رفتن به محتوای اصلی

افزودن دیدگاه جدید

لاچین

عنوان مقاله
من حتی باغ گلستان را هم ندیده ام

ســـالام دوســـلار..
اولین باری که من با این بی عدالتی یعنی کودکان قالی باف تبریز آشنا شدم سالی بود که کلاس نهم دبیرستان را می گذراندم. اولین کارم در زندگی در تابستان همان سال بود.کاری که مشغول شدم در استخر باغ شمال تبریز بود. کارم جمع کردن بلیط های ورودی اشخاص به استخر بود. برادرم معلم شنا, نجات غریق و عضو هئیت فدراسیون شنای آذربایجان زیر نظر رئیس هیئت یعنی آقای (( گوراوانچی )) بود . بعد از جمع کردن و شمارش بلیط ها و بایگانی کردن بلیط های پاره شده , من هم وارد استخر میشدم و از استخر استفاده میکردم. استخر ساعت 2 بعد از ظهر باز میشد تا ساعت 3 برای عموم و از ساعت 3 تا 4 برای تمرینات و آماده کردن شناگران برای مسابقات. اولین روز (( چهارشنبه )) هفته که وارد استخر شدم, متوجه شدم خیلی زیادی از کودکان و نوجوانان رنگ پوستشان سفید سفید و زرد بود که به آسانی قابل تشخیص بود که با سایر شناگران فرق میکرد. از داداشم پرسیدم که چرا این بچه ها این قدر سفید هستند بیماری یرقان دارند.. داداشم در جواب گفت که (( آخه امروز چهارشنبه است )) .!!!! تمام « ایل مَک چی ها .... گره زن ها ) منظور قالی بافان تبریز , هفته ای نیم روز , آن هم بعد از ظهرهای چهارشنبه تعطیل هستند. چون این بچه ها در زیر زمین ها و در اتاق های بسته کار میکنند و خیلی بندرت در زیر نور خورشید می باشند , رنگ پوستشان سفید سفید می ماند. بعد از آن هر وقت در خیابان های تبریز اگر کودکی و با نوجانی می دیدم که رنگ پوستشان سفید هست , می فهمیدم که ایشان کارگر قالی باف هست. متاسفانه این ها تنها کودکان (( پسر )) بودند که من متوجه شدم. حتم دارم که خیلی زیادی از دختران کوچک در دهات نزدیک و دور در این مملکت فلاکت زده به همین کمبود ویتامین D گرفتار

شده بودند و هستند. دوستانی هم سن من می باشند شاید یادشان باشد که در اطراف سینما کریستال تبریز واقع در خیابان شهناز , نو جوانی که می پلکید که با چهار دست و پا راه میرفت. ایشان بخاطر یک بیماری مزمن , نمی توانست روی پای خود بایستد. ماهیچه های پای این شخص قدرت تحمل وزن این نو جوان را نداشت. برادرم این شخص را برای یاد دادن شنا به استخر باغ شمال می آورد و برایش شنا یاد میداد. بعد از یاد گرفتن شنا , این شخص در مسابقات استانی و در رشته مقاومت نفر سوم شد. چند سال بعد , روزی در همان استخر (( آنطوری که بما گفتند )) حال برادم خراب میشود و تا بخانه بیاد در راه جانش را از دست می دهد. ایشان در آن موقع 44 سال داشت.

چ., 01.05.2024 - 15:38 پیوند ثابت

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید