Skip to main content

اژدر جان با سلام به تو و تشکر

اژدر جان با سلام به تو و تشکر
Anonymous

اژدر جان با سلام به تو و تشکر از تو برای تشریح متین موضع و نظر خود! آنچه را که تو با دقت و تشخیص مناسب هر کلمه و نگارش آن بکار برده ای متأسفانه در کل نوشته طولانی این باصطلاح بررسی علل ضربه سال 65 کاملاً غایب بزرگ بوده است. من هم مثل تو به شدت جدل داخل سازمان در برخورد با پلنوم و مسائل مطروحه و جدلی که تحت نام پلنوم و برای یارکشی و تثبیت نظر خود پیش رفته، یکی از علل جنبی و بجای خود مهم در گستردگی ضربه می دانم. به صراحت بگویم که از تصمیم کیانوش و برگشت مجدد وی به خارج از کشور بسیار خوشحال هستم. همانطور که خودت هم اشاره کرده ای هم منصور و هم حمید بر این نکته تأکید داشتند که زیر ضرب هستند و در تور.

توری که رفقا مطرح کرده بودند آنقدر وسیع و دقیق بود که جمهوری اسلامی حتی آنرا در مفهوم و گستره بسیار وسیع تری در مد نظر قرار داده بود. مسلماً بازاندیشی و یادآوری بسیاری از رفقای آن زمان سازمان و انعکاس اطلاعاتشان به کمیسیون که میبایست بدور از منافع جناح های آنزمانی، دست از این بازی بردارد، حائز اهمیت فراوانی است. گزارش پیش روی همانطور که تو هم اعلام کردی جدای از تکرار چندین باره و گاه اشاراتی غیرضرور به گفته فلان و بهمان فرد در مورد جزئیات دستگیری این یا آن کادر که عموماً و مشخصاً در توجیه وضعیت خود بکار برده میشد، میباید ابتدا به ساکن به مهم ترین و اصلی ترین علل دستگیری و آنگاه با شرح جزئیاتی به علل ثانوی قضایا می پرداخت. بطور مثال نداشتن یک تصور مشخص از ساختاری که تحت نام جمهوری اسلامی در سطح ایران در حال شکل گیری و بافتن ساختارهای خود و بالاخص ساختارهای امنیتی و نظامی بود و از آنجائی که جنگ بمثابه ابزاری برای به انقیاد کشاندن بیشتر جامعه و پیشبرد سیاست نابودی یک نسل دنبال میشد، و متأثر از آن از سویی ساختارهای اقتصادی و اجتماعی و حتی نهادهای سیاسی بنحوی از انحاء کنار گذاشته شده و عوامل و گاه اوباش وابسته به جمهوری اسلامی به رأس دستگاه وارد میشدند، میباید متوجه میشدیم که سیاست وادادن حق رهبری بر این خیل عظیم نیروی سیاسی و واگذارکردن آن نه با اطلاع اعضاء و نظر آنان بلکه بنا به ناتوانی خود برای جمع و جور کردن تشکیلات بیش از اینکه بعنوان یک قضاوت خاص علیه این افراد در نظر گرفته شود، نشانه مستقیمی بود از ناتوانی آنان در حضور در دستگاهی بنام دستگاه رهبری.
در سالهای بعداز هجوم جمهوری اسلامی به دستگاه رهبری حزب که هشداری جدی بود و میبایست تشکیلات را چه در عرصه فعالیت های روزمره و چه در بعد کارهای تبلیغی به عقب نشینی جدی وامیداشتند، متأسفانه تنها به هیجانات ناشی از خلاء حضور نیروهای سیاسی و گاه برای پر کردن تأثیرات منفی ناشی از سیاست پشتیبانی از جمهوری اسلامی، به کار تبلیغی و تهییجی روی آورده شده و بسیاری از اعضاء به اموری مشغول شدند که بیشتر جنبه تهییجی و بالابردن روحیه فعالین تکیه داشت. حتی آنانی که در یک رهبری نامتمرکز درون مرزی دست به ابتکارات و کارهای مختلفی میزدند نیز در این رهبری غلط دخیل بودند. هرچند، آنان بدلیل حضور مستقیم در عرصه مبارزه و توجه جدی به اعتراضات درون تشکیلات تا آنجائی که میتوانستند انعطاف نشان میدادند کاری که دستگاه رهبری خارج شده از ایران بدلیل عدم وجود ارتباطی ارگانیک با تشکیلات از یکسو و درگیر شدن بیش از حد در جنگ ها و تبعیت از امیال گروهی خود، صلاحیت رهبری را از دست داده بودند و در واقع جایگاهی که در فقدان دردناک ساختاری مناسب و موازین دموکراتیک به آنان تفویض شده بود، میبایست توسط آنان ترک میشد و یا بنحوی از انحاء کنار گذاشته میشدند؛ کاری که دقیقاً برعکس دنبال شده و حتی از کادرهای مختلف و مسئولین تشکیلات داخل بمثابه ابزاری برای تثبیت خود و جدل هایشان در دستگاه رهبری استفاده کرده و تمام سالهای بعد تا کنگره اول سازمان را به جدل گاه روزانه و در برخورد با هر نصمیم و حرکتی دنبال نمودند.
باری، این گزارش که متأسفانه علیرغم شجاعت نسبی مسئولین کنونی برای طرح آن در عرصه عمومی کاری پسندیده میباشد، در عین حال از بهم ریخته گی، عدم توجه به اصول نگارشی، نادیده گرفتن موضوعیت طرح برخی قضایا و حتی نامها و نشان ها که اساساً ربطی به بررسی علل ضربه نمیتوانند داشته باشد تا انعکاس سرودم بریده برخی گفته ها و نتیجه گیریها... همه و همه نشانه ای است از همان ایراد اصلی که تو بدان اشاره کرده ای: بررسی ضربه سال 65 یک کار جمعی است و میباید اصول دموکراتیکی بر آن حاکم میشد؛ این یک کار تحقیقی و تاریخی صرف نبود که عده ای در میان متون تاریخی دنبال بررسی علل بگردند. قرار دادن میکروفون در اختیار آنانی که در همان زمان مسئول قضایا بوده اند، عموماً مثل بیان توجیهاتشان برای کارهای کرده و نکرده شان بوده.
زخم عمیقی که ضربه سال 65 بر پیکر یکی از بزرگترین و وسیع ترین مجموعه چپ در ایران زده، تنها در محدوده از دست دادن عزیزانی خلاصه نمیشود که در دوره های مختلف از دست دادیم و یا زندگی هائی که از هم پاشیدند و یا زخمهائی که هیچگاه بر جسم و روح و وجود بازماندگان قابل ترمیم نیست؛ ما جامعه ای را با سوء مدیریتی که بر این تشکیلات حاکم بوده، از داشتن چنین نیروی چپی محروم کردیم. ما امکان جذب و سازمان یابی جامعه در ساختاری را از وی گرفتیم که چه بسا میتوانست در تاریخ معاصر ایران نقش بسزائی ایفا کند. اینها خیال پردازی نیستند. اینها، بررسی علل ضربه و عواقب آنند. تشکیلاتی که در بدنه باد کرده بود و با دست و پائی لرزان و مغزی بسیار کوچک در عرصه زندگی روزمره همواره در حال تلوتلو خوردن بود، طبعاً میبایست بجای تلاش برای کوچک کردن بدنه تا حد ظرفیت آن مغز کوچک، به جذب نیروی مناسب برای گسترش مغز خود دست میزد. بوده اند کسانی که بدلیل ناتوانی خود برای رهبری صدها هزارنفری، ترجیح میدادند رهبر ده نفر باشند که بتوانند با آنها کار کنند و متأسفانه تر اینکه این چنین افرادی کماکان بر قرار گرفتن در دستگاه رهبری تأکید کرده و روی آن باقی ماندند و حتی امروزه نیز که دیگر هیچ اثر و نشانه ای از چنان عبودیت و تبعیت بی چون و چرای تشکیلاتی باقی نمانده، خود در عرصه نظر و عقیده هنوز بر تخیلاتشان تکیه زده و هزاران موجود نامرئی و نا مشخص را به زعم خود رهبری می کنند!
باز تأکید می کنم که از نگارش شمرده و دقیق ات، از توجه ات به گزارش و از اعتراضی که ابراز کرده ای تشکر می کنم و قلمت را همچنان برقرار آرزو دارم. راستی به رفیق مشترک مان کیانوش هم سلام برسان و بگو که از ماندن تو و رفاقتی که متعاقباً شکل دادیم خوشحالم هرچند چرخش قلمش را این اواخر نمی پسندم اما، هزاربار قدردانم که او نیز همراه برخی از دوستانمان منجمله عباس و فاروق و غیره از رفتن در دام جمهوری اسلامی دوری جستند.