رفتن به محتوای اصلی

رابطه تضاد آنتاگونیستی انقلاب 57 با انقلاب مهسا(ژینا) - نقش کشورهای جهان در دو انقلاب

رابطه تضاد آنتاگونیستی انقلاب 57 با انقلاب مهسا(ژینا) - نقش کشورهای جهان در دو انقلاب

تلاش شده است این بررسی بیطرفانه صورت بگیرد:

تاریخ حضور روحانیون در جامعه و سیاست ایران طولانی است. مذهب در کنار "دستگاه سلطنت" کشور در همه زمان ها بعنوان اهرمی در متوقف کردن و به عبارت دقیقتر به عقب کشاندن جامعه و تقابل با مدرنیته عمل کرده است. تحقیقا تا پایان دوره قاجار هیچ انگیزه ای برای جدایی دین و مذهب از دولت و حکومت وجود نداشته است و این پدیده بعنوان اهرمی برای بقای حکومت ها بکار گرفته شده است، حتی در قوانین جنبش مشروطیت نیز حضور روحانیت به مانع سختی برای استقرار آن تبدیل شده بود. تنها در زمان رضا شاه تعارض بین روحانیون و شاه  و ترجیح فرهنگ مدرن بر فرهنگ سنتی توسط او، روحانیون را از مرکز توجه سیاسی و فرهنگی به حاشیه راند! به این ترتیب رضا شاه  در غیاب روحانیون به اعمال سیاست های مدرن روی آورد تا تحرک فرهنگی جدیدی(تجدد خواهی) در جامعه ایجاد نماید. اینکه این نوع تجدد از جمله کشف حجاب از قفای دیکتاتوری رضا شاه بیرون آمد  و بر جامعه سنتی ایران تحمیل گردید بحث جداگانه ای است! پس از این دوره اما احیای همنشینی دستگاه حکومت محمد رضا شاه با روحانیون و حضور  گسترده آنها در عرصه سیاست و اجتماع  باعث رشد تضاد مذهب و فرهنگ سنتی در برابر اندیشه سکولاریسم و فرهنگ سیاسی مدرن شد که در نتیجه به یک انقلاب اسلامی بر علیه مدرنیته انجامید. و اما ظهور "جمهوری اسلامی" با فرهنگ سنتی اشکال اساسی در فرماسیون و ساختار سیاسی کشور ایجاد کرده است! جمهوریت یک پدیده مدرن است و فلسفه سیاسی حکومت مذهبی شیعه هیچ انطباقی با فرهنگ مدرن یعنی جمهوریت ندارد، جمهوری اسلامی یک حکومت عرفی نیست بلکه بر پایه ولایت فقیه یک سکت مذهبی بر اساس شرع است که تنها نام جمهوری و ظواهر آنرا برای خود اختیار کرده است! و اما تضاد بعدی یعنی جمهوریت و سلطنت در انقلاب 57 به همراه طرفداران جمهوری خواهی یک رویداد جدی برای حذف سلطنت از عرصه حکومت و سیاست در ایران بود. ظهور دگر باره این تضاد که آتش تنور آن دائما توسط عوامل حکومت بشدت دمیده می شود، در شرایط کنونی نشان از این  دارد که تغییری ملموسی  در کم و کیف نیروهای سیاسی گذشته تا کنون بویژه در طرفداران پادشاهی ایجاد نشده است و این تضاد همچنان برقرار است.

اکنون در هنگامه انقلاب زن زندگی آزادی تضادهای تاریخ گذشته به شکل تعجب برانگیزی در میان اپوزیسیون خارج از کشور در حال احیاء و تکرار است! با گذشت قریب به چهار و نیم دهه از انقلاب اسلامی در کشورمان همچنان ما شاهد ظهور و تشدید تضاد های آنتاگونیستی (انقلاب 57) بصورت معکوس اینبار اما از سوی طرفداران همان سلطنت(جانشینی جناب رضا پهلوی) برعلیه جمهوری خواهانی هستیم که هیچگاه به قدرت سیاسی نرسیده اند اما یک سر تضاد انقلاب 57 محسوب می شوند! علت جهت گیری این تضاد سیاسی این است که طرفداران پادشاهی آنها را عامل سقوط سلطنت و همچنین رقیبی برای کسب قدرت سیاسی مجدد خود در آینده می بینند.!؟ بر این اساس پذیرش این موضوع  که در شرایط کنونی این دو رقیب با چنین تضاد رشد یابنده به ائتلاف و یا همبستگی و اتحاد برسند بسیار بسیار ساده لوحانه است! با توجه به رشد جنبش نوین زن زندگی آزادی رابطه این تضادها با آن را توضیح می دهیم.

جنبش زن زندگی آزادی به حرکت و نمادی برای انقلابی نوین در حوزه اجتماعی و سیاسی ایران تبدیل شده است. انقلابی متمایز که همه موجودیتش بطور جدی با خواست های فرمالیستی و ایدئولوژیکی جریانات سیاسی و نسل های گذشته و تفکرات آنها متفاوت است. اگر در باره مطالبات این انقلاب قدری بیشتر تحقیق شود نشانه های تضاد آن با حکومت قرون وسطایی مذهبی و آرمان های ایدئولوژیک نیروهای سیاسی گذشته نمایان می شود. این تضاد به معنی عبور از سنت و ایدئولوژی ها به مدرنیته  و به سمت حقوقمداری و قانون گرایی در عرصه سیاست و جامعه است. این فرآیند با توجه به نیروهای پیشگام مشارکت کننده در انقلاب که شامل زنان و نسل دهه هشتادی و تعمیم آن به دهه نود و همچنین اقشار وسیع مطالبه گران معیشتی است با گذشتگان فاصله پیدا کرده است.

 اکنون با شروع جنبش های اعتراضی بر بستر انقلاب زن زندگی آزادی که خود دارای اهداف مشخص مطالباتی و سیاسی است، پرسش این است، برای این نسل که حقوق و آزادی های مفقوده در طول تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران در یکصد سال اخیر را دنبال می کند، کدام چارچوبه سیاسی مورد نیاز است؟! انقلاب زن زندگی آزادی ضرورت بیان تغییرات اساسی به زبان نسلی دیگر است، نیازهای این نسل چه پاسخ سیاسی را جستجو می کند؟! این موضوع را در ادامه پیگیری می کنیم، اما لازم است مسائل مربوطه و بسیارمهم دیگر نیز در همین رابطه بیان شوند.

 منشاء تمام مشکلات سیاسی ما چیست و در کجا قرار دارد؟! رشد دگر باره تضاد انقلاب 57 در خارج از کشور بعنوان عامل درونی کشور ما در آن انقلاب ممکن است بخشی از حقیقتی را نشان دهد که بیانگر تلاش هر یک از نیروهای متضاد برای تغییرات سیاسی در ایران باشد! اما فراموش نشود که پیروزی روحانیون و انقلاب اسلامی تنها به عامل درونی که تضاد بین جمهوریت و سلطنت بود، محدود نبوده است. بر خلاف تئوری های انقلاب های کلاسیک که تضادهای درونی عامل تعیین کننده تغییرات اساسی بودند، کشور ما به محل تضارب منافع کشورهای جهان و جولانگاه رقابت منافع بین المللی (غرب و شرق) تبدیل شده است، حتی اگر امروز نیز آرایش نیروهای سیاسی اپوزیسیون بدرستی شکل نگیرد! عامل تعیین کننده سیاست در کشور ما همچنان از بیرون و عمدتا  توسط اروپا، آمریکا و کشورهای صنعتی و غول های نفتی جهان تعیین و نیروی بالقوه سیاسی آن در صورت ضرورت تعبیه خواهد شد! در ضمن نباید نقش روسیه و چین را در این معادلات فراموش نمود که برای سهم خود در ژئوپلیتیک و ژئو اکونومیک ایران سرمایه گذاری های هنگفتی کرده اند...! درک این مسائل مهم است و باید به آن پرداخته شود!

 نگاه غرب به تحولات سیاسی ایران چگونه و چیست ؟! اگر قدری نزدیکتر به موضوع واقعی و جدی نقش غرب در کشورمان نظری بیندازیم  آنوقت سهم سیاست بین المللی در جغرافیای سیاسی و اقتصادی ایران روشنتر خواهد شد. براستی چه کسی انکار می کند و یا باور ندارد که حکومت های کشور ما تا کنون همواره توسط غربی ها ( با محوریت دولت انگلیس و آمریکا)  و تلاش های ناموفق شرقی ها عزل و نصب شده اند؟! آنها حتی انتخاب نیروهای سیاسی درون کشورها در انقلابات را نیز به چالش می کشند و مسیر آنها را تغییرمی دهند. بطور مشخص انقلاب(جنبش) مشروطیت به بی سرانجامی و ناکامی دچار گردید و انقلاب 57 با نفی قدرت گیری جریانات سیاسی دیگر به دیکتاتوری مذهبی کشانده شد، (لازم به توضیح است در صورت قدرت گیری جریانات سیاسی دیگر نیز سرانجام مطلوبی برای جامعه  قابل تصور نبود!) بعبارتی در انقلاب های گذشته  و تغییر حکومت ها در تاریخ، مردم ایران اراده مسلطی برای انتخاب گزینه مطلوب خویش در مقابل انتخاب قدرت های جهان نداشته اند!  بنا بر این اگر یکی از عوامل سقوط حکومت محمدرضا شاه پهلوی در انقلاب 57  را به خواست احزاب سیاسی مخالف جمهوری خواه (به همراه بخشی از چپ وابسته به شوروی سابق) و بخش قابل تاملی از جامعه ایران منوط کنیم، اما نمی توان اراده قاطع برای سقوط شاه و ظهور خمینی (گزینه غرب)  و کسب قدرت سیاسی توسط روحانیون را فقط نتیجه انقلاب کف خیابان ها دانست! لازم به ذکر است که آلترناتیو جایگزین سلطنت در برنامه غربی ها مجمع و تشکیلات روحانیونی بودند که بر علیه چپ های طرفدار شوروی در کنار دستگاه حکومت شاه اجازه فعالیت داشتند، بخشی از تکنوکراتهای سیاسی ملی مذهبی! نیز در این پروژه قرار گرفتند. آنها نیروهای ضد مارکسیستی بودند که برای جلوگیری از قدرت یابی چپ های طرفدار شوروی سابق بیشترین آمادگی را برای کسب قدرت سیاسی داشتند. چپ های مارکسیست اما با حمایت از خمینی ناخواسته در راستای حمایت از سیاست ها و منافع بین المللی غرب قرار گرفتند! انقلاب 57 مطابق خواست غربی ها همراهی افکار عمومی نسلی را داشت که در دوران شاه زندگی کرده بودند و در مقایسه با شرایط امروز از وضعیت به مراتب بهتر اقتصادی و آزادی های نسبی اجتماعی(بدون آزادی سیاسی) قابل تاملی برخوردار بودند، مردمانی که علی رغم رشد اقتصادی و فرهنگ مدرنیسم، مذهب همچنان در زندگی روزمره آنها نقش بسیار مهمی داشت. در حقیقت انقلاب اسلامی پیش از آنکه در جامعه رخ دهد با برنامه های تبلیغ مذهبی توسط دستگاه سلطنت و باورهای مذهبی شخص شاه و خانواده در فرهنگ اجتماعی و در افکار و باور جامعه از قوه به فعل در آمده بود! دقیقتر اینکه زمینه های انقلاب اسلامی 57 بیش از جمهوری خواهان توسط دستگاه حکومت شاه فراهم شده بود! این پدیده مورد شناخت و ملاحظات سیاسی غربی ها قرار داشت.

 و اما اکنون با توجه به دو فاکتوی (داخلی و بین المللی)  سقوط و ظهور حکومتها  در جهان، پرسش همچنان این است، چرا گزینه های سیاسی مطلوب مردم ما لزوما در قدرت سیاسی قرار نمی گیرند و اساسا برداشت از گزینه مطلوب چیست؟!

کشور ما در چهار راه استراتژی سیاسی و اقتصادی جهان قرار دارد و ما دارای ثروت طبیعی نفرین شده نفت و مواد خام و معدنی هستیم  که همگان چشم طمع بر آن دوخته اند، همه کشورهای جهان به استثنای مردم کشورمان از آن بهره مند می شوند، همه از جمله غربی ها سخت به دنبال آنند، در حقیقت با این وضعیت و در این موقعیت استراتژیک اقتصادی، درک عدم ثبات سیاسی در کشورمان دیگر چندان سخت نیست! امروز تکرار چرخه انقلاب ها و تعویض حکومت ها که با هزینه های گزاف نسلی همراه است به معضلی بنیادین برای مردم ما تبدیل شده است! بازهم «چه باید کرد معروف» بعنوان پرسش بزرگ در مقابل همگان قرار گرفته است؟!!

 غربی ها بویژه اروپاییان و کشورهای صنعتی جهان به جریان آزاد نفت در خلیج فارس و تعیین سقف قیمت آن بشدت نیاز دارند. در حقیقت چرخه حیات اقتصادی، سیاسی و اجتماعی این کشورها(صنعت جهان بر اساس تقسیم بین المللی کار) به بستن قراردهای نفتی و امنیت عبور نفت از خاورمیانه بسمت غرب بستگی دارد. کشورهای عربی صادر کننده نفت این معادله را درک کرده اند، اما شاه سابق ایران که زمانی با عقد قراردادهای نفتی مورد وثوق و اعتماد غرب بود در دهه پنجاه به دلیل گرایش شدید به ناسیونالیسم ایرانی و احساس قدرت طلبی نظامی در منطقه و برگزاری رژه قدرت امپراطوری شاهنشاهی در جشن دو هزار و پانصد ساله و رویکرد به سمت شوروی سابق مقاومت خود در برابر غربی ها را به نمایش گذاشت و به این ترتیب تمام اعتماد آنها نسبت به خود را از بین برد. او با تهدید به لغو یکطرفه قرار دادهای نفتی با شرکت های غول پیکر جهان در سال 1979 از نظر بین المللی مهر پایان اعتماد جهان را بر حکومت خود زد. پس از آن نیروی جایگزین روحانیون شیعه با حضور در قدرت سیاسی ایران و با تمدید قرار دادهای نفتی و غیره کل معادلات اقتصادی جهان را تغییر داده اند، تغییراتی که عمیقا به نفع غرب صورت گرفته است. بنا براین انگیزه تغییر حکومت شاه را بیش از هر عامل دیگری باید در روابط جهانی از یکسو و دچار شدن شاه به سیاست های ناسیونالیستی تندروانه  در برابر غربیها  و مخالفت با منافع آنها جستجو کرد. پس از آن اما روحانیت نقشی را ایفا کرده است که حکومت های ناسیونالیستی سلطنتی قادر به انجام آن نبوده و نسیتند! در حقیقت دلیل سقوط شاه  برای غربی ها همان دلیل برای به روی کار آمدن روحانیون است و حمایت از روحانیون تا زمانی که نیروی سیاسی مطلوب آنها در رابطه با منافع معادلات اقتصادی جهان بوجود نیاید، ادامه خواهد یافت!  ممکن است اتفاقات مهمی نظیر رخ داد انقلاب زن زندگی آزادی، در همسویی با سیاستهای خطر ساز حکومت مذهبی ایران مانند گرایش به روسیه و حمایت از آن در جنگ اوکراین  و گرایش به چین و همچنین خطر اتمی  شدن  حکومت، نظرغرب را با تغییر و جایگزینی حکومت مقارن بسازد اما نوع سیستم سیاسی جایگزین آینده در ایران همواره بزرگترین نگرانی و چالش غرب را تشکیل می دهد، آنها با شرایط و وضعیت کنونی اپوزیسیون ایرانی همسویی ندارند1

مهم است بدانیم برنامه کلی و اولویت اقتصادی و سیاسی غربی ها در جهان علاوه بر مقابله با چین و روسیه تقابل با ایدئولوژی ناسیونالیسم و حکومتها و دولتهای اقتدارگرای ملی در کشورهای جهان است. بر این اساس آنها مانع حضور این تفکر هم در کشورهای خود و هم در کشورهای دیگر می شوند. آنها این اندیشه را در تضاد با منافع اقتصادی خود و دموکراسی در جهان می دانند2!

اما مشکل کنونی، در پیچیدگی و در هم پاشیدگی اپوزیسیون سیاسی ایران و نگاه غرب به این مجموعه است! تجربه دو حکومت محمد رضا شاه پهلوی و حکومت اسلامی ( خمینی و خامنه ای) به غرب نشان داده است در دراز مدت هر دو آلترناتیو در همکاری های اقتصادی و سیاسی بین المللی غیر قابل اعتماد، بی ثبات، بی دوام، متزلزل و قابل سرنگونی توسط مردم ایران هستند. چنین رویدادهای سیاسی، اقتصاد جهان را با بحران های مقطعی و حتی طولانی مدت روبرو خواهد کرد، به همین دلایل رویکرد غرب نسبت به شرایط سیاسی جدید در ایران قطعا متفاوت از گذشته است!

در حوزه قدرت سیاسی و حکومتی بقول کارل پوپر هرگز اعتمادی به فرد و هیچ دولتی وجود ندارد، اساسا قدرت سیاسی محل بی اعتمادی و جدال تاریخ نه فقط در ایران بلکه در جهان بوده و هست! امروزه به دلیل گستردگی شبکه های خبری جهان و نفوذ آنها در ریزترین روابط سیاسی جهان، تجربه بکار گماری یک رئیس جمهور متعهد به منافع  غرب(عامل) و یا سیستم سلطنت با روشهای گذشته مانند گرفتن تعهد و سر سپردگی و عقد قرار دادها که خود دلیل موثق بی اعتمادی است، مقدور نیست. تکرار این تاریخ برای غربی ها دیگر منافعی در بر ندارد!

با توجه به تمام رویدادهای داخلی و بین المللی، این موضوع یعنی تضاد آنتاگونیستی انقلاب 57 که موجبات سقوط سلطنت در ایران را فراهم نموده است و همچنان در اپوزیسیون خارج از کشور طرح و باز تولید می شود در جنبش زن زندگی آزادی محل توجه نیست و لازم است که نگاه های اپوزیسیون از این جدال بسمت استقرار دموکراسی در ایران تغییر کند تا در میان جنجالهای موجود فرمالیستی، اصل دموکراسی را به فراموشی سپرده نشود. می دانیم مسئولیت تعیین شکل(فرم) سیاسی نیز بر عهده جنبش (انقلاب)زن زندگی آزادی خواهد بود، اما هدف اصلی وقوع این انقلاب نگاه نوینی است که بر فضای کنونی کشور حاکم کرده است و این نگاه مبتنی بر محور حقوق فردی (بویژه زن) و اجتماعی و پایه گذاری ساختارحقوق- سیاسی است. به عقیده نگارنده، دموکراسی بدون هر پیشوند و پسوندی هدف جنبش و انقلاب زن زندگی آزادی را شکل می دهد که فارغ از هر ایدئولوژی و ایسم مکتبی و فرمالیسم سیاسی است. این ویژگی ها و خصوصیات بطور قطع و یقین به اپوزیسیون همسو با مطالبات نسل جدید(دهه هشتاد) نیاز دارد و نمی تواند تضاد های آنتاگونیستی بر جای مانده از انقلاب 57 را حل و فصل نماید و قطعا از این فضا و نیروهای موجود اپوزیسیون خارج از کشور عبور خواهد کرد. گویی که این جنبش در حال ساخت اپوزیسیون خاص خود برای جنبش دموکراسی خواهی است. این انقلاب زن زندگی آزادی متعلق به نسل جدید (دهه هشتادی و ...)  است که تابع  جنجال های خارج از کشور نمی شود و تصمیم برای  تعیین فرم و شکل سیاسی را نیز خود بر عهده خواهد داشت.

  جنبش زن زندگی آزادی با مبارزات نیروها و جوانان جان بر کف پیشگام و زنان مبارز پیشرو با مفهوم انقلاب دموکراتیک در هم آمیخته است. با طرح دو شعار محوری آزادی در مقابل خفقان و عدالت در مقابل فقر در این جنبش بزرگ، زمان استقرار دموکراسی بدون دیکتاتورها بصورت اجتناب ناپذیری فرا رسیده است. دموکراسی به مفهوم حاکمیت قانون (استیفای حقوق) به عبارتی حاکمیت جمهور مردم و نه حاکمیت فرد و یا حزب ویژه است. اپوزیسیون طرفدار دموکراسی در ایران با تمام ویژگیهای سیاسی موجود (سه ایدئولوژی مافوق چپ مارکسیسم، اولترا ناسیونالیسم  و مذهب ) اگر به حاکمیت قانون و بعبارتی حاکمیت مردم تمکین نکنند هرگونه تبلیغ پروژه های سیاسی ایدئولوژیک آنها به زیان دموکراسی و به سود دیکتاتوری تمام خواهد شد. آلترناتیو دموکراتیک مشتمل بر رهبران جنبش های داخل کشور و مشارکت و حمایت اپوزیسیون از آن در خارج از کشور، قطعا تضمین بیشتری برای استقرار پیدا خواهد کرد. 

ما بازندگان تاریخ گذشته بطور مستمر درگیر ظهور و سقوط حکومتها در کشور خود بوده ایم! اکنون چگونه باید از این دالان وحشت تاریخی بیرون بیاییم تا گذشته را به آینده نیاوریم و از تکرار تاریخ جلوگیری کنیم؟! برای نسل نو و نسل آینده برپا داشتن ساختاری نوین یعنی ساختمان دموکراسی تنها راه مطلوب و ممکن برای رسیدن به آرزوهای برباد رفته است که غربی ها را نیز متقاعد و مجبور به تمکین و تعامل با مردم کشورمان خواهد کرد. ما با داشتن سیستم دموکراسی دیگر چندان نگران ظهور و سقوط دیکتاتورهای کارگزار غرب و شرق نخواهیم بود!

عباس خرسندی کارشناس ارشد جامعه شناسی و ارشد اقتصاد

پی نوشت:

1-

https://kayhan.ir/fa/news/252199/%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%AF%…

https://parsi.euronews.com/2023/02/24/iran-opposition-meeting-with-euro…

https://www.politico.com/news/2022/10/25/biden-iran-regime-change-prote…

2-ناسیونالیسم از دیدگاه غربی های یک ایدئولوژی محسوب می شود. تجربه فاشیسم و نازیسم در ایتالیا و آلمان و کشورهای دیگر جهان خطر تقابل با دموکراسی در جهان را افزایش داده است. برا اساس آمار خانه آزادی پس از فروپاشی شوروی ظهور دیکتاتورهایی نظیر پوتین، امامعلی رحمان ، لوکاشنکو، اردوغان و.. ایده های عظمت طلبانه تزاریسم، عثمانیسم و ناسیونالیسم باستانی عاملی برای عقب نشینی دموکراسی بحساب آمده است. 

3- Lary Diamound, The sprit of democracy, The struggle to build free society

نا گفته نماند که سیاست های انتخاب و حمایت از رهبران سیاسی  برخی کشورها به نفع غرب فقط توسط انگلیسیها و فرانسوی هاصورت نگرفته است بلکه آمریکاییها هم پس از جنگ جهانی بطور وسیع وارد تغییر معادلات سیاسی شدند و دست بلندی در این امور دارند. پرزیدنت روزولت جمله معروفی در این باره دارد وی می گوید «این درست است که ژنرالها  و دیکتاتورهای مورد حمایت ما فرزندان حرامزاده ای هستند، اما فرزند حرام زاده خودمان هستند»3 

این واقعیت که بهره برداری سیاسی و اقتصادی کشورهای غربی دیگر مانند گذشته امکان پذیر نیست، توجه آنها را بسمت تنها گزینه ممکن یعنی دموکراسی در ایران جلب کرده است.

 

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید