ز آنجا که پُشتوانهی اخلاق دین نبود،
ای کاش در دلِ بشر آن بود و این نبود.
سنجیدم این حقیقت و دیدم به راستی :
هرگز کسی ز روی خِرَد دین گُزین نبود.
دینی نبود کاو نزند لافِ عشق ؛ لیک
دینی نبود نیز که با کین عجین نبود.
گفتا : ــ " خداست عشق"، مسیحا و فاش گشت
در پیروانِ او، پس از او ، کاینچنین نبود.
تاریخ نهرِ خون شد از اینان ، به کینِ او :
هر چند کینه در دلِ آن نازنین نبود.
دینِ یهود گر که نمیساخت یهوه را ،
نام از خدای حیلهگرِ مسلمین نبود.
الله اگر نبود همان یهوهی یهود،
چندین پلشت پرور و زشتآفرین نبود .
با بانگِ "اقتلوا" یش، از آغاز، شد عیان
کاسلامِ راستین به جُز آیینِ کین نبود.
نیز آشکار گشت که اسلامِ تازیان
آیین برای فتحِ جهان بود، دین نبود.
و قصد از آسمان و خدا گفتنِ نبی
چیزی به جُز خداییی خود بر زمین نبود.
نا راستیش روشنات آید ز کار بست :
در اصلِ خویش ، اصلی اگر راستین نبود.
دیدِ حقیقت از خِرَدِ خویش چشم دار :
هرگاه در نگاهرسِ دوربین نبود.
سنجیدم و برای حقیقت، به جانِ شک ،
خصمِ فریبکارتری از یقین نبود.
ایمان نبود خانه براندازِ دیگران ،
گر با یقین به خانهی دل همنشین نبود.
دینی نیافتم که ، چو فرمانگزار شد ،
با بردگیّی مطلقِ وجدان قرین نبود.
اخلاق از ارادهی آزاد بردمید :
آزاده هیچگاه گرفتارِ دین نبود.
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید