قهرمانبازی و حسادتهای فاجعه بار
دروود بر آقای مستشار گرامی!
قدرتپرستی و حسادت و بیمایگی!
خیلی مختصر و مفید.
اتّفاقا «شاه» با جبهه ملّی، حاضر به مصالحه شد و علنا گفت که مایل است نقش خودش را همچون سیستمهای پادشاهی انگلیس و نروژ و سوئد به صورت تشریفاتی اجرا کند و تمام قوا را به وزرا و نمایندگان مجلس بدهد. امّا حضرات «ملّیون» که نه معنای ملّت را میدانستند و هنوزم نمیدانند، نه به اندازه سر سوزنی از فلسفه سیاست و هنر کشورآرایی، چیزی میدانستند و هنوزم نمیدانند، بلافاصله تاقچه بالا گذاشتند و حاضر به همکاری نشدند و هنوزم نخواهند شد؛ زیرا همانطور که زنده یاد «خلیل ملکی» [نگاه کنید به خاطرات سیاسی ملکی] گفته است، حضرات ترجیح دادند که قهرمان ملّت باشند، نه مرد میدان همآوردی و سیاست.
این قصّه حسادت و قدرتپرستی و بیمایگی و حماقت ذاتی گرایشهای سیاسی نسبت به همدیگر، قدمتش تا اساطیر ایرانی ریشه دارد. نگاه کنید به واقعه تراژیک «ایرج و برادرانش در شاهنامه».
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان