رفتن به محتوای اصلی

فضای تدارک برای "انتخابات دهمين دوره رياست جمهوری" در ايران عليرغم زوری که برخی‌ها می‌زنند، فضائی است سرد و پر از نااميدی! اين فضای سرد و نوميد به دم گرمی محتاج است که موجود نيست: يک جنبش اجتماعی با سامان و سر و يا دقيق تر گفته باشم؛ يک جنبش نافرمانی مدنی در سطح ملی که نهاد و نماد رهبری خود را داشته باشد! آشکار تر از گذشته می‌توان ديد که هرگونه تغيير در موازنه قدرت در "بالا" به سود آماج‌های سکولار - دموکراتيک ملی و مردمی...
یک پژشک متخصصی که از دوران دبیرستان از ایران فرار کرده بود و به المان آمده و درانجا تخصص گرفته بود.در یک مصاحبه وقتی از خاطرات ایران از اوسؤال شد.گفت در ایران جز زجر و بدبختی و حقارت هیچ ندیدم ولی در المان هم احترام دیدم و هم امکانات دراختیارم قرار گرفت.بنابراین اگر کسانی حقی برمن داشته باشند آلمانیها هستند نه ایرانیان!اینو درجواب یک خبرنگاری از حرامیان اسلامی گفته بود.بنابراین چنین برخوردی با افرادیکه موفق شده اند صحیح نیست.
گویا این جبر تاریخ است و راه دراز و پرزحمت تکاملی، که باید نخبگان زیادی درجوامع بشری، برای بدست آوردن ساده ترین حقوق انسانی، زندانی وشکنجه روحی و حتا کشته شوند که از جمله اینها دکتر مارتین لوتر کینگ در خلال مدتی کمتر از پنج سال سی بار دستگیر و زندانی شد، به او تهمت ناروا و دروغ زدند. اما او هیچگاه مقاومت فیزیکی نشان نداد. هزاران نفر روشنفکر و مقاوم، در دیگر کشورها نیز شکنجه های روحی و جسمی دیدند و عاقبت کشته شدند که ما زنده بمانیم و تاپیروزی نهائی که حتمی است، به مبارزه ادامه دهیم.
هنگامیکه ازشکم مادرش چشم به آن چهار دیواری کوچک ومحدود گشود گریه را سرداد. اما دکترها وپرستاران ونیزمادرش لبخند برلب داشتند. اویکریز گریه میکرد تا اینکه پرستار چهره اش را بطرف مادرش چرخاند وناگهان لبخند ملیح وکوچکی به روی لبهای باریک وظریف نوزاد نقش گرفت. برای اولین بار شعف وشادی حقیقی را درهمان لحظه با دیدن زنی که به اوزندگی بخشیده بود ظاهرشد. ازهمان نقطه وثانیه زندگی نوزاد بیگناه آغازشد
مهدی بازرگان با همان دارا بودنِ شاخص های آخوندِ حوزه ای خود، بیشتر اهل حرف بود تا عمل، تضاد طبقاتی و مبارزات طبقاتی را در جامعه نمی دید و اصولأ به آن اعتقادی نداشت، برخلاف دیدگاهِ لیبرالیسم که بر حقوق فردی و شهروندی تکیّه دارد، مهدی بازرگان مانند دیگر تئوریسین های اسلامی عربی و ایرانی مانند شریعتی و بنی صدر بر جنبش های گروهی اسلامی توده وار احساسی و قشری فاقد خردگرایی تأکید داشت. او اعتقاد داشت که دین اسلام و قرآن نیازمندیهای قرن 20 جوامع بشری را پاسخگو خواهد بود،
اگر التفات می کنی بگویم. همین حالا ناقوس سه بار نواخت. همنوایی و همهمه ی عجیبی برخاست و صدای زنی آمد که اُپرا را به شکلِ مرموز و حُزن انگیزی می خواند. بیرون باران بارید و بعد برف ریزه شروع شد. روی آن نیمکت هم کسی نبود. حسِ تسکینی را که می توانستم با فکر نکردن بیابم، صدای باد بر هم می زد. احساسِ تنهایی غریبی داشتم. بغضی در گلو بود ولی گریه نمی آمد. وقتی در تاریکی دراز کشیدم، صدای گریه از جایی می آمد که نمی دانم کجا بود. آن روز سایه به سایه ی ما می آمدی.
تنظیم سیاستهای کلان آمریکا نیز تابع سیستم حاکم و احزاب برآمده از آن سیستم میباشد بنابراین توقع اینکه فرد انتخاب شده بدون اذن سازمان سیاسی خود بتواند دست به تغییرات عمیق و اساسی خارج از چارچوپ برنامه حزب خود بزند بعید بنظر میرسد بعبارت دیگر افراد و شخصیتها عموما بخشی از اجزا و عناصر سیستم سیاسی آن محسوب میشوند و خارج از چارچوپ مورد نظر فاقد هرگونه امکانی برای قدرنمایی هستند جابجایی قدرت را هم میتوان از همین منظر مد نظر داشت.
واقعا شرایط جهانی چگونه می تواند برای تغییر در ایران مساعدتر از امروز باشد؟! آیا در طول این سی سال، زمانی بوده که مثل امروز شورای امنیت چهار قطعنامه با اتفاق آرا بر علیه جمهوری اسلامی صادر کرده باشد؟! آیا امروز مساله ماجراجویی های هسته ای ایران، به یکی از مهمترین مسائل سیاست خارجی دنیا بدل نشده و آیا غرب به خاطر بحران مالی و عدم همراهی چین و روسیه در برابر جمهوری اسلامی تضعیف نشده و در عطش ظهور یک تغییر سیاسی از درون ایران و توسط مردم ایران نیست؟!
اما در باره جرج بوش باید بگویم اگر او هنگام پیروزی بر صدام که اکثریت مردم عراق در شادی بسر می بردند می توانست پروژه آزادی و برقرار دمکراسی عراق را بطور احسن به اجرا در آورد تا آنجائیکه عراق به یک نمونه موفق در خاورمیانه تبدیل شود حتما جرج بوش هم به رهبر آزادیبخش تبدیل می شد. اگر یادتان باشد آنروزها بخش اعظمی از روشنفکران ایرانی بدنبال تشویق حمله امریکا برای سزنگونی رژیم اسلامی در ایران بودند اما وقتی پروژه عراق شکست بیشتر روشنفکران ایرانی نیز از فکر حمله نظامی صرف نظر نمودند...
کوروش پادشاهی بود که از چهره های گوناگون برخوردار است.اگر پادشاهی فاتح بود ، طبعا سرزمینهائی را که فتح می کرد مطمئنا با رهبری وفنونی ماهرانه توانست همه جنگ هایش را به سیاق همه نبرد های جهان لابد باخونریزی به پیروزی برساند. اما کوروش از جانب دیگر پادشاهی آزادیبخش بود تا آنجا که نام او بعنوان پیامبر در تورات آمده است تا همه یهودیان جهان اورا تقدیس نمایند . کوروش در مقایسه با پاپ دوازدهم که نیابت قدسی و رهبانیت را از جانب حضرت مسیح عهده دار بود و...