رفتن به محتوای اصلی

ویتالی می خواهد به خانه اش برگردد.ساشا هم!

ویتالی می خواهد به خانه اش برگردد.ساشا هم!


.پسر جوانی است با جشمانی درخشان وچند خالکوبی بر بازو.چند روزی است که با یک گروه ساختمانی در حال تعمیر نمای بیرونی مجموعه ما هست .بمحض کوچکترین فرصت بایک قوطی آبجو کنج دیوار می نشیند و می زند زیر آواز .یک آواز سخت غمگین روسی  . امروز جرئت کردم پرسیدم" روس هستی ؟"اندک مکثی کرد گفت ."نه اهل اوکرائینم .اما این ترانه روسی را دوست دارم.مادرم روس بود . نامم "ساشا" است."
دستش را جلو می آورد. من هم نامم را می گویم و دستش را بگرمی می فشارم .بی مقدمه می گوید." این ترانه غربت است .ترانه سربازی در جنگ که آرزوی برگشتن بخانه ودیدار نامزدش را دارد . می خواهم به خانه ام در خارکف بر گردم. به خانه ای که دیگر کسی آن جا نیست .دیگر کسی انتظارم نمی کشد . اما خانه من است. قطره اشگی در کنج چشمانش حلقه می زند . کسی صدایش می کند."آمدم،آمدم".عذر می خواهد ."باید بروم"و میرود.
بیاد ویتالی می افتم .بیاد فرودگاه کپنهاک  و این نوشته.    
 درگوشه سالن چند پلیس همراه مردی که نشان می دهد از کارمندان فرودگاه است دور مردنسبتا جوانی حلقه زده اند .هنوزاندک وقتی دارم .کنجکاوی شرقیم فشار می آورد ومن را بطرف آن ها می کشاند. 
مردی است بلند قد با صورتی کشیده ،ریش وموئی در هم ریخته ودستهای بزرگ که سال ها کار یدی نقش زمخت خود را بر آن ها حک کرده است.جای خالی دو دندان زیری جلو صورتی ترحم انگیز به او می بخشد . به سختی روی پای خود بند است هر بار که دهان می گشاید بوی تند الکل را از همان فاصله دومتری می توانی احساس کنی.
یک تلفن دستی زوار در رفته را مرتب با بازوان بلند خود بالا می آورد و به روسی تکرار می کند "کار نمی کند .من تمام مشخصاتم این جاست." 
کسی زبانش را نمی فهمد .باز تکرار می کند و ملتمسانه برچهره افراد جمع شده بدور خود نگاه می کند .طاقت نمی آورم به مامور فرودگاه می گویم "او می گوید تلفنش کار نمی کند تمام مشخصاتش در این تلفن است."
مامور با خوشحالی می پرسد "روسی می دانی ؟"جواب می دهم در حدی محدود.اگر زبان انگلیسی دست پا شکسته ام یاری دهد برایتان ترجمه می کنم."
می پرسد" بگو نامش چیست ؟" "نامم ویتالی است اهل اوکراین. می فهمی ویتالی  ویتالی 
سرپا بند نیست. "
"بپرس این جا چکار دارد؟" "به تلخی می گوید کاری ندارم .میخوام برگردم اوکرائین می خواهم بروم خارکف سرم را بگئارم زمین آن جا بمیرم! دیگر هیچ کس برایم نمانده است. زنم مرد !خانه ام ویران شد! نمی دانم چه برسر پسرم کوچکم آمد؟ گفتند این جاست به هزار بدبختی خود را به این شهررساندم!  هیچ خبری نیست .می گویند می توانی این جا بمانی .بمانم که چه .من می خواهم برگردم !به همان خانه ویران جائی که ویتالی را می شناسند .جائی که هنوز بوی زنم وپسرم آنجاست می خواهم برگردم." 
دست های بزرگش را با تلفن دستی درفضا حرکت میدهد.تلو تلو می خورد دستش را می گیرند به آرامی روی زمین می نشیند .می پرسند" کجا می روی ؟بلیط داری؟"
به حیرت ودرد در چشمانم خیره می شود "همه مشخصات من این جاست داخل این تلفن که کار نمی کند .مراسوار هواپیما کنیدبرم گردانید.اسمم ویتالی ست اسم زنم ناتاشا بود پسرم پتیا   پتیا کوچلو .گریه امانش نمی دهد. تلفن را زمین میگذارد به ستونی که کنارش قرار دارد تکیه می زند." مرا به اوکراین بر گردانید به شهرم به خانه ام." 
بادردی تلخ درعمق چشمانی که الکل بی رمق وتیره شان ساخته بر من خیره می شود. زمزمه زیرلبش را بسختی می شنوم نامم ویتالی است ویتالی."
وقتی نیست باید بسرعت خود را به گیت پرواز برسانم. پرواز بطرف استانبول .چهره مسافران هواپبمائی ترکش ایرلاین هم تغیر کرده است.  مردانی با ریش های توپی سیاه  سرهای تراشیده شده سلفی با شانه های پهن که می توانی با موشک استنگرای بر شانه در حال دویدن از سنگری به سنگری دیگر با آن پرچم های الله اکبر تجسمشان کنی !همراه زنانشان که تماما خود را در چادر ومقنعه ای سیاه پیچیده اند ،بخش قابل توجه مسافران هواپیمارا تشکیل می دهند. 
نمی دانم این همه مسافر با سیمای سلفی سر از ته تراشیده همراه با ریشی بلند ودرهم رفته . امروز در کجای دانمارک ساکن هستند. مسافران جدیدی که نمی دانی محصول کدام سیاست اند. سیاستی که تفکری سخت متحجر در ذهنشان  می نشاند تجهیز شان می کند آرامش از مردم سلب می نمایند . سرنوشت  تلخ ویتالی را در مقابل چشمانت می نهند .جهان کجا می رود ؟چه سرنوشتی در انتظار ویتالی هاست؟
ویتالی می خواهد به خانه اش برگردد.
همان گونه که صد ها هزار فلسطینی که خانه در بقچه ای نهاده جلای وطن کرده . آرزوی بازگشت به خانه.میکند .  
براستی خانه من کجاست ؟ ابوالفضل محققی

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید