رفتن به محتوای اصلی

یکی از کسانی که به بیماری خود شیفتگی گرفتار شده، خود را دانشمند خود خوانده می داند و در برنامه های گوناگون تلویزیونی شرکت می کند آقای مهندس بهرام مشیری است. این آقا بیش از چهل سال است در ایالات متحده زندگی می کند، گاهی طرفدار دمکراسی می شود و گاهی هم به یاد آموخته های گذشته از آن تنفر دارد. در خیلی از گفتار و رفتار، تعادل و پایداری ندارد ولی در دو موضوع فکر ثابت و پایداری دارد، یکی در دشمنی با نیرو های چپ و دیگری مخالفت با زبان و فرهنگ واحد های ملی در گستره ایران که سال های طولانی است...
قرون اخير با وجود اين كه شاهد خيزش هايي هستيم كه خود را اسلامي مي نامند و هويت اسلامي را برچسبي ساخته اند، براي تعصبات و نفرت ها و جهالت ها و با آن كه اين خيزش ها، همواره حكومتي نبوده و مردمي نيز بوده است، اما بيداري اسلامي نيست، بلكه خيزش توحش اسلامي است.
فراموش کرده اید که ان اصل بیگانه ساز، جعلی و غیر ملی خلافت فقیه( ولایت ) موجد اینهمه واپسگرائی، حقارت و نابودی کشور گشته، اینده را از جوانان ایران زمین به بهای سرخوشی دیگران دریغ نموده است!؟ ان اقای اولین به دروغ وعده داده بود که قبرستانهای میهن عزیزمان دیگر روی ابادی نخواهد دید، چه شد!؟ وعده اب و برق مجانی و تحصیل رایگان فرزندان مردم را از ثروت ملت یعنی نفت داده بود، چه کرد!؟ گفته بود خوبان و سر سپردگان ایران بر مسند نشسته تاریخ میهن را دوباره خواهند نوشت، شد!؟
زنده یاد سهراب سپهری پس از تحمل درد جانکاه سرطان خون و درمان ناشی از آن، در اول اردی بهشت ماه 1359 در حالی که به 52 ساله گی نرسیده بود، درگذشت. شاهرخ مسکوب دوست نزدیک او،یادداشت بلندی در این باره نوشت و برای زنده یاد احمد شاملو -که گرداننده ی کتاب جمعه بود- فرستاد. شاملو هم یادداشت را منتشر کرد.
بعد از پخش مصاحبه های مربوط به تجاوز جنسی در زندان های جمهوری اسلامی پس از جریان انتخابات دو سال پیش، و استقبال عجیبی که از این کلیپ ها شد در میان ای میل های بسیاری که در این رابطه داشتم یک هموطن بهائی که نمی شناختمش از آلمان با من تماس گرفت و گفت: شما که این همه به مسایل انسانی حساسیت دارید و کار می کنید، چرا راجع به مشکلات ما بهائیان فیلمی نمی سازید؟ جواب دادم که اگر فرصتی پیش بیاید حتما این کار را می کنم. البته این صحبت به دو سال پیش مربوط می شود.
خبر ناپديد شدن فعالان سياسی و حقوق بشری يکی از اخباری‌ست که در طول عمر جمهوری اسلامی به خبرهای هميشگی تبديل شده است. در هفته‌های اخير هم خبری دال بر ناپديد شدن يکی از جوانان فعال جنبش سبز به نام محسن کاشف‌زاده سرابی که به نام مستعار (محسن موسوی) فعال بود چاپ شد. محسن کاشف‌زاده پس از انتخابات رياست جمهوری ۱۳۸۸ بارها مورد تهديد تلفنی و حضوری قرار گرفته بود. او چند هفته پيش به وزارت اطلاعات احضار شد که پس از بی‌خبری از او اغلب رسانه‌ها از احتمال دستگيری وی سخن گفتند.
محمد تقی برخوردار لوازمی را وارد و سپس در ایران تولید کرد که با به وجود آمدن طبقه شهرنشین و شکل گرفتن طبقه متوسط مورد توجه و بلکه مورد نیاز بود. سال ۱۹۶۰ به گمان من نقطه عطفی در ایران است. بین ۱۹۵۹ تا ۱۹۶۱ ما شاهد یک تحول عظیم اقتصادی هستیم. خیلی از هم نسلان آقای برخوردار که در بازار سرمایه تجاری ایران را تشکیل می دادند تصمیم گرفتند که به طرف سرمایه صنعتی بروند. دولت در این زمان سیاست حمایت از طرح های صنعت نوپای ایران را پیش گرفته بود.
ملاحسنی و اکثر رهبران اسلامی ایران دسته گلهای زیادی به آب داده اند. اما این یکی واقعا شرم آورتر از بقیه است. این آیت الله دلقک این بار در خطبه های نماز جمعه ارومیه که این خطبه ها، می بایستی از ابزارهای تبلیغات سیاسی برای سرا سر مملکت، به قول احمدی نژاد: ما يك كشورآزاد هستيم و ايران قدرت اول جهان است، باشد، و برافکار مردمان ملتهای ایران و جهان تأثیر مثبت بگذارد و مردم را جذب کند، نه دفع! اما در بعضی مواقع با اظهارات ملا غلام رضا حسنی وبرخی دیگر ازاین حضرات نتیجه عکس باید ازآن گرفته شود.
در کشورهائی که ساختار سیاسی با سابقه‌ی طولانی دارن، مردم به این نتیجه رسیدن که قدرت سیاسی نباید در انحصار صنف خاصی باشه. دلیلش هم معلومه، چون صنف بنا به تعریف باید حافظ منافعش باشه. ما که هنوز ساختار سیاسی نداریم، چه برسه به این که بخواهد باسابقه باشه. اگر صنف قصاب قانون‌اساسی مینوشت چطوری میشد؟
آقای سرگرد نزدیک می¬شود. کمی آرام شده است. فقط کمی. هنوز چهره¬اش ملتهب است. جوانی به او گفته است: نانی که تو به خانه می¬بری بوی خون می¬دهد! می¬گوید: چه قدر وقت می¬خواهی؟ ساعت ندارم. ساعت سرگرد دقیقاً چهار و پنج دقیقه است. می¬گویم: تا ساعت 5. می¬گوید: چهار و نیم می¬گویم: نه. ساعت پنج. درست ساعت پنج ما گورمان را کم می¬کنیم. بگذارید بچه¬ها بیایند و شعرشان را بخوانند.