رفتن به محتوای اصلی

در سلسله بحث
هائی که تحت نام «نتایج وارو» خواهم داشت، می
کوشم نتایج گشت و گذاری را که در فلسفة سیاست و اقتصاد سیاسی به عنوان یک دانش
جو، داشته
ام در میان بگذارم
اگر دکتر عباس میلانی و دکتر ناصر زرافشان نتوانند در یک دیالوگ جدی و اما غیردشمنانه با یکدیگر سخن بگویند، ایجاد یک پارلمان، از ایرانیان مخالف جمهوری اسلامی، به کلی منتفی
ست و امیدی هم به آیندة ایران نباید بست.
بازبینی در گذشته ی ِ ناشاد برای ِ فرهنگ ِ سیاسی ِ ایرانی دستاوردهای ِ زیادی به همراه داشته است، یکی از این دستاوردها ظهور ِ طبقه ی ِ جدیدی از سیاسیون است که ما نام ِ آنان را «پشیمانان ِ حرفه ای» گذاشته ایم.
در میان ِ طیف ِ چپ اما، به ویژه در آن بخش هایی که به شدت به «نگاه از درون» پرداخته اند و خود و کارنامه ی ِ سیاسی ِ خود را در موضع ِ نقد قرار داده اند، مردمانی پدید آمده اند که این حس ِ شریف ِ انسانی را به یک دلمشغولی ِ بیست و چهار ساعته ترادیسانده اند.
خواستن از رژیم که به قطعنامه های شورای امنیت گردن گذارد اگر نه یگانه ترین رویکرد درست ، حد اقل بهترین گزینه و در حکم مخالفت با جنگ است. در مخالفتمان با حل نظامی مسئله هسته ای جمهوری اسلامی، نباید در کنار احمدی نژاد قرار بگیریم . امروزه هیچ نیروئی بیگانه تر و ایران ستیز تر از حکومت اسلامی حاکم ، با میهن و ملت ما نیست. جنگ رژیم اسلامی با دولت امریکا و یا اسرائیل و یا جهان غرب، جنگ غرب با رژیمی است که میکوشد به هزینه ملت ایران، با اتمی شدن خود، دیو غرور و...
از اين پس بايد جايگاه اين واژه را عوض کرد و هر خري که در کار روز مره خود کم فروشي و تنبلي کرد و از دست رنج ديگر همکاران يا همنوعان خود انگل وار تغذيه کرد و با عر عر نا بجايش با عث بدبختي ملتي شد و اين ملت را به ورطه نابودي با شعار انرزي هسته ايي کشاند و باعث شرمندگي ملت بزرگواري شد و در جهان به عنوان ناقض حقوق بشر ناميده شد با او لقب احمدي نزاد و اربابانش داده شود. چون من هيچ حيوان خري را نديدم که باعث بدبختي و عقب افتادگي همقطاران خود شود
مقالة زیر شاید آغازه
ای باشد بر یک بحث تئوریک و اندکی ریشه
ای
تر پیرامون همانچه که دکتر ناصر زرافشان و دکتر عباس میلانی را رودرروی هم قرار داده است
منطق نولیبرالها و مراکز جهانی تحت استیلای آنان ـ یعنی بانک جهانی، صندوق بین
المللی پول و سازمان تجارت جهانی ـ ، برای تحمیل خصوصی
سازی بر این کشورها، کاهش دخالت دولت

ها در عرصة زندگی جامعه، بالابردن بهره
وری و راندمان،یعنی ایجاد رونق و اشتغال و همچنین زمینه
سازی برای جلب سرمایه
گذاری خارجی بوده
است.
اگر از دین اسلام سلب دارایی های اقتصادی و مُلکی شود و در ساختار حکومت و فرمانروایی سیاسی شرکت داده نشود [ لائیسیته یا سکولاریسم] از آن چیزی جز آداب و رسوم و فرهنگِ ویژهء جوامع عربی باقی نخواهد ماند.
شماری از پژوهشگران امروزی نتیجه میگیرند که "محمّد ابن عبدالله" خود خواهان آن نبوده که دین جدیدی بنام اسلام را بنیاد بگذارد، بلکه هدف او در جایگاه یک رهبر سیاسی و پیشتاز تحوّل اجتماعی، تکمیل و تأیید و دو باره بر سر زبان انداختن با دعوت کردن جوامع عربی به یگانه بودنِ خداوند...
مطمئنا هر کشوري که رئيس دولت ان جانوري مثل احمدي نژاد باشد در دنيا هيچ نيازي به دشمن خارجي نخواهد داشت چرا که او و رهبرش و همه اسلافشان با سرزمينمان چنان کردند که هيچ دشمني نميتوانست ان رهبرش که خود را تافته جدا بافته ميداند و واقعا فکر ميکند رهبر همه مسلمانان جهان است و به زمين و زمان انچنان فخر ميفروشد که باورش شده است که زمين بايد به خود ببالد که حضرت رويش پا ميگذارد و هحساس ميکند مردم فرش زير پايش ميباشند حتي پيامبرش که خود را فرستاده خدا ميدانست ادعا به اين بزرگي نداشت.
با دستیابی به مفهوم ِ منافع ِ ملی، قرار دادن ِ ایران در جایگاه ِ موضوع ِ یک نظریه ی ِ تمدن و حل ِ مسئله ی ِ غرب، و در نهایت، ترمیم ِ مفهوم ِ دولت-ملت، نه تنها زمینه برای ِ یک ائتلاف ِ اصولی میان ِ چپ و راست فراهم می شود، بلکه آن تغییر ِ پارادایم ِ لازم برای ِ خنثی کردن ِ بمب ِ سبز و آغاز ِ حذف ِ رژیم ِ شیعی نیز که در بالا به آن اشاره کردیم، صورت پذیرفته است. پیشنهاد ِ ما برای ِ خنثی کردن ِ این بمب، در شرایط ِ کنونی و با عنایت به «کمبود ِ حاد ِ امکانات»...
. سیاست بدون ِ شخصیت های ِ بزرگ ِ سیاسی سر ِ پا نمی ایستد، و این در حالی ست که در آنان نیز نمی توان و نباید که فروی اش کاست.
نکته ی ِ دومی که حاکی از یک تغییر ِ پارادایم است، پایفشاری بر حق ِ گزینش ِ همگانی ست در مورد ِ ساختار ِ نظام ِ سیاسی که تبلور ِ خود را در بند ِ سوم ِ «قطعنامه ی ِ سیاسی» یافته است. آن دسته از نیروهای ِ سلطنت طلب که پیوسته امضای ِ دکتر مصدق در پشت ِ قران را به یاد ِ جبهه ی ِ ملی می آوردند، ناخواسته دچار ِ همان خطایی می شدند که خود ِ سروران پیش تر مرتکب شده بودند...
حالا اگر قرار باشد اقوام مختلف از يکديگر جدا شوند تکليف اين فرزندان چه مي شود حتما پدر به کردستان و مادر به آذربايجان و بچه ها وسط اين دو استان . مگر همه اي افتخار و عشق و علاقه اقوام گونا گون ايران به اين نمي باشد که اول ايراني هستند و بعد کرد و ترک و آذري و غيره؟ مگر مي شود اين گربه ي چهل تيکه نشسته بر آسيا که يکي از قديمي ترين تمدنهاي بشري را در کارنامه خود دارد و هميشه ء تاريخ افتخارش بر اين بوده که اقوام ومليتهاي مختلف با آن تنوع عظيم فرهنگي و آئين و رسوم انساني قرنها در صلح و صفا...