع کنند و این عمل مسعود رجوی و سازمان مجاهدین خلق را محکوم کنند و به این جوان هرطور که میتوانند کمک کنند. لازم است که نیروها و منفردین اپوزیسیون این عمل سازمان مجاهدین و مسعود رجوی و باج گیری را محکوم کنند. کسانی که حتا بخاطر آن معدل بالای تقلبی توانسته اند امروز به جایی برسند، دیگر نزدیک 40 سال از آن ماجرا میگذرد. اینها بنا به اشتیاق جوانی دست به هرکاری زده اند که به دانشگاه راه یابند. امروز هرکدام پزشکان و مهندسینی شده اند که در محل کار روی کارشان حساب میکنند. دیگر نیازی به پنهانکاری نیست. وقت آن است که همه آنها نیز لب باز کنند و اعلام کنند که سازمان برای اخاذی آنها را سالهاست تحت فشار قرار داده است.