رفتن به محتوای اصلی

چرا کردستان؟

چرا کردستان؟

محمد نوری زاد- من سفرم را ازهرکجا که شروع کنم بازاین پرسش مطرح است که چرا فارس چرا خراسان چرا لرستان؟ کردستان عزیز، عضونازنینی ازقامت افراشته ی ایران عزیزاست.

عجبا که برادران اطلاعاتی وامنیتی ما تا به اسمی ازکردستان برمی خورند احتمالاً آنجا را به انباری ازباروت بند می کنند وخود پیش ازدیگران می هراسند وبابت همین هراس نیزنقشه ها می کشند وبابت این نقشه ها هزینه ها می کنند و درمیان انبوه نقشه وهزینه وهول وهراس، هرگزبه صرافت این غریوتاریخی نمی افتند که کردستان مهد تمدن ولبخند وادب وموسیقی وعرصه ی جولان شیواترین شرافت انسانی است. برادرمن، کلاشینکفت را زمین بگذار، وپرده ی هراس ازجمال کردستان پس بران تا ازتماشای درخشش جغرافیایی اش جان بگیری واز نوشانوش شرابهای انسانی اش مست شوی.

من سفرم را ازکردستان آغازمی کنم. وبنا دارم دراین سفربسراغ زیبایی های مغفول کردستان بروم. بسراغ زیبایی هایی که ما عمدتاً آنها را ندیده ایم. وفرصتی نیز برای دیده شدن آنها قائل نشده ایم. درآنجا می خواهم بسراغ زیبایی های بروم که زنجیره گون دست بدست هم داده اند و" کُرد" پرورانده اند. خیال برادران راحت، من دراین سفربسراغ نارنجک وخمپاره وجلیقه ی انتحاری وگلوله ی رسام وخمیازه های جاسوسی وزمزمه ها ونجواهای امنیتی نمی روم. مطلع سفرمن " کُرد" است. می خواهم با آن کردی دل به دل شوم که حکیم طوس درشاهنامه ی سترگش ازآن یاد کرده. می خواهم درکردستان بسراغ دل های رنجیده بروم و پشت درهرخانه برزمین بنشینم و داد بزنم آهای صاحب خانه، یک روسیاه آمده آیا دریچه ی دلت را به رویش وا می کنی؟ می خواهم دراین سفرداد بزنم وبگویم آهای کردستان، اگرازمن و امثال من زخم وغم به دل داری، این گونه های من، بیا وهمه ی نفرت های خود را درکف دستهایت بریزو برگونه های من بنواز.

می خواهم درکردستان با پدران ومادرانی بنشینم که دراین گوشه ازکره ی خاکی " کُرد" ببارآورده اند اما پیش ازآنکه خود کُرد یا مسلمان بوده باشند، ایرانی بوده اند. می خواهم با جوانان خوش قامت کُرد، سربه شانه های ایران عزیزبگذارم وبا های های گریه های آنان همراهی کنم. می خواهم دربرابرپیران کردستان زانوبزنم و ازآنان بخواهم ما را که برای آنان مجاوران ایمانی همدلی نبوده ایم ببخشایند. می خواهم دربرابرجوانان کُرد سربه زیراندازم وشرمگنانه به آنان بگویم: دل زخمی شما را خریدارم. بچند؟ مرا اما چیزی نیست جزکف دستی که برآن لبخندی و اشکی والتماسی ونقشه ای ازایران نشانده ام. می پذیرید آیا؟

نوزدهم آبانماه نود ودو - تهران

دیدگاه‌ و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمی‌کند.

منبع:
روژ هەلات تایمز

تصویر

تصویر

تصویر

توجه داشته باشید کامنت‌هایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد! 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید