به یاد تمام قربانیان قتلهای زنجیره ای
گذشت افسانه این عمر کوتاه
نشد کس از دل تنگ من آگاه
تو را همراه میدانستم افسوس
تو هم بودی رفیق نیمهی راه
تا دیار نیستی راهی نمانده
در سرای سینه جز آهی نمانده
حاصلی از عمر کوتاهی نمانده
به دریای توفانی زندگانی
شکسته چرا زورق مهربانی
در این شهر سر تا به دامن خموشی
بیا مُردم از رنج بیهمزبانی
خدایا فراموشیام ده!
لب بسته، خاموشیام ده!
چه حاصل ز هشیاری دل
تو مستی، تو مدهوشیام ده!
چه میشد خدایا که از من
کسی این محبت بگیرد
دلِ با همه مهربانم
در این سینه روزی بمیرد
خدایا فراموشیام ده!
لب بسته، خاموشیام ده!
چه حاصل ز هشیاری دل
تو مستی، تو مدهوشیام ده!
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
داریوش حاجبی
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید