رفتن به محتوای اصلی

«تیغ اوکام» را بر علیه چه کسانی باید بکار برد؟

«تیغ اوکام» را بر علیه چه کسانی باید بکار برد؟

 

صدای شکستن گلدان را می شنوید و به اتاق نشیمن میروید و می بینید که جیمی کوچولو کنار گلدان شکسته نشسته است. جیمی میگوید که این گربه بود که گلدان را شکست. اما شما گربه ای در خانه نداشتید و در اتاق هم گربه ای نمی بینید. جیمی توضیح میدهد که یک گربه دزدکی از بیرون به داخل آمد و  این کار را کرد. شما بیاد می آورید که همه درها و پنجره ها رو قبلا بسته بودید. جیمی توضیح میدهد که گربه احتمالا قبل از آنکه شما در و پنجره ها را ببندید به داخل خانه آمده. ولی با توجه به این که جیمی به موی گربه حساسیت دارد از او میپرسید اگر گربه به خانه آمده بود چرا تو عطسه نمی کنی؟ جیمی توضیح میدهد که گربه از نوع بدون مو (نژاد اسفینکس) بود و هیچ مویی نداشت. شما همه خانه را میگردید و گربه ای پیدا نمی کنید. جیمی توضیح میدهد که خب تا حالا گربه باید موفق به فرار شده باشد و برای همین است که آنرا نمی بینید.  این سوال و جواب به همین ترتیب تا ابد میتواند ادامه پیدا کند و جیمی هر اعتراض شما را با یک فرضیه بظاهر منطقی جواب میدهد. مثلا اگر شما بپرسید در و پنجره ها که قفل بود گربه چطور فرار کرد جیمی میتواند بگوید: حتما گربه ها به نوعی یاد گرفته اند که چطور قفل در را باز کنند و فرار کنند. یا حتا در آخر میتواند مدعی شود که گربه ای که بتواند قفل باز کند لابد به تکنولوژی دست یافته است که میتواند نامرئی هم بشود! در آخر شما به جایی میرسید که ناچار میشوید که به او بگویید که طرح فرضیه های نا محتمل را تمام کند و ساده ترین پاسخ را بپذیرد و آن این که این او بوده که گلدان را شکسته! 

پاسخی که شما به جیمی داده اید بر اساس یک منطق در فلسفه بنام «تیغ اوکام» است که به نام واضع آن «ویلیام اوکام» مشهور شده است. اول بار این اصطلاح را  سالها قبل از یک دیالوگ از فیلم تماس Contact  و از زبان پرسوناژ زن پژوهشگر و ستاره شناس (جودی فاستر) شنیدم که در مقابل یک پژوهشگر علوم الهیات ( متیو مک کانگی) و در بحث وجود یا عدم وجود خدا که بین شان در گرفته بود مطرح کرد.  کنجکاو شدم که بیشتر بدانم. وقتی بیشتر این اصل را بررسی کردم متوجه شدم که نه تنها من بلکه بسیاری دیگر اهل سیاست بدون آنکه از وجود چنین اصلی مطلع باشند آنرا در زندگی سیاسی شان پی گرفته اند و با زدودن تابوهای ایدئولوژیک یا تعصب بی جا، به جای پرداختن به تحلیل های وقت تلف کن انحرافی و دایی جان ناپلئونی، واقعیات را براحتی دیده اند و راهکار نشان داده اند. 

اصل فلسفی «تیغ اوکام» به شرح زیر خلاصه میشود: 

هنگامی که با توضیحات گوناگون و بسیار پیچیده  در پاسخ به مساله ای روبرو میشوید، بهترین پاسخ در میان پاسخ های داده شده،  ساده ترین آن پاسخ هاست چون به احتمال زیاد صحیح تر از سایر پاسخ هاست. برای توضیح بیشتر در این مورد لینک یوتوب که آقای «حمزه براتی» زحمت کشیده اند را در پایان مطلب می گذارم. اما فعلا فرض را بر این بگیریم که پذیرفته ایم که در میان پاسخ های بیشمار و پیچیده به یک مساله، محتمل ترین پاسخ، ساده ترین پاسخ است. بدین ترتیب ما براحتی میتوانیم پاسخ بسیاری از رازها و معماهای مان را از میان دریای خرافات و خزعبل در تاریخ معاصر و جریانات حاضر بیرون بکشیم. معماها در تاریخ معاصر ایرانیان (عوام و اکثریت مردم نه اهل پژوهش) از زمانی بوجود آمد که ایرانی ساده دل و واپسمانده از جهان پیشرفته غرب، در اوایل دوران قاجار با سیاست های پیچیده اروپاییان، و بخصوص فرانسویان، روسها و انگلیس ها و بازی های سیاسی آنها حیران ماند و بخش هایی از سرزمین ها در زمان قاجارها از دست رفت و در ادمه نیز با آچمز در جنگ جهانی دوم در مقابل متفقین  و نیز حیران در مقابل کاری که در انقلاب 57 کرد از تحلیل صحیح وقایع عاجز شد.

حال یکی دو سوال را که این بخش از ایرانیان از پاسخ به آن عاجز مانده اند را در زیر می آوریم تا موضوع بحث مشخص تر شود:

- چه عاملی باعث انقلاب در ایران شد؟  

پاسخ ها: کینه جیمی کارتر رئیس جمهور وقت آمریکا نسبت به شاه،  ژنرال هایزر و جلوگیری از حرکت ارتش، کنفرانس گوادالوپ، مریضی شاه، اقتدارگرایی شاه، کار خدا بود، کار سیا بود، خود مردم ایران، سفیر انگلیس و آمریکا که در دیدار با شاه به ساعت های شان نگاه میکردند، خیانت ارتشبد قره باغی، بختیار، خمینی، آن مقاله که در روزنامه اطلاعات چاپ شد، شورش نیروی هوایی و و و ... 

از میان همه احتمالات پیچیده و گاه عجیب و غریب  بالا ساده ترین آن با قطعیت مقابل چشم مان است:  مردم ایران  عامل این انقلاب بودند! 

مثالی دیگر: 

- آیا ماجرای توطئه ربایش مسیح علینژاد ساختگی بود یا واقعی؟

  پاسخ ها برای اثبات ساختگی بودن: مسیح علینژاد هدفش از سیاست پول و فاند است و مشهور شدن و غلو می کند، میخواهد مطرح شود، شلوغش می کند، کل نقشه ربایش او بنظر مسخره می آید، مگر میشود نقشه ریخت که با یک قایق کوچک از نیویورک تا ونزوئلا را طی کرد، اف بی آی شلوغش کرده برای خودش کردیت بگیرد و بسیاری خزعبلات دیگر که مسخره ترین آن در مصاحبه شهرام همایون با محمد منظرپور روانپریش شاهدش بودیم که باهم نمونه کامل لمپنیسم رسانه ای را به نمایش گذاشتند.

پاسخ ها برای واقعی بودن قصد ربایش:   با توجه به مغز علیل اتاق فکر سپاه و سابقه کرونایاب در فرودگاه خمینی و ساختن نیروگاه اتمی در زیر زمین خانه یک دختر نوجوان و نیز ربایش چند ایرانی از ترکیه و نیز اقدام به حذف فیزیکی مخالفین و تلاش برای ربایش ایرانیان در اروپا و ترکیه و عراق، این احتمال هست که جمهوری اسلامی برای ربایش مسیح علینژاد نقشه کشیده باشد. این که این نقشه چقدر ماهرانه یا ابلهانه بوده فرع بر اصل ماجرا یعنی ربایش مسیح علینژاد است که در آن نمیتوان تردید داشت که سپاه دلش غنج میزند که مسیح علینژاد را مقابل دوربین به اعتراف وا دارد.  

پاسخ محتمل بر اساس اصل «تیغ اوکام»: سپاه قصد ربایش مسیح علینژاد را داشته و مسیح علینژاد را تهدید بزرگی برای موجودیت رژیم به حساب می آورد. 

 حال هرقدر که برخی دایی جان ناپلئون ها نظیر شهرام همایون  و محمد منظرپور روانپریش در اپوزیسیون «جیمی وار» توجیح بتراشند که  بخواهند حسادت و ناآگاهی - شهرام همایون- پلیدی و ساده لوحی و اشتیاق برای مطرح شدن - محمد منظرپور- در خود را ارضا کنند دراین حقیقت تغییری نمیدهد که سپاه به دنبال زدن مسیح علینژاد است و او  با وجود کمبودهایش یکی از سرمایه های اپوزیسیون در مقابل رژیم است.  کسانی که به مسیح علینژاد حمله می کنند  مصالح اپوزیسیون را به پای هواهای نفسانی و ارزان شان مانند حسادت و شوق مطرح شدن  قربانی می کنند. با این گونه افراد روانپریش باید برخورد کرد. صدمه ای که اینها با رسانه هایی که در اختیار دارند  به اپوزیسیون و آبروی آن نزد مردم ایران میزنند هزاران بار صدمه  زننده تر از انگشتی است که به عالی پیام رسید و متاسفانه اپوزیسیون در این مورد سوراخ دعا را گم کرد و آنچه را که باید می دید ندید - هنوز هم نمی بیند-  و به آن انگشت پرداخت! اگر این  حرارت در مورد آن انگشت را در مقابل امیر طاهری و رضاتقی زاده و کسانی که منشور مهسا را زمین زدند بکار می بردیم نتیجه بهتری حاصل میشد. بسیار جای ملامت دارد که اپوزیسیون در مقابل منشور مهسا و آنچه بر سرش آمد دیر جنبید و شاهد زمین خوردنش بود. اپوزیسیون باید برای حمایت از منشور مهسا زودتر می جنبید و هنگامی که رضاپهلوی سخن از اتوبوس راند باید بر اتوبوس سوار میشد و مسافرانی که با بقیه همراه نبودند مثل حامد اسماعیلیون را پیاده میکرد، جلوی تقی زاده ها  و امیرطاهری ها می ایستاد که سوار نشوند و راننده را قانع میکرد که راهش درست است و باید ادامه دهد. من خسته نمی شوم که تکرار کنم کهم ما راننده را به اتاق فکر سپاه، سلطنت طلب فاشیست و روانپریش ها باختیم در حالی که میتوانستیم امروز سوار بر اتوبوس مسیر صحیح را پی بگیریم.  

 چرا اپوزیسیون صدمه میخورد؟ 

کمال تاسف باید گفت کسانی از این آب گل آلود حاصل کار مشترک سپاه و اپوزیسیون مریض صدمه می بینند که دارای تجربه سیاسی سالها هستند  اما هنوز به اندازه کافی پوست شان کلفت نشده و میتوان براحتی آنها را عصبی کرد و موضوع مقابله با رژیم را به انحراف کشاند. این گونه افراد را میتوان با دوتا متلک و یا حرکت زشت براحتی از کوره بدر کرد و وادار کرد که انرژی فراوانی را صرف موضوعی کنند که پرداختن به آن هیچ سودی برای مبارزات اعتراضی مردم در ایران ندارد و حتا به ضرر مبارزات مردم تمام میشود. هیاهویی که پیرامون عالی پیام هالو بوجود آمد یکی از آن انحرافاتی بود که اتاق فکر سپاه آتش بیار معرکه اش شد و عده ای دانسته، مثل سلطنت طلبان افراطی و اتاق فکر سپاه و نیز عده ای ندانسته بیش از اندازه لازم به آن پرداختند و حواس ها از اعتراضات به اعدام سه جوان پرت شد.

این گونه صدمات باعث میشود که اپوزیسیونی که با کمترین امکانات مشغول مبارزه با رژیمی همه فن حریف است ناچار شود انرژی فراوان و خسته کننده ای را صرف مسائل نامربوط، فیک و کاذب کند و از کارایی بیافتد. این اپوزیسیون باید بتواند یک بار برای همیشه فحاشان را ندید بگیرد و دست از نق زدن به جان رضاپهلوی بردارد و انرژی اش را برای مبارزه با رژیم نگه دارد!  از این رو بسیار مهم است که با سیاست هایی از جمله توسل به «اصل تیغ اوکام» تکلیف خود را با تبلیغات و فعالیت های فیک بیمه کنیم و بی جهت انرژی صرف آن نکنیم. به سود و زیان پراختن به این مسائل حاشیه ای بیاندیشیم و از حساسیت بیش از اندازه مان کم کنیم. 

 با تشکر از مترجم ویدیوی یوتوب آقای «حمزه براتی» در مثال «گلدان شکسته و جیمی» لینک یوتوب را می آورم و نیز توصیه میکنم اهل سیاست و بخصوص دایی جان ناپلئون ها برای رهایی از سردرد تبیین رویدادهای سیاسی کمی روی این اصل فلسفی تمرکز کنند تا انرژی فکری شان صرفه جویی شود. 

 

 

 

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید