عزیز حکیمی
سردبیر سایت افغانستان مانیتور
حملات هواپیماهای بیسرنشین آمریکایی که از سال ۲۰۰۴ آغاز شد، تاکنون به مناطق قبایلی پاکستان و بر ضد طالبان پاکستانی و شبکه حقانی در وزیرستان محدود بوده است.
سازمانهای مستقل ضد جنگ تخمین زده اند که این حملات از سال ۲۰۰۸ به اینطرف بیش از ۲۵۰۰ کشته برجای گذاشته است.
حکومت پاکستان، با وجود اعتراضات ظاهری نسبت به این حملات، دو روز قبل اعلام کرد که فقط سه درصد کشته شدگان این حملات از سال ۲۰۰۸ به این سو غیرنظامیان بوده اند؛ رقمی که باعث تعجب بسیاری از سازمانهای مستقل پیگیر این حملات، از جمله سازمان ملل متحد شده است.
گسترش حملات هواپیماهای بیسرنشین
در واقع، دولت آمریکا در نوامبر ۲۰۱۰، موضوع گسترش حملات هواپیماهای بیسرنشین به کویته و ساحات بیشتری از مناطق قبایلی پاکستان، به منظور هدف قرار دادن رهبران طالبان افغان را مطرح کرد.
اما حکومت پاکستان به شدت نسبت به این موضوع واکنش نشان داد و مقامات این کشور گفتند که نه دولت و نه ارتش پاکستان قادر است فشارهای داخلی ناشی از گسترش چنین حملاتی را تحمل کند.
دولت غیرنظامی و نظامیان پاکستانی در آن زمان توافق کردند که در عوض همکاریهای اطلاعاتی خود را افزایش دهند.
یک مقام پاکستانی در آن زمان به شبکه تلویزیونی آمریکایی سیانان گفت که رهبران پاکستانی توافق کردند که آمریکا ظرفیت اطلاعاتی خود در خاک پاکستان را ارتقاء بخشد.
آمریکاییها نیز نگران پیامدهای ناشی از گسترش حملات هواپیماهای بیسرنشین در داخل پاکستان بوده اند. اگرچه برخی از مقامات آمریکایی همواره تاکید کردهاند که گسترش چنین حملاتی به کویته و یا تهدید به چنین حملات میتواند پاکستان را برای همکاری بیشتر در مبارزه بر ضد گروههای تندرو تحت فشار قرار دهد، اما دیگر مقامات دولت اوباما تردید دارند که دستاورد گسترش حملات هواپیماهای بیسرنشین به شهری با جمعیتی هشتصدوپنجاه هزار نفر، که مردم پاکستان آن را بخشی از خاک اصلی کشور خود میدانند، ارزش پیامدهای جدی آن را داشته باشد.
تلاقی منافع آمریکا و پاکستان
پاکستان با وجود اعتراض به حملات هواپیماهای بدون سرنشین، هیچگاه به صورت جدی گامی برای توقف این حملات به مناطق قبایلی برنداشته است.
این که دولت پاکستان حداقل در خفا با این حملات موافق است، به سختی میتواند تعجب کسی را برانگیزد. گزارشهای رسانهها نشان میدهد که دولت و نظامیان پاکستانی بیشتر از آنکه به دنبال توقف این حملات باشند، خواستار آنند که اهداف هواپیماهای بدون سرنشین با مشورت و خواست آنها هماهنگ شود.
با وجود آنکه چنین حملاتی با اتکاء بر معلومات اطلاعاتی پاکستانیها صورت میگیرد، اما آمریکاییها به طور مستقل نیز به تهاجمات مشابه در مناطق قبایلی پاکستان دست میزنند.
پاکستان تا حد زیادی توانسته از این حملات به عنوان اهرم فشاری بر ضد تحریک طالبان پاکستانی استفاده و قدرت جنگی آنها را محدود کند. اعتراضات و واکنشها به این حملات نیز تاکنون برای دولت غیرنظامی و ارتش پاکستان قابل مدیریت بوده است.
در فوریه ۲۰۰۹ رسانههای بین المللی گزارش دادند که آمریکاییها از پایگاه نظامی شمسی، در سیصد کیلومتری جنوب شهر کویته و پنجاه کیلومتری مرز افغانستان، به عنوان پایگاهی برای نشست و برخاست هواپیماهای بیسرنشین آمریکایی استفاده میکنند.
مقامات بلندپایه آمریکایی نیز تایید کردهاند که سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا، سیا، از سال ۲۰۰۲ به این طرف از پایگاه شمسی در خاک پاکستان برای صورت دادن حملات به مناطق قبایلی این کشور استفاده میکرده است.
با اینحال، واکنشهای داخلی پاکستان نسبت به افشاء شدن این موضوع چندان گسترده نبود.
برخی تحلیلگران میگویند حلقات سیاسی پاکستانی و نیز مردمان ایالتهای مختلف این کشور، احساس همبستگی کمتری با مناطق نیمه خودمختار قبایلی پاکستان دارند.
اما در صورت گسترش حملات هواپیماهای بیسرنشین به کویته، به احتمال زیاد حکومت پاکستان قادر به مدیریت واکنشهای گسترده آن نخواهد بود.
به نظر برخی تحلیلگران، تبعات اجتماعی و بخصوص سیاسی چنین حملاتی میتواند دولت غیرنظامی پاکستان را با سقوط روبرو کند.
سیاست باجگیرانه پاکستان
با وجود آنچه گفته شد، نباید فراموش کرد که پاکستان طالبان افغان را همچنان ابزاری استراتژیک در پیشبرد اهداف خود در منطقه و افغانستان به حساب میآورد.
سیاست پیچیده و باجگیرانه پاکستان را میتوان در برخورد سلیقهای این کشور با گروههای افراطی مشاهده کرد. حتی تحریک طالبان پاکستان نیز برای این کشور تا زمانی که فعالیت این گروهها محدود به مناطق قبایلی و همکاری آنها با طالبان افغان و گروههای ستیزهجوی ضد هند در کشمیر بود، دشمن به حساب نمیآمد.
بنابراین، گذشته از پیامدهای جدی گسترش حملات هواپیماهای بیسرنشین، مخالفت حکومت پاکستان با هدف قرار گرفتن رهبران طالبان افغانی در خاک این کشور، طبیعی به نظر میرسد.
سازمانهای مستقل ضد جنگ تخمین زده اند که این حملات از سال ۲۰۰۸ به اینطرف بیش از ۲۵۰۰ کشته برجای گذاشته است.
پاکستان بازی پیچیده و خطرناکی بر سر طالبان با افغانستان و غرب آغاز کرده و به نظر میرسد تاکنون در این بازی موفقتر از دو رقیب خود عمل کرده است.
پاکستان تاکنون به درخواستهای مکرر غرب و افغانستان برای همکاری در مبارزه علیه تروریسم و متقاعد ساختن طالبان افغان به صلح تن در نداده، درحالی که مطمئنا از تاثیر مطلوب این همکاری در ارتقاء جایگاه بینالمللی و منافع آن آگاه است. اما جنگ افغانستان برای پاکستان، با وجود دردسرهایش، سودآور نیز بوده است.
گذشته از کمکهای میلیاردی نظامی که پاکستان از سال ۲۰۰۱ تاکنون از آمریکا دریافت کرده، این کشور توانسته از طالبان به عنوان برگ برندهای برای ارتقاء نقش خود در معادلات سیاسی منطقه استفاده کند؛ تا جایی اکنون صلح با طالبان و پایان دادن به شورشها و به تبع آن بازگشت ثبات به افغانستان که به محکی برای سنجش موفقیت ماموریت نظامی آمریکا و همپیمانانش در افغاسنتان و خروج آبرومندانه غرب از این کشور تبدیل شده، همه و همه در گرو همکاری پاکستان تلقی میشود.
سیاستهای مبهم غرب و افغانستان
البته نمیتوان موفقیت پاکستان برای دستیابی به چنین جایگاهی را نتیجه فقط بازی پیچیده این کشور دانست؛ سیاستهای مبهم و اغلب اشتباهآمیز افغانستان و آمریکا در برابر طالبان و پاکستان، در این وضعیت نقشی اساسی داشته است.
همانطور که نمیتوان تمام منبع قدرت جنگی و مقاومت طالبان را منحصر به حمایت پاکستان از این گروه دانست.
اتفاقا تاثیر سیاستهای مبهم غرب و موضعگیریهای منفعلانه حکومت افغانستان در برابر طالبان، در کنار فساد اداری گسترده و حکومتداری ضعیف، در تشجیع طالبان افغان به ادامه جنگ کمتر از حمایت مستقیم پاکستان از این گروه موثر نبوده است.
آمریکا و سایر کشورهای دخیل در افغانستان سالها است به این نتیجه رسیدهاند که شورش در افغانستان راه حل نظامی ندارد و با تمام توان به دنبال یافتن راه حلی سیاسی برای پایان دادن به جنگ و خروج آبرومندانه از افغانستان بوده اند.
آمریکاییها اذعان کردهاند که با سران طالبان تماسهایی جداگانه داشتهاند و تلاش کردهاند که آنها را متقاعد به صلح کنند. برخی از این تماسها بارها باعث واکنش خشمآلود دولت افغانستان شد که نگران آن بود که در معاملات احتمالی طالبان با آمریکاییها و پاکستانیها، جایی نداشته باشد. دولت افغانستان نیز به نوبه خود، به سختی تلاش کرده و میکند که با طالبان مذاکره کند.
هم آمریکاییها و هم دولت افغانستان از این نکته آگاهند که هدف قرار دادن رهبران طالبان در کویته یا دیگر مناطق قبایلی (به جز شبکه حقانی که در فهرست گروههای تروریستی آمریکاست) میتواند بهانه بیشتری به دست طالبان و نیز پاکستان دهد و مسیر پرپیچ و خم صلح با این گروه را پیچیده تر کند.
سیاستهای نادرست غرب و دولت افغانستان در برابر طالبان و پاکستان باعث شده که گروه طالبان اکنون به بازیگر اصلی سناریوی صلح و پایان خشونت تبدیل شود.
گروه طالبان از نظر نظامی برتری ندارد، اما ادامه شورشها از سوی این گروه، بخصوص بعد از خروج نیروهای غربی در پایان سال ۲۰۱۴، میتواند موفقیت ماموریت چهارده ساله آمریکا و ناتو و دهها کشور عضو نیروی ائتلاف در افغانستان را به شدت زیر سوال ببرد.
در چنین وضعیت حساسی، به نظر میرسد تنها راه دستیابی به ثبات و خروج آبرومندانه غرب از افغانستان متقاعد ساختن طالبان به صلح باشد و نه دولت افغانستان و نه آمریکاییها حاضرند دست به اقدامی بزنند که پسمنظر صلح را از آنچه هست، پیچیده تر سازد.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
افزودن دیدگاه جدید