" سیمرغِ قلّهٔ آواز "
آوازه خوانِ عاشقی که به عالم یگانه بود
رفت از میانِ ما و غمش بی کرانه بود
هر چند ماندنی ست تا به ابد نامِ او ولی
ای کاش عمرِ پر ثمرش جاودانه بود
در راهِ کسبِ توشه ز اُستاد و اهلِ فن
جویندهای صبور و به غایت چَغانه بود
مرغِ سحر به صوتِ جلیلش شنیدنی ست
او خبره در گزیدنِ شعر و ترانه بود
خفّاش را به ساحتِ او دسترس نبود
خاموش تا صدای مردمی اش را مگر کنند
مُفتی هماره در پی مکر و بهانه بود
آنگونه زیست او که بود رشکِ دشمنان
آنگونه رفت او که تو گویی فسانه بود
وقتی که تیغِ ظلم پیرهنِ داد میدرید
بذرِ اُمید را در دلِ مردم جوانه بود
از مردمان نگشت جدا هرگز و از آن
تابوتِ او به روی شانهٔ مردم روانه بود
*****
از آن زمان که حکومت رژیمِ فعلی شد
شبان مصیبت و روزان عزای ملّی شد
نهادهاند بر این سلطه نامِ جمهوری
به اسمِ دین و خدا ظلم و جور خیلی شد
ریا و مفسده و فقر میکند بیداد
ز جیبِ مردمِ درمانده اختلاس کُلّی شد
نشسته سورچرانان به روی سفرهٔ نفت
درونِ هیئتِ حاکم پر از طفیلی شد
کجاست رونقِ کسبی ز فرطِ بیکاری
هجومِ مردمِ دِهها به شهر سیلی شد
جریدهها همه دورند از رسالتِ خویش
ببین رسانهٔ ملّی چگونه میلی شد
هر آنکسی ز عدالت و یا ز حقّ دم زد
صدای او خفه در جامعه به شکلی شد
هدف گرفته اند از آن سو هویّتِ ما را
زبانِ ما عربی واژه نامه جعلی شد
به باد میرود این گونه رنجِ فردوسی
ز بس به عمد به شهنامه کم محلّی شد
به جای توسعهٔ علم و دانشِ امروز
کتابِ درسِ مدارس متونِ حِلّی شد
چنینکه ما به عقب میرویم خواهی دید
دوباره عصرِ زمان سنجهای ظلّی شد
*****
احمدِ نیکبخت - فروردینِ ۱۳۹۹
" ای ساقی "
جام پیش آر و بده کهنه شراب ای ساقی
که شدم در به در و خانه خراب ای ساقی
با صد امّید به میخانه رساندم خود را
از من از بهرِ خدا روی متاب ای ساقی
آنچه بر ما گذرانست و گذشته ست بتو میگویم
تا بدانی و شود ثبتِ کتاب ای ساقی
پیش از آن حبس شوی یا که دهانت دوزند
قصّه ما به همه گو به شتاب ای ساقی
تیشه بر ریشهٔ ما وقتِ شکفتن زده است
انقلابی که همه بود سراب ای ساقی
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
توجه داشته باشید کامنتهایی که مربوط به موضوع مطلب نباشند، منتشر نخواهند شد!
افزودن دیدگاه جدید