رفتن به محتوای اصلی

خوشحالی شهرام همایون از تعطیلی شبکه من و تو

خوشحالی شهرام همایون از تعطیلی شبکه من و تو
از تعطیلی هیچ صدایی خوشحال نمی شوم حتی مخالف عقایدم‌ باشد

 

البته که من موافق سیاستهای این شبکه نیستم بخصوص که خیلی جانبدارانه ، علنی از مواضعی دفاع می کند که گاهی اغراق آمیز است ، اما در مورد خیلی از موارد با شما هم عقیده هستم ، بخصوص سریالهای خوبی که در این شبکه دیدم و البته بعضی مستندهای بسیار خوب،من به شخصه از تعطیلی هیچ صدایی خوشحال نمی شوم حتی اگر مخالف عقایدم‌ باشد .

 

به بهانه ی خبر بسته شدن کانال منو وتو

گلناز غبرایی

پس از طی طریق فراوان، به آلمان که رسیدیم و کمی از نگرانی‌هامان برای اوضاع اقامت، گرفتن پاس پناهندگی، کار و مدرسه‌ی بچه کم شد، تازه کمبود زبان فارسی را در زندگی‌مان احساس کردیم. بعضی از دوستان در اطراف ما از همان اول سعی کردند تلویزیون آلمانی نگاه کنند، با بچه هاشان آلمانی حرف بزنند. با همسایگان آلمانی ارتباط برقرار کنند. شب کریسمس را جشن بگیرند و یک جورهایی ایرانی بودن خود را حالا نه کتمان ولی نادیده بگیرند. من خیلی سریع فهمیدم از آن دسته آدم‌ها نیستم. به آب وآتش می‌زدم که فیلم و سریال ایرانی پیدا کنم، نوروز را جشن بگیرم و با بچه‌ها فقط فارسی حرف بزنم. در شهر اسن چهل سال پیش اصلاً کار ساده‌ای نبود. این‌طور شد که ما نوار برنامه‌های نوروزی کانال‌های طپش و طنین و … را معمولاً اواسط اردی‌بهشت از مغازه ی ایرانی بهار می‌خریدیم و یک هفته‌ای با آن مشغول بودیم. دلتنگی که دیوانه‌مان می‌کرد، می‌افتادیم به جان فیلم‌های پیش از انقلاب و من به جرأت می‌توانم بگویم نود در صد این فیلم‌ها را در آن سال‌های دور دیدم. تا یک روز خبر رسید که کانال NITV شروع به کار کرده، اولین کانالی که ما هم اگر ماهواره می داشتیم، می توانستیم تماشا کنیم. دست به کار شدیم. اول دیش و رسیور تهیه کردیم و بعد که دیدیم کار ما نیست، دنبال یکی از دوستان که می‌گفتند فنی است رفتیم و او را از دورتموند کشان کشان آوردیم و یک شام هم بهش دادیم تا بعد از چند ساعتی سروکله زدن با دیش که جلوی چشم همسایگان کنجکاو هوا رفت، تصویر ضیا آتابای بر تلویزیون ظاهر شد و ما را پای دستگاه گیرنده مان میخکوب کرد. از آن روز تا حال کانال‌های فارسی مهمان خانه‌ی ما هستند. برنامه‌ی یاران را دنبال می‌کردیم و پسرم هم با در عالم بچگی با ما می‌خواند «ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش

بر در دل روز و شب منتظر یار باش» کم کم مجریان و برنامه گذاران مورد علاقه ی خود را پیدا کردیم. به جرأت می‌گویم که برای اولین بار در همین کانال فهمیدم آن دلتنگی و بیچارگی که گاهی احساس می‌کنم نه فقط برای دوری از دوستان و خانواده بلکه برای نداشتن وطن است و این وطن چه تأثیری می‌تواند در زندگی ما داشته باشد و اصلاً چه چیزی هست. البته با زیاد شدن کانال‌های فارسی زبان که می‌شد از طریق ماهواره به آن‌ها دسترسی پیدا کرد، ما با اختلافات میان ایرانیان به طور عمده مقیم آمریکا آشنا شدیم و گاهی هم از همه‌شان بیزار و دل زده، اما ماهواره را جمع نکردیم و دل از برنامه‌هایی که دوست داشتیم نکندیم. با اضافه شدن بی بی سی و صدای آمریکا، بسیاری از کانال‌های دیگر را از یاد بردیم. همراه با تغییرات سیگنال این دو کانال ما هم دیش مان را به این سو و آن سو متمایل کردیم . از دست مجریان و برنامه ریزان این دو کانال عصبانی شدیم و همچنان دنبال کردیم تا چهارده سال پیش که منوتو به میدان آمد. برای او هم یک بار سر دیش را گرداندیم و دیگر همان جا که منو تو بود، ماند. نمی‌گویم که تمام ساعات فراغتم با منو تو گذشت. در این فاصله دیگر زبان آلمانی، برنامه‌ها و فیلم‌هایی به این زبان جای خود را در زندگی ما باز کرده بود. دیگر آن‌قدر تشنه‌ی زبان فارسی نبودم، اما منوتو فقط نیاز به شنیدن این زبان در خانه را پر نمی‌کرد. راهی شده بود برای ایجاد ارتباط من با خانواده. با هم بفرمایید شام و شعر یادت نره گوش می‌کردیم. کاندیدای مورد علاقه مان در استیج یا آکادمی گوگوش را انتخاب می‌کردیم. منوتو در شب‌های یلدا و نوروز همراه ما بود. باقی کانال‌ها هر قدر هم که برنامه‌های خوبی داشتند باید صبر می‌کردند تا اگر فرصتی شد تکرارشان را ببینم. نوروز در هر صورت با منوتو می‌گذشت که یادآور هزار خاطره ی خوب بود. یادآوری های بی‌نظیر منوتو را با بچه‌ها می‌دیدم تا بدانند میهن مان چگونه جایی بوده. نام این کانال را مخالفانش گذاشته‌اند کودکستان منوتو. متأسفم که به اندازه ی کافی از آن‌ها دفاع نکردم. همان تصور که این‌ها پشت شان محکم است و نیازی به حمایت ما ندارند، موجب شد که سال‌های در سکوت تماشا کنم و فقط وقتی مخالف چیزی بودم در صفحه شان بنویسم. ولی از آن هزار خاطره‌ی خوب که برایم ساختند، چیزی نگویم. از آن مجریان که هنوز با نام کوچک از آن‌ها یاد می‌کنم، از رها اعتمادی ، ترانه سرای جوان که مستندهایش بخشی از حافظه‌ی جمعی ما شده،از پوریا زراعتی که آن وقت‌ها در منوتو داشت تبدیل به یک مجری درجه یک می‌شد و هنوز هم برای من جزو تیم همین کانال است، از پانتهآ مدیری جذاب با لبخندهای بی‌نظیرش، از سالومه که بیش از همه مورد طعن و لعن مخالفان قرار گرفت ولی توانست جایش را در خانه ی خیلی از ایرانی‌ها باز کند، از شرکت کنندگان در برنامه ی روبه رو که من هیچ شماره‌اش را از دست ندادم وبا اینکه گاهی گفتم این دفعه شرکت کنندگان را دوست ندارم ولی تلویزیون همچنان روشن ماند و من گاهی با دندان قروچه به حرف‌های شان گوش کردم. از انتخاب سریال‌ها هم نباید بگذریم؛مرداک، دانتون ابی، نظم و قانون،دوست نابغه ی من … حتماً بر سلیقه ی خیلی از ما در انتخاب فیلم و سریال تأثیر گذاشتند. نمی‌دانم به راستی تا چند هفته ی دیگر این صدای خاموش خواهد شد یا راهی برای ادامه پیدا خواهند کرد. امیدوارم راهی پیدا شود و ایکاش ما ایرانیان خارج از کشور که این کانال را می‌بینیم هم در ادامه ی آن سهم داشته باشیم ولی اگر نشد، ایکاش بدانند که در این سال‌ها جزئی از خانواده‌ی ما شده‌اند و این تعطیل بردار نیست

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

انتشار از:

کیانوش توکلی

تصویر

تصویر

تصویر

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید