دو سروده :
ترانه
ترس از اتفاقِ معمولی، ترس از اینکه باز تنها شم
مثِ یه زن به زندگی خوردم،مثِ یه مرد،مونده تا پاشم
تکه های تنم جدا از هم، انفجاری درون رگهامه
بچه آهوی بی کس و کاری خیره به چشم های دنیامه
_ جنگلت نیستم که پنهون شی، کمرم جای پای هفت تیره
برو از این زنی که می دونی تو نباشی چقدر می میره!
جای این بغض های معمولی جسدی روی تخت خوابم شد
زندگی، این زنِ جزامی پیر، شکل تابوتِ توی قابم شد
سنگ افتاده توی فنجونم،حصر غزه نشسته توی تنم
واسه صدها هزار کشته ی جنگ این روزا صدهزارتا کفنم
روزا مثل اسید خورده شده، شب که میشه زنی پریشونم
پی راه فرار میگردم، تو لباسم فروغ می خونم
سایه ای ریخته کنار سرم با تفنگی که باز رو دوشه
یارمَمَد! چه زود مردی تو! دخترت مرگهاشو می پوشه
غزل
شکنجه بر سر یک تختِ خاکِ خواب آلود
میان گربه ی یک نقشه ی پر از نمرود
شکنجه: سرب، گلوی بریده ی دیدار
صدای ضجه ی زن های زیر مردِ کبود
شکنجه: فاحشه ای روبروی آیینه
عبور شهوتی از لای پای خونیِ ِ رود
شکنجه: کودکی از مدرسه نمی آید
خطوط زخمی مین بر تن پلی مسدود
شکنجه: رد تلاقی خنده با گریه
چرا نمی روی از خاطرم خدای حسود؟!
شکنجه: سانسور یک سایه در تن بوسه
رگی که تیغ خودش را به شوق می پیمود
کنار سربی ساعت سه نقطه پاشیده
زنی به دار، زنی زیر لب، زنی نابود…
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید