Skip to main content

از روزی می ترسم که به خاطر

از روزی می ترسم که به خاطر
Anonymous

از روزی می ترسم که به خاطر امثال آقایان و خانم ها ، دیگر هیچ نوزرتشتی را در هیچ معبدی راه ندهند و اگر بخواهیم در جایی عکسی بگیریم با این تمسخر روبرو بشویم که نکند برای پناهندگی میخواهید در اماکن مقدس زرتشتی عکس بگیرید.
.
من از کسانی که خود را خادم و مبلغ دین زرتشتی می نامند این سوال را دارم ، چرا باید ظاهر و باطن شما تا این اندازه متفاوت باشد که از آشکار شدن نهان خود ترس داشته باشید ؟

و اما شما جناب دانا:
من از توهین به جناب اولادعظمی به راستی ناراحت می شوم چون ایشان ، پاداش کار نیکشان در حق شولیزاده را این گونه دارند می گیرند ، جناب دانا ، شما در آن مصاحبه با شولیزاده ، من بسیاری فوت و فن مصاحبه گرفتن و برنامه تلویزیونی را از شما یاد گرفتم که به خدمت شما عرض می کنم:
در حرف زدن تان که کلی سوتی داشتید.
جدای از بازیگوشی در تمام مدت مصاحبه ، بازی با دست و ریش و دماغ و دهن و ....و از حرف زدن منقطع و نفس نفس زدنتان و جمله بندی های نیمه تمام تان هم که بگذریم ، از زلف-پس-زدن هایتان هم که بگذریم ، در دقیقه 02:07 دستتان را در گوشتان فرو کردید دقیقه 05:22 دماغتان را خاراندید ، لم دادن شما در دقیقه 08:12 بازی کردن با ریشتان در دقیقه 09:15 تا 09:24 خاراندن گوش در دقیقه 10:56 و بلافاصله پس از آن خاراندن ریش ، بازی کردن با صندلی در دقیقه 12:45 ، بازی با ریش از 13:50 تا 14:00 ، خاراندن چشم در دقیقه 15:17