رفتن به محتوای اصلی

● ادبیات

مهشاد شهبازی
فرد در دورۀ شیدایی به درک بی‌واسطه‌ای از «خود» می‌رسد، اما با پایان یافتن این دوره و سقوط به دنیای واقعیت‌های محدودکننده، آن درکِ از خود نیز متلاشی می‌شود؛ هزار تکه می‌شود همچون تصویری که در آیینه‌ای شکسته. شاید از همین روست که فروغ، پس از رویارو شدن با «خود»ی که می‌بیند و تعارض آن با «خود»ی که ادراک می‌کند،
کتاب 3 جلدی "صبر تلخ" با فرمت پی دی اف و بطور رایگان در سایت "آرشیو اسناد اپوزیسیون ایران" در لینک زیر در دسترس قرار دارد.
کتاب خاطرات محمدعلی عمویی، با عنوان "صبرِ تلخ" و در سه جلد، در ماه ژوئیه از سوی «نشر واله» در آلمان منتشر شد. این مجموعه سه‌جلدی، که به کوشش انجمن تاریخ "انجمن تاریخ شفاهی چپ ایران" تهیه شده است، مجموعه مصاحبه‌هایی است با محمدعلی عمویی درباره فعالیت و عملکرد حزب توده ایران بین سال‌های 1357 و 1362.
هادی خرسندی
دو هفته پیش تلویزیون رژیم آیت‌الله صدیقی امام‌جمعه موقت تهران را نشان می‌داد که از کرامات زنده‌یاد خلدآشیان مصباح یزدی می‌گفت و از قول غَسّال (همان مرده‌شور و مرده‌شوی خودمان) نقل کرد که هنگامی‌که آن خدابیامرز را می‌شسته،
هادی خرسندی
گفتم این پادشه مسلمان است/ پیرو آیه‌های قرآن است/ دوست دارد امام هشتم را/رهنمایی نموده مردم را
کتایون آذرلی
"من" های گریزان از "من"
عنوان مقاله ای است که من برای نقد کتاب "نمادهای اسطوره ای و روان شناسی مردان" برگزیده ام. این متن در ادامه مقاله ی "زن،اسطوره، قربانی یا قهرمان" است که به تحلیل الهه های روان زن پرداخته است و در کتاب "روایت ممنوعه ها" چاپ شده است. وقفه ای که بین این دو متن روی داده، واقعه ی زمانی ـ مکانی بود. اما قبل از ورود به مبحث تذکر نکاتی را لازم می دانم و آن این است که؛ کلیه ی کلماتی که
با انتشار کتاب مشروطۀ ایرانی و پیش‌زمینه‌های نظریۀ «ولایت فقیه» تألیف دکتر ماشاءالله آجودانی (لندن، انتشارات فصل کتاب، ۱۹۹۷/۱۳۷۶)، مورّخی صاحب‌نظر و تیزبین و محققی کوشا و رَوِشمند چهره نموده است ـ و این را باید قدر شناخت، به خصوص که این اثر استوار و پرمایه نه تنها با یکی از مهمترین ادوار تاریخی ایران سر و کار دارد، بلکه روشنگر پیامدهای مهم جنبش مشروطه است که بر وضع کنونی کشور نیز سایه انداخته و در حقیقت مقدمات آن را فراهم ساخته است.
رضا علامه زاده
یک هفته از دیدن ویدئوى تهوع‌آور موسوم به "مستند غیررسمی" می‌گذرد و بالاخره نتوانستم دندان روی جگر بگذارم و یادداشتی در موردش ننویسم. اگر نمائی از سینماگر برجسته‌ى فقیدمان "عباس کیارستمی" در آن وجود نمی‌داشت کمترین ضرورتی
هادی خرسندی
با رفتن مصباح یزدی، جمهوری اسلامی مثل چهارپایه است که یک پایه‌اش شکسته است، و از یک منظر مثل هزارپایی ست که یک پایش را از دست داده. (از دست دادن پا، از شاهکارهای زبان شیرین فارسی ست. تازه یک نفر را می‌شناسم که در تصادف، یک دستش را از دست داده بود!)



هادی خرسندی
اگر امروز ادعا کنم که توئیت کردن و توئیتر را من اختراع کرده‌ام، اولین کسی که اعتراض خواهد کرد آقای ترامپ است. من هم برخلاف بایدن، از تفنگدارها و یکه‌بزن‌های او می‌ترسم. (شاید آقای بایدن هم بترسد، نمی‌دانم.)
شادی سابُجی
این شعر به یاد سهیلا حجاب، وکیل ایرانی در بند زندان زنان تهران و در اسارت استبداد سرکوبگر زنان و با الهام از دو عکس بسیار زیبای او که یکی چراغ به دست و دیگری انار به دست است، در شب یلدای 1399 در فراسوی مرزهای ایران در کوهستانی در فرانسه نوشته شده است. سهیلا حجاب متولد سال 1369 است و حکم 18 سال زندان دارد به تازگی در زندان به بیماری تاربینی چشم هم مبتلا شده است...
ابوالفضل محققی
تلفنم زنگ می خورد صدائی آرام اما سرشار از محبت در گوشی می پیچد. عزیز دیر یافته ای است از حال وروزم می پرسد. گریزی به خاطرات چند روزیکه در ازبکستان بود می زند از سادگی وصفای مردم آن دیارمی گوید .ازعزیزی یاد می کند که همزمان مهمان من بود و
منوچهر برومند (م. ب. سها)

صبا بگوی باین اردوغان تیره ضمیر
که ای به قید حقارت شریر گشته اسیر

ز ژاژ خائی ات ای نا بکار بیهوده گوی
گمان مبر بشود کس‌ ز سادگی تحمیر

مگو، ز کور دلی گفته های بس بیجا
مخواه راه خطا طی کنند خلقِ بصیر

مشو مباشر اغفال خلق از ره آز
مپوی راه خبیثانِ پست معرکه گیر

نِئی خبیرِ سیاست ،‌ خموش لب مَگُشا
سکوت زینت هر یاوه گوست این بپذیر

اران ز مامِ وطن گشته گر ز کید جدا
هماره در غم دوری کشیده آه و نفیر

یکیست باکو و تبریز و زآنِ ایرانست
بفک
هادی خرسندی
امسال می‌گویند مردم دنیا بیش از سال‌های پیش، برای عید نوئل، کاج می‌خرند. دهن‌کجی به کووید۱۹. در ایران ما اگر سر خرید کاج بین مسلمان‌ها و مسیحی‌ها دعوا نیفتد نشانه آن است که مسیحی‌ها کشیده‌اند عقب و کوتاه آمده‌اند!

رضا مقصدی
مدتهاست با دلنوشته های عزیزِ خاطره انگیزم ابوالفضل محققی ، همدلی های شورانگیز وُ همنشینی های راز آمیز داشته ام که مرا به همه ی پیوندهای گسسته و عاطفه های به خاک پیوسته ، دلبسته نگاه می داردو جان وُ جهانم را به منشوری از نور و شور وغرور ،عبور میدهد.
هادی خرسندی
خوشحالی من از زنده ماندن آیت‌الله مصباح یزدی دیری نپائید و با خبر درگذشت آیت‌الله محمد یزدی سوگوار شدم. هرچه با شوق تکذیب خبر، اینترنت را زیر و رو کردم، فایده‌ای نداشت و ایشان به کلّی مرده بود.
«بدون سانسور»، نام نمایشگاه کتابی است که توسط ناشران مستقل خارج از ایران، برای پنجمین سال متوالی در کشورهای مختلف اروپایی و آمریکای شمالی برگزار می‌شود. این نمایشگاه با هدف مقابله با سانسور، با حضور نویسندگان در تبعید و ناشران کتاب خارج از ایران هر سال و همزمان با نمایشگاه کتاب بین‌المللی تهران در بیش از ۲۷ در نقاط مختلف جهان برپا می‌شد. امسال به دلیل همه‌گیری ویروس کرونا این نمایشگاه خارج از موعد همیشگی، در ماه دسامبر / آذر و به صورت مجازی برگزار می‌شود.
هادی خرسندی
منتظر بودیم حالا که هرکس یک چیزی می‌گوید، دو کلمه هم از مادرعروس بشنویم، اما چه بهتر که خود عروس پشت میکروفن آمد. این دیگر نه شایعه است، نه گمانه‌زنی، نه توطئه‌پنداری. بیوه یک شهید هسته‌ای (راوی ۲) مصاحبه‌ای نیابتی با بیوه شهید فخری‌زاده (راوی یک) کرده و در اختیار خبرگزاری‌ها گذاشته
این‌جانب (امضا محفوظ) یکی از کارشناسانی هستم که تلویزیون‌های فارسی عکس بزرگم را روی دیوار می‌اندازند و از من سؤال می‌کنند. خود را آماده کرده بودم که اگر در مورد ترور سردار فخری‌زاده خواستند با من مصاحبه کنند، کم و کسر
تا دهه ی نود، علم پزشکی، درد را چیزی می‌دید که در اغلب مواقع باید تحملش کرد، پدیده‌ای که جزئی از زندگی به شمار می‌رفت. مرفین به دلیل اینکه می‌توانست اعتیاد آور باشد،اغلب در بیمارستان ها استفاده مَي‌شد، ولی مستقیم در اختیار بیمار قرار نمی‌گرفت ، اما در اواسط دهه ی نود این عقیده غالب شد که به درد خیلی کم توجه می‌شود
هادی خرسندی
در حالی که مأموران امنیتی سپاه و اطلاعات جمهوری اسلامی دسته‌جمعی داشتند کتاب یکی از نویسندگان را بررسی می‌کردند، باز اسرائیل در خیابان‌های میهن اسلامی فاجعه آفرید.

فرخ نعمت‌پور
اردوغان کە بشدت سرش بە کاغذهای روی میز گرم بود، با دیدن تن لت و پار و سوختەای کە بی مهابا بطرف او می رفت، از خواندن و کنکاش در اوراق پیش رویش دست کشید، بە صندلی اش لم داد و منتظر ماند. مزدور چچنی کە ابتدا با دیدن اردوغان ترسیدە بود، اما با دیدن قیافە درب و داغان خود در آینە بزرگ روی دیوار، جراتش را دوبارە بازیافت
تقی گیلانی
هوای تازه، خنک – یا بهتره بگم کمی سرد! – صدای خروس، نگاه به حرکت دختران و پسران نوجوانی که به مدرسه می روند، کودکانی که توسط مادرانشان با ناز و نوازش به سوی مهد کودک روان هستند و ... صدای یکی دو تا خروس که با تکرار متناوب آوازشان، زندگی شهرک ما را به گذران روستائی پیوند می زنند!
شادی سابُجی


کایلی بخند ! آهوی عاقل!، کتاب خوان ! با آهوانِ چابکِ چشم ات، تو درس خوان ! 
کایلی بخند ! موی فشان، در حصارِ ما، کایلی سماع برقص ! بر لبِ تیغِ اوینِ ما، 
علی‌ منجزی
وقتی منفعل باشیم، آدم‌ها وحشی می‌شوند، زورگو می‌شوند، اخلاق و شأن انسانی ما را ديگر چندان محترم نمی‌شمارند، و امیال و عُقده‌های درونی‌شان مجال ِ ابراز پیدا کرده، خودنمایی می‌کنند!

شاید به‌ صورت خلاصه بتوان گفت که این آزمایش به‌سادگی و روشنی، ثابت کرد که این مظلوم است که ظالم را می‌سازد!
منوچهر برومند (م. ب. سها)
خزان در ره گذاری رو به پایان 

همی میرفت لنگان  لنگ لنگان 

فروزان مجمر خورشید بی تاب 

به لرزانی نمایان گشته در آب 

دمان بادِ مشیّت تیز می تاخت 

زمین در زیر پایش رنگ می باخت 

ابوالفضل محققی

از طالاری به طالار دیگر می روم .نه این موزه را پایانی نیست .در اطاقی جعبه وسایل وابزاردندان کشی پتر را نهاده اند.علاقه عجیب او به کشیدن دندان ! کافی بود کسی دست روی دندان بگذارد واز درد دندان ناله کند پتر با کلبتین بر بالای سرش ایستاده بودتا ضجه او بشنود.
ابوالفضل محققی
وارد سرسرای عظیم موزه می گردیم اوج نمایش اشرافیت روس در شمای سبک باروک. پله های مرمری که با انحنا وظرافتی مانند بازوان گشوده یک زن در دو طرف سرسرای ورودی وارد شونده را به طبقه بالا فرا می خواند.از همان آغاز سردی ونوعی خشونت بدوی خوابیده در فضا را حس می کنی
ابوالفضل محققی
.
فکر می کنم دراین روزهای سخت ودلهره آورکرونائی که دلتنگی آدمی را پایانی نیست باید چیزی بنویسم که به بر خاستن دل تنگی ازمیان یاری کند .لذا فکر کردم در ادامه خاطرات مدرسه جزبی خوانندگان خود رابیک سفرچند روزه
هادی خرسندی
جوک معروفی منتشر شده بود که خانمه کمد به نجار سفارش داد و گذاشت کنج اتاق‌خوابی که یک دیوار با خیابان اصلی فاصله داشت. فرداش به نجار شکوه کرد اتوبوس که در می‌شود، میخ‌های کمد میزند بیرون. نجار ناباور آمد میخ‌ها را زد تو.
فرخ نعمت‌پور
البتە شاید بپرسی علت چی بود ابی جدیدە یە دفە این بە کلەاش زد، باید بگم کسی نمیدونە حتی خود ابی، فکر کنم تشابە نام من و او با نام ابی و اسی قدیمیە بود، اما او فراموش کردەبود کە مادرم اسمش سارا نبود، فراموش کردەبود کە من در سن جوونی اونا فرزندشون شدەبودم، اما صب کن، فکر کنم مادرم توی سجلش اسمش سارا بود، آرە لامسب اسمش سارا بود، اینو کسی نمیدونست اما ابی کە می دونست. البتە فکر کنم آدما میشە بعضی وقتها خیلی کم حافظە بشن.
هادی خرسندی
از ۲۳۰ سال پیش، از زمان جرج واشینگتن تا به حال، هرگز انتخابات آمریکا این‌طور شش‌دانگ حواس ما ایرانی‌ها را به خود مشغول نداشته بوده. حالا پرسشی که هم‌وطنی برای من واتساپ کرده‌ این است:




«جانشان بالا
فرخ نعمت‌پور
و من دوبارە میان حرفش می پرم و می گویم اما از آن سال دهها سال گذشتە،... تصور کن دهها سال! می گویم متوجە هستی کە چە سالی را می گویم سال ١٣٨٤ را می گویم. پسرم با شنیدن این حرف از جایش تکان می خورد و نیم خیز می شود. بە تقویم نگاە می کند و می گوید اما پدر اشتباە می کنی امسال سال ١٣٨٥ است
هادی خرسندی
-اونجور که رسانه‌های افشاگر غربی فاش کردن دقیقاً دو دقیقه و ۳ ثانیه، یعنی ۱۲۳ ثانیه. ولی خب، همون مدت واسه سلبریتی شدن کافیه. الان باید عکس‌های عجیب غریب بندازم با سلبریتی‌های ایران وارد مسابقه بشم. آخه اونا انگار با هم کورس گذاشتن. منم میرم قاطیشون. البته اگر گناه کبیره سیاسی منو ببخشن و این‌قدر سرکوفت بهم نزنن که دوباره کارم به خودکشی بکشه
محمدعلی عمویی پرسابقه‌ترین زندانی سیاسی ایران در کتاب خاطرات پس از انقلابش که به تازگی منتشر شده است، جزئیات تکان‌دهنده‌ای از شکنجه‌ در زندان‌ جمهوری اسلامی ارائه می‌دهد که روزانه به صورت "جیره"، صبح، ظهر و شب تحمل می‌کرد: "هر جلسه‌ای که من را به اتاق شکنجه می‌بردند و روی تختخواب می‌بستند، پیش از این که اولین ضربه را به کف پای من بزنند، هر دو بازجو[برادر احمد و برادر صابر] دست به دعا بر می‌داشتند و بلند می‌گفتند پروردگارا تو گواهی ما برای عظمت اسلام. با همین نوا ضربه شلاق وارد می‌شد."
به جای این که مجموعه حکومت و متصدیان نا شایسته جاهل متظاهر و فاسد چشم هایشان را به بندند (بخوانید شرم کنند)، مردم باید چشمانشان را بسته نگاه دارند ( بخوانید شرمسار باشند !)و این «قصه تمثیلی »به دلیل شرایط «بسیار سخت از همه جهات »این روزها ورد زبوناست ( زبانهاست -مورد گفته همگان میباشد ).....