رفتن به محتوای اصلی

● صفحه شما

دوستان و خوانندگان عزیز، امکان کامنتها واقعا به شما تعلق دارد. هدف ما ایجاد محیطی دوستانه برای تبادل نظر است. آزادانه نقد، نظر، خبر، تفسیر، تحلیل و... بنویسید اما خواهش می کنیم بدون نام بردن از اشخاص حقیقی و حقوقی در کمال امنیت برای خود و دیگران فضایی ایجاد نمائید که بدور از توهین و اتهام و جوسازی و مسموم کردن محیط تبادل نظر باشد. توجه داشته باشید کامنتهایی که این موارد را در نظر نگیرند، منتشر نخواهند شد.

لطفا اعتراض، انتقاد و پیشنهاد خود را به آدرس info@iranglobal.info ارسال کنید. از پاسخ به اعتراضات در کامنتها معذوریم.

افزودن دیدگاه جدید

تاریخ:
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: عامل اصلی تفرقه خودت وهمفکرانت میباشند
دیدگاه:

سالام.
همه میدانند،که ازتو برای ایرانی وایران
تومان که هیچ پیژامه هم نمیشه.
عامل اصلی تفرقه ورشکست خودت و دار دسته مفت خوارو دزد اطرافیان خودمیباشید.
اگر شماها کناربکشید مردم راهی پیدا
خواهندکرد،
یا رژیم را مجبور به اصلاحات اساسی
میکنند،یا خود وارد میدان میشوند.
توقع داری اروپا،آمریکا برای تو انقلاب کند؟
یا مثل پدربزرگ دیکتاتورت کودتای
جنایتکارانه بکنند؟
اروپا وآمریکا دنبال منافع خودشان هستند،
توراهم دلقک میدان کرده اند،
همانطورکه مدتی رجوی را کردند،
برای مردم ایران مهم اجرای قوانین
حقوق بشری ومدنی است،
مردم ایران ،فرانسه،انگلیس،آمریکا، روسیه ،چین،آلمان وو. ،،را شناخته اند،
شماها هم مردم رانمیحواهید،
چه فرقی با سران جمهوری اسلامی دارید؟
آنرا بفرمایید،
وقتی کسی هنوز معنی زبان مادری را
نفهمیده مگرمیتواند،معنی درد مردم رابفهمد؟
جناب رضاپهلوی، نه پالانی،،البته
نام اصلی فامیلی شما پالانی است،
پهلوی را آن لعنتی تیمورتاش بشماها داد،
آخرش هم بدست شماها گوربگورشد.
شما و دار دسته شما واقعن طرفدار مردم ایران هستید؟
یا طرفدار جیب خود؟
مگرخرابه های ایران ازشما به جمهوری اسلامی هدیه نشد؟
بلوچستان،ارستان،آزربایجان،خراسان
وو،،،اگر در زمان شماها آباد بود،
چرا ویران شد؟
چطورشد،ویران گشت
پسرخوب شماها کدام اتوبان را ساخته بودید،
کدام شهرهارا گازکشیده بودید؟
کدام شهری ،حتی تهران تلفن داشت؟
کدام روستا جاده،آب وبرق داشت؟
کدام شهری مترو داشت؟
کدام استان فرودگاه داشت؟تو میخواهی کجا را آبادکنی؟
ما همه می‌دانیم وطلب داریم ،که حقوق مدنی،آزادی های سیاسی،
حقوق زنان ،آزادی‌های اجتماعی،
مخالفت با اعدام ،محیط زیست،
خواست همه است.
این ها هم از پدربزرگ وپدرشما واز دار
دسته کنونی شما به جمهوری

ارث رسیده وباید ازبین برداشته شوند،
تو این وسط چکاره هستی؟
از بست نشینی در پشت در حکومت‌های چپاولگر غربی دست بردار،
آنها خیلی زرنگتراز تو واز دار دسته
توهستند.
جناب پهلوی اگرحقبقت راقبول کنی
ورود تو به ایران با تجزیه ایران مواجه
خواهدشد.
این راحتم بدان،
دوباره دستگیر خواهی شد،
واینبار دیگر خلاصی برایتان نخواهدبود.

تاریخ:
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: توهین را جای شعورگذاشتی
دیدگاه:

سالام،
کیف احوال نئجوردی،
امروزها بدجوری حالتان گرفته است.
دنیای زیبایی داریم،
انقلاب انفورماتیک عملا نزدیک ۳۵ ساله پاک
روزگارتان را خراب کرده است،
فکرکنم ،من یکی ،میتوانم کل همفکران عقب مانده شمارا یک تنه به زباله دان بریزم.
چاره ایی نداری بغیرازتوهین،
فکرمیکنی رسانه مجازی چاله میدان و یا
میدان خراسان دوران ............ است،
که روزها در کوره آهنگری کارش فوت کردن
به کوره آهنگری و شب هادرتاریکی لاتی و قمه کشی و لاشی‌گری است.
ودرماه محرم خره گیری و دسته راه اندازی
است.
که توی مخ مگسی بیایی وتوهین های وارث
اوبشی،
تو اگرسوادداشتی میدانستی که کوروش اگربوده ،کجا بدنیا آمده ،کدام حکومت‌های
مدرن آنزمان را مثل اعیلامی وماد را
نابودکرده است.
تقصیرنداری،
فکرکنم،من راخوب میشناسی ،،
لاقل سالی ۵ بار می بینی ،
ولی نمی دانی از کدام طرف ات رد میشم،
خودرا معرفی خواهم کرد،
تابدانی از رگ گردنت بتو نزدیک ترم.
تقصیرهم نداری،چون جیره خواری انسانهای
تهی مغز رابه این روز می اندازد.
من بتو توهین وفحش نمی دهم،
فقط واقعیت هارا مینویسم
چه خوشتان آید،یانه،
بخودت مربوط است،
همین که به این اندازه بهم میریزی،نشان از
نامتعادل بودن عقل ومنطق و شعور انسان
سرچشمه میگیرد،
تمام توهین های تورا کلمه به کلمه می نویسند،
ولی حتی نوشته های مدنی و منطقی من را
پاک میکنند.
ایرادی نیست،
فرمودی نوشته های من رانمی خوانند،
فرمودی. خودرا به روانپزشک نشان دهم،
این توهین و کلمات بند تومانی تو نشان میدهد،
که هم میخوانی،هم ازنوشته های من می‌ترسی
وهم نیازبه روانپزشک پیدا میکنی،
در زمانهای قدیم،به آدم‌هایی بد دهن وبی ادب
وهتاک درمنطقه ما میگفتند،
که ماما های سنتی وبومی با خانواده این گونه
افرادمشکل ودشمنی داشته اند.
که درهنگام

زایمان مادرانشان بجای اینکه به دهن کودک
معصوم تازه به دنیا آمده شکلات و قند و
چیز شیرین بمالند، تا دربزرگی شیرین سخن
باشند،
دشمنی کرده ، بجای شیرینی، از گوهی که مادرانشان براثر فشار زایمان مقداری بول
بیرون میریختند،
ماماهای شیطان و کینه ایی ازآن گوه به دهان
بچه معصوم می مالیدند،
فکرکنم،در موقع زایمان به دهان توهم از
آن ، ،،ه مالیده اند ،
که بلدنیستی مثل آدم حرف بزنی.
از کنترلی چی محترم ،درخواست دارم،
این نوشته بدون توهین من را درقبال توهین
های بی ادبانه این جیره خوار بیسواد،چاله
میدانی ،،طبق اصول قوانین آزاد جوامع آزاد
چاپ کنند،

تاریخ:
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: کتاب را نخوانده نفرت درونی خود بتورکان رانشان میدهد
دیدگاه:

سالام.
وقتی به این فرد الدنگ میگویند،حق دارند،
کتاب رانخوانده بدروغ میگوید،خوانده است.
فقط میخواهد نفرت گندیده درونی خود به تورکان رانشان دهد،
ما می‌دانیم
که اگراین تفکرماسونی رانداشتی
استعمارگران نفت وگارخوار نمی گذاشتند،۵ سال هم حکومت کنی،
چه کنیم،که روشنفکران ایران هم
اکثرا مثل توی الدنگ نژادپرست بوده
و نمی توانند، بخاطر تفکرات نژادپرستی خود ،دموکراسی راقبول کنند.
تا ما هم تکلیف خودراباتو و با دار دسته توی الدنگ مشخص کنیم،
چون برای ما فرقی نمی کند،
که توی الدنگ باشی یا یک الدنگ دیگر.
رفتن توی نوچه استعمارگران باعث شد
فردای آنروز که این چرندیات را گفتی
فاشیست های مذهبی ماسیونی ریختند
بهترین کتاب های نمایشگاه راجمع کردند،
تا مثل پالانی ها که تنقال آتش‌سوزی
کتاب درتبریز وشهرهای تورک درست
کرده بودند،
نوچه های مذهبی هم عین همان را درقرن ۲۱ اجرا کنند.

تاریخ:
نویسنده: محسن کردی
عنوان دیدگاه: تورک اوغلی نفهم
دیدگاه:

مردیکه نفهم بی همه چیز. گاو پدر نفهمت بود که تو نفهم را پس انداخت و نفهمید چه گهی خورده. تو از کدام «ما» و به نمایندگی کدام حرامزاده یا کدامان حرامزادگانی حرف میزنی که کورش را گاو میدانند؟ تو گه میخوری که افتخار ایران را گاو می نامی؟ مردک نفهم تو کی میخواهی وجود نحس و نفهم ات رو از اینجا گم کنی؟ کی میخوای دست از سر ما ایرانیان برداری؟ کیانوش توکلی تو چرا به این نفهم اجازه میدی به تاریخ ایران دم به دم توهین کند؟ اگر تو هم عقیده داری که کورش گاو بوده اینجا اعلام کن تا دیگران هم بدانند. و اگر چنین عقیده ای نداری چرا به این مردکه نفهم هرزه اجازه هرزه گویی در اینجا میدهی؟ توهین به افتخار یک ملت کجاش دمکراسی و آزادی بیان است؟ تو روح هرچی دشمن کورش و تاریخ ایران مثل تورک اوغلی و همپالکی های نفهم تز خودش. مردیکه .. خایه هم نداره با اسم واقعی اش بیاد تا سکه یک پول شود. مطمئا یک پاش ایران هست و دم فرودگاه از کون پاسدار میخورد و خایه هیچ اعتراضی ندارد اما اینجا با نام مستعار عقده هایش و مغز پر از گه اش را میاورد با فرغون خالی میکند خالی میکند. پفیوز حرامزاده نوکری بیگانگان را اینجا میکند و به ایرانیان از هر قومی توهین و دشمنی روا میدارد. این دشمن ایران برای چه اینجا جولان میدهد؟

تاریخ:
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: به موضوعات اصلی بپردازید.
دیدگاه:

سالام
امثال ...............................
درچهل وپنج سال گذشته سهمشان را
در بی‌خبری ازجنایات وهمراه باجنایتکاران ،هم خورده اند،هم برده اند،الان هم یدتراز حکومتی ها تند
روی درتفکر پان ایرانیستی دارند.
جناب توکلی،شماهم میفرمایید،
سی ساله تفکر چپ و فداییان راشسته
وکنارگذاشته وتبدیل به یک لیبرال دموکرات شده اید،
آفرین برتکامل فکری شما،
بنطرشما تفکر لیبرال دموکرات یعنی چی؟
بفکرمن لیبرال یک ترقی خواه روبه جلو، دموکرات هم میشود،آزادیخواهی که به تفکرات مختلف نگاه عدالتخواهی
وبرابر داشته باشد.
نظرشما دراین موردچیست؟
میشه یک تعریفی ازنظر لیبرال دموکرات خودبکنید؟
آیا از این پنجره تفکرشما ................... میشه دید،
اخبار فعالین آزربایجان،
صدها نفرتفکرات تیم تراختور،
اعترافات رئیس مجلس ارمنستان ،
اعترافات رئیس جمهور ارمنستان،
که اعلام کرده اند،نسل کشی ارمنی
ها دروغی است که روس‌ها وکشورهای
غربی آنرا اختراع کردند،را ازپنجره
تفکر لیبرال دموکرات شما نمیشه دید؟
آقای توکلی ،یا خواهشن این تفکررا
بخود نچسبانید،،
یا بدان عمل کرده و عدالت وبرابری را
درتمام زمینه ها اجرا کنید.
میترسم، بازهم این نوشته به مذاق شما
خوش نیاید.

تاریخ:
عنوان دیدگاه: علّامه های مادرزادی
دیدگاه:

درووود!
به ناشناس!
خاک عالم تو سرت که هیچی حالیت نیست و نمیخواهی هم چیزی یاد بگیری. به جای اینهمه پرت و پلانویسی، برو بشین کیهان شریعتمداری را بخون. حدّاقل یه چیزی یاد میگیری که به دردت بخوره. من حوصله بحث کردن با آدمهایی را ندارم که خودشون بلند نیستند فکر کنند و هنوز شهامت خود بودن را ندارند و پشت صدها اسم استعاری، خودشونا قایم میکنن و زر مفت میزنن مدام. آقا جان!. «علم/دانش» نیز «خرافات» است. تفاوت خرافات علمی با خرافات مذهبی در این است که انسانهای جوامع باختری سعی کرده اند از خرافات مذهبی/اسطوره ای/افسانه ای/قصه ای و امثالهم که خیلیاشون از شرق به غرب رفتن و به آنها اعتقاد دارند از طریق شک کردن، آگاهی لازم را کسب کنند تا بدانند که به چه خرافاتی اعتقاد دارند و به چه دردشون میخورند خرافات. آنها پروسه آگاهی کسب کردن خود را از جنگل اعتقادات دینی/مذهبی/قصه ای و افسانه ای و اسطوره ای و غیره و ذالک، اسمش را گذاشتند: «علم/دانش/ساینس/ویسنشافت/پژوهش/تفخص». جوامعی مثل جامعه ما از تلاش برای آگاهی کسب کردن از خرافات خودشون، غفلت کردند. همین.

بیخودی گرد و خاک راه ننداز جانم. انسانها ی کره زمین در جهانی از خرافات زندگی میکنند. مللی آگاهند به خرافاتشون. ولی مللی دیگر هیچ آگاهی ندارند و مغلوب اونایی هستند که از خرافاتشون آگاهند. به توهم مبتلا نشو که تصوّر کنی، چیزی میدانی؛ زیرا اگر انسانها، «دانشی» داشتند، مطمئن باش که هر کسی میگفت: «من، فلانی را میدانم»، نمیگفت که «من فلانی را میشناسم». در تمام زبانهای دنیا، حتّا بوشمنهای صحراهای آفریقا نیز صحبت از «شناختن» میکنند؛ نه «دانستن». چیزی به نام دانستن وجود ندارد ای بشر خاکی. این مسئله را سیصد و خورده ای سال قبل نیز «ایمانوئل کانت»، متّقن و مستدل در زبانی کاملا بچه گانه و کودکستانی عبارتبندی کرد که کثیری از پرمدّعیان روزگار در دوران خودش نفهمیدند حرفش را و اشخاص وامونده ای همچون جنابعالی نیز نفهمیده اید حرف کودکستانی او را تا کنون؛ برغم اینکه از زبان صدها متفّکر برجسته و هزاران استاد دانشگاهای اروپایی بعد از کانت تکرار شد و در آثارشان علنا فریاد زدند که «چیزی» به نام دانستن وجود ندارد. فقط اگر من بیایم بگویم، چیزی به نام دانستنی وجود ندارد، بند یقه جنابعالی و حضراتی همچون جنابعالی که مادرزادی «دانشمند و استاد دانستن» متولّد شده اید ولی دوغ و دوشاب را از همدیگر تمییز و تشخیص نمیدهید، دادتان به آسمان بلند میشه. خلاصه بشین کیهان شریعتمداری را بخون، هم ثواب داره. هم یه چیزی یاد میگیری. جدّی میگم.
خوش باشی!
فرامرز حیدریان

تاریخ:
نویسنده: کیانوش توکلی
عنوان دیدگاه: کامنت های طول و دراز که…
دیدگاه:

کامنت های طول و دراز که ربطی به مقاله نداشنه باشد؛ حذف می شود

تاریخ:
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: مومنت مومنت
دیدگاه:

میگویند که در دموکراسی شما آزادیِ بیان دارید... این آزادیِ بیان برایِ چیست؟ آیا برایِ این است که به خاطرِ نارضایتیها هر چند سال به چند سال... به یکی از از سازمانهایِ متشکّل از صیغه زا ده هایِ فَربِه (احزاب) رأی دهند و همیشه مانندِ سَگ به دنبالِ دُمِ خویش بدوند و به جایی نرسند؟ و این چرخهٔ کثیف همچنان ادامه یابد؟
آیا نباید این چرخهٔ تعریفِ شهروند به عنوانِ مُشتری.. سرباز رأی دهنده در جایی متوقّف شود؟
از قیامِ بَردِگان بگیر تا جامعهٔ یک و نیم میلیاردی هندوستان که مانندِ تلّ هایِ شِپِش زندگی میکنند و آمریکایِ به شدّت دو قُطبی شدهٔ کنونی که بدتر نیز خواهد شد و یا روسیهٔ تحتِ فرمانِ مافیایِ پوتین وووو...

تاریخ:
عنوان دیدگاه: کار امروز را به فردا میفکن.
دیدگاه:

مجددا دروود بر کیانوش عزیز!
اندکی گپ بیشتر.

من خودم شخصا سوای اینکه به شناخت ریشه ها و تاریخ و فرهنگ ایران دلبستگی خاصّی دارم، در زندگی شخصی ام از دوران نوجوانی به شناخت و تاریخچه گرایشهای چپ نیز علاقمند بوده ام و سفت و سخت به مطالعه در باره زیر و بم آنها همّت کرده ام. اکثر دوستانم از سازمانهای «فدائیان و پیکار و راه کارگر و سازمان وحدت کمونیستی و سازمان رزمندگان و تروتسکیستها و چند تایی دیگه بودن». تازه این یه طرف. از طرف دیگر دوستان واقعا مومن مسلمان نیز داشتم که هیچوقت خودشان را آلوده سیستم فقاهتی نکردن و انسانهایی پاک و سالم موندن. از این موضوع واقعا خبر موثّق دارم. آدمهای سالم و دوست داشتنی ماندن و زندگی خانوادگی خودشان را پیش بردند و همیشه نیز اعتقاداتشان را برای خودشون حفظ کردن و به دیگران تحمیل نکردن. تعدادی از آن دوستان چپ که اعدام و ناپدید شدند. سه چهار نفر از همولایتیهایم که به سازمان مجاهدین گرایش داشتند، اعدام شدند. همین الان نیز بچّه محلمان - سعید مدنی - که از خانواده ای بسیار دوست داشتنی و با فرهنگ است، در زندان اوین محبوسه. یه بچّه محل دیگه نیز دارم که دیگه پیر شده و بازنشسته است و در دوران شاه، عضو سازمان منصورون بود. آدم سالم و دوست داشتنیه و سالها استاد دانشگاه بود و خودش را هرگز آلوده نکرد.

من اگر تاکید میکنم که بنشین و خاطراتت را دقیق بدون هیچ ملاحظه کاری بنویس، دلیلش از سر احترام به تمام آن انسانهائیست که برای سرفرازی و آبادی و عزّت و احترام و پیشرفت و شادمانی و سعادت مردم ایران جان باختند و در میان ما نیستند؛ گیرم که راه و روش رسیدن به آرمانها و ایدآلهایشان از چشم انداز امروز ما، سنجش پذیر و انتقادی بوده باشد. اصل مسئله، آرمانها و آرزوهای آنهاست که اگر فرصت و امکانها و شرایط مساعدی وجود میداشت، احتمالا همانها نیز اگر زنده بودند، مطمئنا کثیری از آنها همچون خودت، به راه دیگری میرفتند و مصدر کارهایی مفید میشدند. هنوزم وقتی که عکس «مرضیه احمدی اسکوئی» را با گردن کج کرده اش و گیسوان دم اسبی میبینم، اشکم در میاد. در معصومیّت سیمای او، عظمت مهر به ایران و مردمش میدرخشد. چیزی که برای من خیلی غم انگیز است، سرنوشت سازمانهای «چپ» در ایران و بیرون از ایران است که میتوانستند با پتانسیلی که داشتند و هنوزم دارند، به حیث اهرمی کلیدی برای تحوّلات مثبت و بار آور در ایران سهیم شوند. ولی دریغا که افتادن در باتلاق ایدئولوژی و تصادم عقیدتی در مبارزه با «تاریخ و فرهنگ مردم ایران» باعث شد که نه تنها منزوی و قربانی قدرتهای حاکم شوند؛ بلکه از نقش پر باری که میتوانستند در جامعه ایرانی ایفا کنند، محروم و حتّا رانده و بخشی از آنها منفور نیز شدند. این برای من، خیلی غم انگیزه. سراسر انتقادات و علاقه من به تاریخ تحولات و زیر و بم گرایشهای چپ فقط به حول و حوش پتانسیلی تمرکز کرده است که اگر از باتلاق ایدئولوژی به در آید و رنگ و گوهر ایرانی بودن خودش را پیدا کند، میتواند کلیدی ترین نقش را در جامعه ایرانی ایفا کند برای بسیاری از تحوّلات. به همین دلیل همچنان تاکید میکنم که در نوشتن خاطراتت و هر چیزی که میدانی، تاخیر مکن. تو دیگر بیست و چهار ساله نیستی و عمر آدمی به دمی بند است. وقت بذار و بنویس که تا من نمرده ام، خاطراتت را بخونم.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان

تاریخ:
نویسنده: کیانوش توکلی
عنوان دیدگاه: با درود فرامرز حیدریان عزیز …
دیدگاه:

با درود فرامرز حیدریان عزیز ؛ حق با شماست که نوشتی:"اینجوری فایده نداره که هر کسی بیاید چیزی بگوید و تو در صدد پاسخ برآیی. به نظر من باید بنشینی برای خودت فرصت ضروری کنار بگذاری و هر چیزی را که میدانی و شنیده ای و تجربه مستقیم کرده ای، بر روی کاغذ بیاوری و در اختیار وجدان بی غرض و مرض پژوهشگران ایراندوست و جوینده شناخت بگذاری" راستش من چیز های می دانم که کمتر کسی از ان اطلاع دارد . حتما سعی می کنم . اما در مورد این ویدئو چند نکته : 1- این را بعوان "نمونه " انتشار دادم تا بینم باتاب آن چیست ؟ 2- هدف اصلی من در این ویدئو این بود که نشان دهم که چگونه 57 تی ها را قضاوت کنیم؟3-

3- من درسخن پایانی نوشتم : " این درست است که تجربه تلخ انقلاب ۵۷ فاجعه آمیزترین و مصیبت بارترین سرنوشت را برای مردم ما رقم زد

.اما سوی دیگر واقعیت این بود که درست در فردای تاسیس رژیم نکبت اسلامی بخش عمده همراهان انقلاب به مخالفت با جمهوری اسلامی پرداختند و چندین و چند هزار نفر در این راه جان باختند و یا در حبس های طولانی مدت گرفتار امدند و اکثریت آنانی که زنده ماندند بتدریج از گفتمان ضد امپریالیستی _ خلقی فاصله گرفتند و به نقد های بیرحمانه ای از گذشته خود روی می آورند

. مهم این است که امروز ما چگونه فکر و عمل می کنیم ؟ ایا در کنار نسل های بعد از خود از جنبش ازادیخوانه مردمان ایران حمایت می کنیم؟

شخصا 30 سال است که از سازمان فدائیان کناره گرفته ام و به لحاظ فکری خودم را یک لیبرال دمکرات می دونم؛

آری صرفا 57 تی بودن ملاکی برای قضاوت یک نسل نیست."
4- بسیاری از حقایق تاریخ فدائیان درست و حقیقی انعکاس نیافته است که سعی می کنم در 15 دقیقه به شکل ویدئویی _تصویری برای نسل های پس از انقلاب 57 بازگو کنم

تاریخ:
نویسنده: نظرات رسیده
عنوان دیدگاه: عضو سابق هئیت سیاسی سازمان…
دیدگاه:

عضو سابق هئیت سیاسی سازمان فدائیان:

سلام کیانوش جان راستش............. الان اما کامل شنیدم. دست مریزاد. چه باید بگویم؟ دفاع برحق یک دلسوخته ی روزگار و مایه گذار ان طوفان از مظلومیت توام با خطای نسل 57 است. یک واگویی مبتنی بر تجربه ی خود زیسته. من بیشتر از اینکه بر این باشم کدامین زاویه از ورود راوی به موضوع درست بوده و یا برعکس جانداشت، و نیز چگونگی تبیین نسبت وقایع با هم و نقش نهادها و افراد در وقایع، بر این تاکید دارم که حقایق باید بازگویی شوند. این مهم تر از هرچیزی است. تو در زمره کسانی بودی که در قلب یکی از صحنه های حساس و بسیار هم تراژیک قرار داشتی و لذا موظف به تشریح آنچه که گذشت. دستت درد نکند. همان شعر برشت خطاب به آنانی که بی هیچ چرخیدن در دل اتش سوزان ان زمان، امروز اما کم فرمایش نمی فرمایند:
آهای آیندگان، شما که از دل توفانی بیرون می جهید
که ما را بلعیده است.
شما که وقتی از ضعف های ما حرف می زنید،
یادتان باشد
از زمانه سخت ما هم بگویید.
به یاد آورید که ما بیشتر از کفش هامان کشور عوض کردیم.
...
این را خوب می دانیم:
حتی نفرت از حقارت نیز
ادم را سنگدل می کند.
آخ، ما که خواستیم زمین را برای مهربانی مهیا کنیم
خود نتوانستیم مهربان باشیم.
اما شما وقتی به روزی رسیدید
که انسان یاور انسان بود
درباره ما
با رافت داوری کنید!
قربانت، ……

تاریخ:
عنوان دیدگاه: وجدان و مسئولیّت فردی
دیدگاه:

مجددا درووود بر کیانوش عزیز!
کوتاه و تعجیلی.

کیانوش جان. اینجوری فایده نداره که هر کسی بیاید چیزی بگوید و تو در صدد پاسخ برآیی. به نظر من باید بنشینی برای خودت فرصت ضروری کنار بگذاری و هر چیزی را که میدانی و شنیده ای و تجربه مستقیم کرده ای، بر روی کاغذ بیاوری و در اختیار وجدان بی غرض و مرض پژوهشگران ایراندوست و جوینده شناخت بگذاری. اینگونه پاره گوییها، مثل خشت و آجر پراکنده شده از یک ساختمان مجهول است. من قبلا بارها گفته ام و باز هم تاکید میکنم که خاطرات نویسی به وجدان فردی و مسئولیت شخصی و رادمنشی نویسنده اش مربوط است [زیباترین و صمیمی ترین و دلگشاترین خاطراتی که من تا کنون خوانده ام، «خاطرات پابلو نرودا» است]. اینکه کثیری از خاطرات منتشر شده به دروغ و اتّهام و کژنویسی و تحریف آغشته اند، مبحثیست روشن و وظیفه و تکلیف مورّخ است که صحت و سقم گفته ها را سرند کند و راهی به سوی کشف حقیقت پیدا کند. ولی هستند کسانی که بر شالوده دلایلی خاص که من نمیدانم؛ ولی میتوانم گمانه ها بزنم، از ذکرشان خودداری میکنن و آنها را با خود به گور میبرند. فراموش نکن که وجدان تاریخی در تاریکترین اعصار نیز همچون آذرخش میتواند به طور ناگهانی بدرخشد و خبر از واقعیّتها و رویدادها و اتّفاقاتی بدهد که قرنهای قرن در تاریکی استتار شده اند. بنابر این کیانوش عزیز. همّتی کن و هر چیزی را که میدانی بر روی کاغذ بیاور.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان

تاریخ:
نویسنده: کیانوش توکلی
عنوان دیدگاه: جناب ابولی گرامی / چند نکته…
دیدگاه:

جناب ابولی گرامی /

چند نکته مهم : 1_نقی حمیدیان , بهزاد کریمی وعلی توسلی عضو موثر دستگاه رهبری سازمان فدائیان بوده اند و طبیعتا مسئولیت داشته اند 2_ علی توسلی سال 1994(1373) در جمهوری اذربایجان ربوده و به ایران برده شد در حالی که دستگیری فتح الله دیانت در شهریور ۶۵ بود و تو سط رژیم جنایتکار اسلامی اعدام شد 3_ در ان سالها رهبری سازمان به دو جناح چپ انقلابی (نقی حمیدیان , بهزاد کریمی و...) و راست متمایل به حزب توده (علی توسلی ....) تقسیم شده بود . 4_ به نقل از يكي از اعضاي كميته مركزي سازمان " فضاي بحراني درون سازمان در آن مقطع به درجه اي بود كه نه به مخالفت چند نفر از اعصاب كميته مركزي سازمان با آوردن سر شاخه هاي داخل كشور به پلنوم اعتنائي نشد و نه به ارزيابي مبتني بر اطلاعات موثق از درون كشور در مورد نقشه وزارت اطلاعات براي جمع كردن تشكيلات سازمان بعد از باز گشت سر شاخه ها به درون كشور اهميتي داده شد. اين ارزيابي مدتي قبل از خارج كردن كادرهاي شر كت كننده در پلنوم توسط عضوي از كميته مركزي سازمان بصورت مكتوب در اختيار هيت دبيران سازمان قرار گرفته و پيش بيني كرده بود كه كادرهاي مسول نه قبل از خروج بلكه بعد از بازگشت به كشور زير ضرب خواهند رفت و همين نيز اتفاق افتاد و متاسفانه هنوز هم كسي از آن رهبران مسوليت بي توجهي به اين هشدارهاي قبل وبعد از پلنوم را بر عهده نگرفت."5_ خلاصه کنم مجموعه رهبری مقصر بود و اینکه گفته می شود که تنها علی توسلی مقصر بوده ؛ نادرست است و مجموعه رهبری در ان سالها مقصر بوده است که در و در کتاب " بر بالهای آرزو جلد دوم؟ فصل هجدهم صفحه 395 و همچنین در اسناد این سازمان به روشنی امده است

تاریخ:
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: انتقاد ایرج مصداقی....
دیدگاه:

ایشان باز هم سر منبر رفته اند
ماشالله از هم چیز. و. همه کس هم خبر دارند.
اقای میهن تی وی هم از همه جا بیخبر در پی تصدیق مغز متفکر قرن.
اقای مصداقی گاهی اوقات هم خوبست که تاملی کنید و به پر سشگر بگویید که مثلا این پرسش یا ان پرسش در حوزه اطلا عات من نمی باشد.
شاید. هم ما اشتباه میکنیم و طرف صحبتهای شما خیل عظیم ....
دوست عزیز اقای میهن تی وی عزیز. عزیز برار اقای بهبهانی شما میتوانید از مفسران خیلی اگاه در حوزه های تخصصیشان دعوت کنید واز ایرج مصداقی هم در حوزه خودش در بد و بیراه گفتن به این و ان

تاریخ:
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: یک سیکل تکرار شونده بنام انقلاب.
دیدگاه:

از دید من اشکال برسر تحمل بیش از حد ایرانیان است. یعنی وقتی میبینند که دولت دارد ظلم میکند فوری و با قاطعیت جلوی آن نمیایستد. روی سخنم آن تعداد کم از شهروندان نیستند که همواره در صحنه حضور میابند, اشاره ام به اکثریت مردم است. که کشور را مال خود نمیدانند و در طول تاریخ همواره رعایای شاه بوده اند بنابراین کوچکترین حسی از مالکیت کشورشان ندارند. برای همینستکه خیلی راحت مهاجرت میکنند.
ملت ایران تحمل میکنند تا فنرشان در برود آنگاه استکه شعار ذهنی شان میشود اینها بروند هر کسی میخواهد بیاید.
در زمان شاه هم همین حالت بود. شاه زیربار هیچگونه سازشی با روشنفکران جامعه نبود. تا فنر در رفت.
امروز گمان میکنید چند در صد مردم میگویند اینها بروند هرچه میخواهد بشود؟

تاریخ:
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: مقایسه دو رژیم،نقش امپریالیسم
دیدگاه:

سالام.
جناب مستشار،،من اززمانیکه شما دراینجا مقاله میگذارید،
فکرکنم ،سه یادداشت گذاشته ام،.که اولی مقداری تند،
..........د،که متاسفانه به قبرستان بقیح رفت.
دومی یادم نیست، چه سرنوشتی پیدا
کرد،
انشالله که این یکی چاپ شود،
برادرم،عزیزم،قهرمانان کارخودرامیکنند،
حاکمان آنان را وزحمات آنان‌ رابباد میدهند.
تفکرشما بدتر از تفکررژیم کنونی و رژیم قبلی است،
حتی نتیجه نوشته خودرا یک مقایسه
سطحی هم نمیکنی،
خوب این رژیم را بقول درست شما
امپریالیستها آوردند،
رژیم قبلی را کی ها آوردند؟
همین مقایسه کوچک ،برای همین نوشته کوتاه شما کافی است،
خداراشکر که مقاله کتابی ننوشته ایی،
تاوقت مردم رابگیری،
اگر مرد عاقلی باشی ،به نوشته ادامه
نمی دهی،
یا جوانی ازهیچ خبرنداری،
یا از مانده ها و اولاد رژیم قبلی هستی
وفکرمیکنی ،هیچ کس چیزی نمی فهمد،
وشما وتفکرارتجاعی تان محق است.
کوروش مانده بود امامزاده کنی،
که الحمدالله هم رژیم قبلی،وهم این رژیم آنرا امامزاده کرده اند البته هردو
بخاطر عوامپروری و نفرت پراکنی با
چراغ سبز استعمارگران غربی مسیحی.
اگر شما موفق شدید،
آنرا قبر کوروش را در سازمان ملل
نماد جهانی کن،
که برای ما ارزش،،،یک گاو هم ندارد.

تاریخ:
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: بین دو رژیم ،
دیدگاه:

سالام
دوران سختی را گذراندیم،
تعدادی الان بعداز حدود ۴۵ سال فیلشان یادهندوستان افتاده است.
در راس سازمانی چمباتمه زده اند،
که با خون جوانمردان بزرگ وکم تجربه
وازخودگذشته آبیاری گشته و آن تشکیلات وآن سازمان ایجادشده است.
من کاری با موفق وناموفق بودن آرمان
آنان ندارم،
ولی خواسته ها پاک و صادقانه وانساندوستاته بوده است.
دم بریده هایی کم سواد،و بی بوته
درمورد آرمان این عزیزان خیانتی بس
نابخشودنی میکنند،وکرده اند.
حتی براهی رفته اند،که کوچکترین همگرایی با آرمان‌های آن از جان گذشتگان ندارد.
برایمان فردوسی پرست و شاهنامه قرآن دان شده ،گهی به نعل وگهی به
میخ میزنند،
یا آمده جنایات وترورهای تروریست‌های داشناک و دیگر تروریستهارا برای توهین به ملل درون
ایران برای خود توتم کرده اند.
راستی،اینها کجای این دنیای عقلانیت
ومنطق ایستاده اند.
درآن دوران که هرلحظه امکان کشته شدن بدست دژخیمان ساواک و کارد
حکومتی داشتیم،
چه مشکلاتی که به تن نمالیدیم.
در ۲۱ بهمن در بعل دستمان جوانان
انقلابی را درهنگام تصرف دژهای استعمار و استبداد به رگبار میبستند،
و در زندان اوین وکمیته های ساواک
جوانان با کوچکترین حرفی به بدترین
توهین‌ها و کتک وشکنجه گرفتارمیشدند،
وپس ازانقلاب وتصرف دژهای زهاک
دوباره قاماس قاماس به سویی رفتیم
که دوباره مجبوربودیم به خانه های امن برویم،
چه شبها که خانه خودراعوض میکردیم
و هرشب درجایی ودرخانه ایی دیگر
شب رابه صبح میکردیم،
تعدادی نامرد و نالوطی و بیشرم خط
سرخ گرفتند، به کشورهای سوسیالیستی رفتند،مدرک گرفتند،
جای ونرم و گرم داشتند،
حال برایمان میخواهند ،باجنایتکاران
قبلی اتحاد و دوستی ایجادکنند،
وبه ریش همه می خندند،
برای ما بت های جدید قرون وسطایی
درست میکنند،
تف برایتان.

آقای توکلی دردمان راتازه میکنی،
نگو که خاطرات آن دوران و تحلیل گران خائن و عقب مانده و نفرت پراکنی امروزین، ارزده ام میکند.
رژیم ماسیونی مذهبی ،با رژیم ماسیونی لائیک را می‌خواهند برایمان
دوباره جابجاکنند،
وبازهم ۵۰ سال دیگر روز از نو و روزگار ازنو.
این عقب مانده های بیسواد وسیاسی
کوچکترین نقشی به کشورهای استعماری نفت وگاز ومعادن خور نمی دهند،
فراموش میکنند،یا سوادشان واقعن
صفراست نمی دانند،
کمپانی هندشرقی کی بود،چه نقشی دارد،
نمی دانند،مسترهمفرها،برادران شرلی،
میرزاملکم خان کی بود،
نمی دانند،سازمان اینتلجس سرویس،
سیا،گا گ ب، فرانسه تاراج کننده جهان سیاه ویران کنندگان افریقا،ویتنام،
الجزایر،ایران قاجار،فروپاشیده عثمانی.
ایجادکنندگان دولت های اسرائیلی، ارمنی ،در سرزمین های اعراب و تورکان مسلمان و تصرف کنندگان هند
چه اهدافی را داشتند،
والان چی میکنند،کدام مکتب هارا خلق
میکنند.

تاریخ:
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: ره افسانه زدند.
دیدگاه:

این قصه و داستان های دروغ و مبتذل را آنزمان یونانی ها ساختند و امروزه تجزیه طلبان برای تخریب و لوث کردن موضوعات تاریخی 2500 ساله پیش. ژورنالیسم زرد بعد از دسته گل به آب دادن های افتضاح تراژدیک ، حالا دچار کمدی و وضعیت مسخره توهین آمیز شده.
دشمن وقتی حرفی برای طرح ندارد سراغ افسانه و اسطوره میرود. بهتر است بروند قبر و محل دفن پدراجدادی خود چنگیزمغول و تیمور لنگ و هیتلر را پیدا کنند!

تاریخ:
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: نقی حمیدیان و بهزاد کریمی…
دیدگاه:

نقی حمیدیان و بهزاد کریمی نام علی توسلی ( حسن ) را چندین جا آورده و افشا کرده اند . چرا پنهان کاری میکنید؟ از چه و که میترسید ؟هم دانشگاهی شجاع من فتح الله دیانت  را در شهریور ۶۵ دسنگیر شد . او در تابستان ۶۷ سربدار شد . همسر و دو دختر خردسالش منتظر او بودند . نه فراموش می کنیم - نه می بخشیم

تاریخ:
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: نفر دوم اکثریت بعد از فرخ…
دیدگاه:

نفر دوم اکثریت بعد از فرخ نگهدار فردی بنام ............ (حسن ) را ماموران وزارت اطلاعات از آذربایجان و درون چمدان ربودند و به ایران بردند. او از همان زمان و تا حالا به تجارت با ایران مشغول و رفت آمد دارد . به او اشاره شود ظاهرا در................ فعال بوده است . چه کسانی باعث و بانی در ضربات شهریور ۶۵ و دستگیریهای آن دوره بودند .

تاریخ:
نویسنده: نظرات رسیده
عنوان دیدگاه: کیانوش جان خواندن داستان…
دیدگاه:

کیانوش جان خواندن داستان شما برای من جذاب همراه با غم و اندوهی است که شما و مبارزانی چون شما با اون دست و پنجه نرم کردید

تاریخ:
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: .اعتراض جهانی بود .
دیدگاه:

در کوچه باغهای خاطرات سوسیالیستی. تروتسکی خوشنام تر از تروتسکیسم. در نیمه اول قرن 20 قلم اش به تیزی شمشیر بود و ظاهرا از پس بسیاری از مسائل عصر خود بر می آمد. او شاهد دقیق مشکلات زمان خودبود و بجای ناسیونالیسم شونیستی، از ناسیونالیسم دمکراتیک دفاع میکرد، و مارکسیسم را متد و روش تجزیه و تحلیل روابط اجتماعی میدانست و نه هرمنوتیک متون؛ چون مارکسیسم خود را بیان آگاهانه پروسه ناخودآگاه تاریخ معرفی میکرد.
لئو تروتسکی، سیاستمدار روس با تباری اوکرائینی یهودی، در سال 1879 بدنیا آمد و در سال 1940 در تبعید توسط عوامل استالین بقتل رسید. او پیش از 1917 منشویک بود و در حین انقلاب اکتبر همکار نزدیک لنین شد. در سال 1929 به اتهام دشمنی با مارکسیسم- لنینیسم،مخالفت با سیاستهای لنین و دشمنی با خط عمومی حزب کمونیست، از شوروی اخراج شد.
بعد از ترور، ردیف اتهامات غرض ورزانه و ایدئلوژیک استالینیستی به او و هوادارانش افزایش یافت؛ از جمله اینکه تروتسکیستها را جریانی خرده بورژوایی، بی ایمان به رسالت طبقه کارگر، نماینده سیاست ماجراجویانه چپ رادیکال و شبه انقلابی،مبتلا به اپورتونیسم چپ، مخالفت و مبارزه با ساختار سوسیالیسم و حزب کمونیست شوروی، مروج فرقه گرایی در مارکسیسم، تجزیه جنبش کارگری، مخالفت با همزیستی مسالمت آمیز میان کشورها، و کمک به امپریالیسم معرفی نمودند.

تروتسکی در مورد روبسپیر و جنبش یاکوبی در انقلاب فرانسه مینویسد، آنها سرها را گردن زدند، ما سرها را با آگاهی طبقاتی خواهیم پوشاند، آنها به حقیقت مطلق باور داشتند، ما به نیروی طبقاتی زحمتکشان و انقلاب امیدوار هستیم. آنها راسیونالیست بودند، ما دیالکتیکی هستیم، آنها ایده آلیست و اتوپیست بودند، ما ماتریالیست و رئالیست هستیم.
هدف هرتجمع سیاسی نباید رفرم، بلکه باید سرنگونی باشد. بورژوازی و ارتجاع چیزی که با یکدست بدهند با دست دیگر از طریق مالیات، گمرک، تورم، صدقه و غیره، پس میگیرند. از بوروکراتیسم کاستی بوناپارتیستی فاشیستی، یک طبقه انگل استثمارگر جدید بوجود آمده. ضعف لیبرالیسم بورژوازیی موجب ضعف جنبش کارگری شده و در شرایط زوال و عفونت ارتجاعی کاپیتالیستی، طبقه کارگر نمیتواند از نظر تعداد و فرهنگ رشد کند. فلسفه انقلاب اجتماعی میگوید پرولتاریا را باید برای دیکتاتوری آماده نمود، کوتاهی و انحراف از این برنامه، فرصت طلبی و خیانت است. به تودهها باید کمک کرد تا میان مبارزه روزانه برای خواسته های معمولی و برنامه انقلاب سوسیالیستی پلی بزنند. کل سنگینی انقلاب بورژوایی را نباید روی شانه های پرولتاریا انداخت. مدافعان پرولتاریا نباید دهقانان و روستائیان را برای دعوت به مبارزه فراموش کنند. پرولتاریا مجبور است مبارزه طبقاتی را به روستاها نیز بکشاند و از پرولتاریای دهقانی کمک بگیرد. پرولتاریا باید به نمایندگی از طریق خلق، قدرت سیاسی و اداره دولت را به عهده بگیرد و به تعاونیها مخصوصا در روستاها اهمیت بدهد.
در کشورهای نیمه استعماری، رشد بورژوازی با تاخیر روبرو شده. مارکسیستها حق ندارند بگویند امکانات انقلابی پرولتاریا به آخر خط رسیده؛ البته اگر بتوان خستگی و سرخورده گی سیاسی را "حق" نامید. نه آرزوهای ذهنی شخصی، بلکه واقعیات عینی میگویند تنها راه نجات بشر، انقلاب سوسیالیستی در حد جهانیست، جانشین دیگر آن، خرافات، سقوط و بازگشت به جنگ و توحش و فقر است. حکومت شورایی بشکل دولت کارگری، مقدمه و بخشی از انقلاب جهانیست.
شروع جنگ در آینده ای نه چندان دورنشان میدهد که ارتجاع و امپریالیسم دیگر در شرایط فعلی ناتوان به ادامه زندگی نظام خود هستند. به یک حکومت الیگارشی کاستی بوناپارتی ارتجاعی؛ بشکل طبقه حاکم جدید، باید پایان داد. تروتسکی میگفت آنزمان منطق جنبش طبقاتی علیه حکومت یاکوبی عمل کرد و اختراع گیوتین بشکل ابزار مکانیکی اعدام و خودکشی سیاسی در حین انقلاب فرانسه، ثمره شرایط حضور پوپولیستی آنان در پروسه انقلاب بود. یاکوبیها مدافع مالکیت خصوصی در چهارچوب استثمار طبقاتی، خود را جمهوریخواه، عدالتخواه، و نماینده عقل و تقوا معرفی می نمودند.
سوسیال دمکراسی کلاسیک که در مرحله سرمایه داری در حال رشد بود برنامه سیاسی اش را به دو قسمت تقسیم نمود؛ برنامه حداقل که روی رفرم بنا شده بود و برنامه کلان یا حداکثر که هدفش انحلال نظام سرمایه داری آنزمان و جانشینی سوسیالیسم بود.
بعدها مارکسیستها میگفتند تمام بخش های پرولتاریا از جمله تمام اقشار، اصناف، گروهها، و شغلها را باید وارد جنبش انقلابی نمود. دلیل بازگشت و عقبگرد بوروکراتیک در شوروی سابق نه عقب افتادگی کشور و نه محاصره امپریالیستی جهانی بلکه ناتوانی طبیعی پرولتاریا بشکل طبقه حاکم در قدرت بود.
فاشیسم را نه میشود اصلاح کرد و نه میشود وادار به استعفا نمود، بلکه باید آنرا سرنگون کرد یعنی یا جنگ تا پیروزی بر آن و یا انقلاب تا موفقیت علیه آن، چون فاشیسم یا منتهی به جنگ و فلاکت میشود یا منتهی به انقلاب، یعنی راه سیاسی پایان فاشیسم، یا جنگ است یا انقلاب.
تروتسکی اشاره میکند که لنین طی 16 سال زندگی درتبعید با غالب رهبران حزب در خارج دیدار نکرد و آنها را نمی شناخت. در حین روزهای انقلاب او علاقه ای نداشت تا خود را با استتیک انقلاب آشنا کند و مزه رمانتیک پیروزی انقلاب را به چشد. گاهی روزها حتی فرصت تعویض پیرهن یقه چرکین خود را هم نداشت.
مشکل زمان حال ما، بی تجربگی نسل جوان و سرگردانی و سرخورده گی نسل پیشین است. در غالب کشورهای ارتجاعی و عقب افتاده جهان سوم، دولت حود دلیل بوروکراتیسم، دیکتاتوری،جهالت فرهنگی، بی اخلاقی ودروغ، انفعال، تحقیرانسانها، تخریب در روال اقتصاد، خفه و مسموم نمودن زندگی جوانان شده است.

تاریخ:
نویسنده: نظرات رسیده
عنوان دیدگاه: سلام کیانوش عزیز،ممنونم از…
دیدگاه:

سلام کیانوش عزیز،

ممنونم از کلیپ خوب، باسرگذشتی که توضیح دادی. این نوع توضیحات هزار بار مؤثر تر است تا با افرادی که خودت خوب میشناسی به بحث نشستن.

سلامت و شاد باشی

تاریخ:
نویسنده: کیانوش توکلی
عنوان دیدگاه: برخی از پیام ها دوستان از…
دیدگاه:

برخی از دوستان از طریق امیل برایم خیلی کوتاه پیام ارسال کردند:

یک جوان مازنی : خیلی قشنگ بود ولی خوب درد آور هم بود الان شنیدن این حرف ها اسونه ولی زندگی کردن این لحظات خیلی سخته

ثریا :با درود ؛بنظرم کار بسیار بجا و با ارزشی کردی و پروژه خوبی خواهد بود اگر بصورت سیستماتیک با ادم های سیاسی ۵۷ مصاحبه کنی و تجربیات و احساساتشان بیان کنند و پروژه را به نسل آینده تقدیم کنی. پیشنهاد میکنم نامی برای پروژه انتخاب کن . بسیار با ارزش خواهد شد شد. با هر کسی از هر سازمانی مصاحبه کن. 🌺🌺 فقط یک پیشنهاد است.

مزدک : آفرین بر تو که موضوع نابی را بدرستی مطرح کردی و یاد دوستان را یک به یک گرامی داشتی. بدون حاشیه و با تمرکز روی موضوع. دستت درد نکند.

تاریخ:
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: کار کار انگلیسی هاست
دیدگاه:

سخت ترین دوران عمرم‌ در ایران زمان اصلاحات بود. پیش از آن بعنوان یک‌ نوجوان و سپس جوان یک لا قبا به خودم امید می دادم که بیشتر مردم زورشان به رژیم نمی رسد وگرنه از آن‌ متنفرند. بقدرت رسیدن خاتمی تصوراتم را به هم ریخت. او واقعا محبوب‌ اکثر مردم بود و داستان زیاد به بد و‌ بدتر ربطی نداشت. آن دوران همه روشنفکر شده بودند و آن هم چیزی نبود به جز سق زدن درباره خوبی های اصلاحات. قهرمانانشان مهاجرانی و‌ حجاریان و گنجی بودند. در منزل دوستی با همسایه اش بحثی کردم که حضرتش فاز کسینجری‌ برداشته بود. پس از نثار چند فحش به سلطنت طلبان (از عقاید من بیخبر بود) بشارت داد که با توجه به فتح مجلس ششم توسط اصلاح طلبان بزودی ایران گلستان می شود. پرسیدم کی؟ گفت دو‌ ماه دیگر. گفتم دو‌ سال دیگر می‌بینمت. البته ندیدم‌ چون چند ماه بعد از ایران خارج شدم.
در خارجه با دیدن محبوبیت رفسنجانی در داخل دیگر هیچ‌ کورسوی امیدی برایم باقی نماند. ذکر مصیبت نمی‌ کنم. قصه‌ تا روحانی ادامه یافت. روحانی اکنون محبوب، در زمان همان خاتمی یکی از ترسناکترین آدمهای حکومت محسوب می شد که حالا شده بود منجی ملت.
تا اینکه دیگر عن همه چیز در این رژیم درآمد و ناگهان روح زمانه تغییر کرد. نگاه ها به شاهزاده برگشت. محبوبیتش‌ بالا رفت‌‌ و البته خیلی از انگشت جوهری ها هم‌ مدعیش شدند که چرا برای ایران در این‌ مدت کاری نکرده.
تاریخ این ۴۵ سال با خون ‌و‌ جنون و‌ حسرت و ابتذال عجین ‌است. من اما معتقدم که ورق برگشته و آزادی ایران حتمیست. همین ‌محبوبیت ‌پهلوی‌ نشان‌ از آگاهی‌ جامعه‌ و‌ بیدار شدنش دارد.
قصه اصلا ربطی به سلطنت و‌ جمهوری ندارد. راستی بیرنگ است

ولی امروز مردم آن را می بینند.
قطبنمای ملت ایران که‌ از سال ۵۷ با کار گذاشتن آهنربا‌ به بیراهه هدایت می کرد انگار‌ که‌ تعمیر شده است

تاریخ:
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: در ریالی کج اکثر ایرانی ها.
دیدگاه:

هنوز کمیته های انقلاب با شهربانی ادغام نشده بودند که منزل ما را دزد زد و منجمله یک پخش ویدئوی سونی و نوار هاش را برد. شکایت کردیم آنزمان میگفتند که کمیته بهتر از شهربانی رسیدگی میکنه.
چندروز رفتیم و آمدیم تا اینکه یک روز وقتی از جلو اتاقی در کمیته رد میشدیم دیدیم سارقی که خودمان باو شک داشتیم در مقابل یکی از برادران ارشد کمیته راحت نشسته و گفتگو میکنند چون لای در باز بود کنار در ایستادیم و به گفتگو گوش دادیم و دیدیم داره از وضعیت خانه ی ما گزارش میده یعنی اینکه قران روی تاقچه بود یا کتاب انقلاب سفید شاه را داشتن یا کلا بنظر سارق ما جزو امت اسلا بودیم یا رعیت طاغوت.
همان دم پدرم گفت بریم که زور بیخود میزنیم و دزد از خودشانه.
منظورم اینه که از اول هم معلوم بود کشور بچه سمتی میره ولی ملت بشدت مسلمان ایران نفهمیده بودند اینکه بعد از چهل واندی سال تازه داره دو ریالی شان میافته.

تاریخ:
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: علی نژاد وسیاست؟
دیدگاه:

سالام.
تاریخ ایران کلاهبرداران سیاسی زیاد داشته است.
زرنگ آن است ،که ازهیچ به جایی برسد،که هنوز شناخته نشده است.
درکلاهبرداری سیاسی همان قدرپول است ،که در حاکم شدن برچاه های
نفت دارد.
بعضی کلاهبرداران سیاسی دیرشناخته
میشوند،
همانطورکه بعضی سیاستمداران حاکم
دم به تله نمی دهند.
ودر سرسفره حاکمان دیکتاتورها نشسته و فقط عوام را سپربلا میکنند.
درسیاسیون مخالف هم پول های زیادی
است.
درشهرها مردم میگویند،به وکلا اعتماد
نکنید،دوطرفه کارمیکنند.
اکثرا هم با قضات همکاری نزدیک دارند.
درنهایت هم قضات نمی توانند رای
صادرکنند،
شکایات بصورت سنتی و ریش سفیدی
حل وفصل میشوند.

تاریخ:
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: مومنت مومنت
دیدگاه:

راست افراطی‌ همان دُژمن است...امام خمینی

تاریخ:
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: رفتن دیکتاتور ملی گرایی کور وابسته
دیدگاه:

سالام.
قبل از ۲۱ بهمن دوران شکوفایی وآمال
وآرزوها بود
بعداز۲۱ بهمن کم کم دوران یاس وناامیدی ،
بتوسط اسلامگرایان وابسته جدید
شروع دیکتاتوری عوامفریبی دیگر.
متاسفانه ،
مهندسی دست همان غرب مسیحی و
استعماری بود وما بیسواد،
هنوزهم تعدادی بر همان طبل تهی
کوبیده و دوباره میخواهند،
مهندسی جدید استعماری غرب را
بشکل لائیک بما غالب کند،
این دوران ،همه نیروهای سیاسی
در عالم برزخ بودند،
عداب کشیدند.
من یک جمله عوام به یک دوست
گفتم،
آمریکا بادست جمهوری اسلامی کاری کرد،
که همه ساسیون آنزمان ،ازترسشان ودستگیری و دلهره بچه هایشان دختر شد.
حالا تعدادی عقب مانده بازهم تعدادی
مارا گنجشک مغزحساب کرده،
میخواهند،جنایتکاران قبلی را برای ما
آلترناتیو و لیدرکنند.

شدند.

تاریخ:
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: حکومت اینده
دیدگاه:

سالام.
اکثراین این افراد،بجز شازده میزا، ،تحفه جدید،،و تعدادی انگشت نما
دراینجا ،ازاول تشکیل سایت بوده اند،
نظرداده وتئوری می نویسند.
متأسفانه همچون زمان گذشته که در روستا خرمن میذاشتند،و چند اسب را
بدان می بستند،
تا روی بوته شالی چرخیده.و شالی رااز
کولش جداکنند،
حیوان‌های‌بی‌زبان تا تمام شدن خرمن
باید دور خودمی چرخیدند،
درآنزمان شالی کوب صنعتی به ایران نیامده بود.
این یک مثال بود،بعلت بیسوادی ،،نوشته من را الکی توهین فرض کرده
پاک نکنید،مثل است،درمثل مناقشه نیست.
منظور،،
این بزرگان وتئوری تولیدکنندگان و
نشسته درکشتی دموکراسی غربی فقط
برای غرب ، را نمی بینند،
عین خرمن دور حرفهای وتفکرات خودشان می‌چرخند.
مقداری هم تقصیرندارند،،وقتی انسانها
واردجریان خط فکری افتادند،
وتفکرخودرا علي رغم درغرب بودن
تبدیل به یک ایدئولوژی میکنند.
شعار آزادی و آزاد اندیشی و دمکراسی،
ایراندوستی ووو،،،زیادمیدهند.
ولی همچون خرمن های دوران قدیم
دورخودمیچرخند.
اول ازهمه باید ازمجری برنامه تشکر
کرد،
که چنین میزگردی را می گذارند،
تا تعدادی نیز باتفکرات این آقایان آشنا
شوند.
وتعدادزیادی به تفکرات اینها آشنا بوده اند.
آقای کریمی که خودش یکی ازسران چپ و گسیل کننده وتشویق کننده
به تفکرات چپ واز نوع سوسیالیسم
انترناسیونال بودند
یکباره بلکل منکر چپ گشته وحتی سرمایه داری را با تئوری جدید،ابدی
میخواند،
دوستان توجه کنند،چپ تند رو به راست باتمام وجود سرفرود آورده است.
حتی نمی گوید،که سوسیال دموکراسی هم میتواند،درکنار کاپیتالیسم ادامه زندکی دهد.
جناب کنگرلو،،تفکر ترس از شوروی شدن رابرای اتحاد نیروها مطرح می‌کند.
می‌توانست خیلی راحت یوگسلاوی ایسم شدن را هم مطرح کند.
ولی دلیل این شوروی و یوگسلاوی شدن را

مطرح نمیکند،
آقای کریمی هم پیش شرط هارا ناقص
مطرح میکند،
آقای حیدریان ازبالا نگاه کرده ،نظر
آقای کریمی را تعریف وتمجید میکند.
شاه میرزا راباید برد،
به عصر صدسال پیش زندگی کند ،تا نظراتش را برای مردگان ابرازدارد.
شایدازمردگان جبهه ایی درست کند،
که بتوانند جزیره ایی پیداکرده تادرآنجا برای خود کشوری درست کرده
وزندگی کنند.
صحبت به درازا کشید،
من در همان سال های اول تشکیل این
سایت یک پیشنهاد داده ام و تنهاراه نجات ایران و راه سربلندی مردم ایران
درآن است،
فکرمیکنم،
خیلی ها در داخل ودرخارج به حقانیت
نظر من رسیده اند،
آن تنها سیستم فدرال باقوانین غیرمتمرکز ونرم وانحطاف پذیراست.
زبان رسمی باید زبان علمی صنعتی،
جهانی است،
هرملتی زبانش باید درکنار زبان انگلیسی زبان ملی آن ملت باشد،
سران حکومت پهلوی و دامن زدگان وطرفداران آن باید با سران حکومت منحرف کنونی که دستاوردهای انقلاب
رابباد دادند ،باید دریک دادگاه عمومی
وبانظارت نیروهای حقوق بشری محاکمه شوند.
تمام سران حزب های بی حلم وبی علم
که دراین صدسال خیانت کرده اند،
مثل بهزادکریمی و نوری زاده ،محققی،
محروم ازفعالیت سیاسی باید باشند.
چه خوشتان آید ،یا نه بخودتان مربوط است.
اگر بخواهید ،راه نجاتی برای ایران پیدا
کنید
قبل از این کنفرانس‌ها و شرکت درآن
باید منشوری نوشته شود،
ناظرانی از سازمان ملل وکشورهای
دوست منطقه دراحسن انجام آن منشور باید ناظر ۱۰ ساله باشند،
اروپا وآمریکا وروس و چین به اندازه کافی خیانت کرده ودرتاراج کشور ومردم شریک بوده اند،
باپول و با مهندسی آنها نمی توانید برای ما حکومت تعیین کنید.
والا باید منتظر یوگسلاوی شدن ایران
خواهندبود.

تاریخ:
عنوان دیدگاه: سطحی نگری
دیدگاه:

دروووود!
گپی مختصر ولی ناتمام.

رئوس این گفت و شنود به طور کلّی بر محور «باهمآیی از بهر ایجاد شرایط برای آفرینش فرمانروایی شایسته و درخور ایران و مردمش در جامعیّت وجودی» میچرخید. از گفتگوی آقای کنگرلو و آقای کریمی بر من روشن شد که آقای »کنگرلو» هنوز ذهنیّت شفّاف و دقیقی در خصوص مفاهیم و کاربستهای پراکتیکی آنها ندارد. در زمینه «کاپیتالیسم» که پیدا بود کلا به کژفهمی مبتلایند. «مسئله تضاد» در کاپیتالیسم از خطای کلیدی «مارکس» در نفهمیدن فلسفه «استادش هگل» بود که ریشه گرفت و فاجعه به بار آورد و فعلا اینجا جای بحثش نیست. رویهمرفته میتوانم بگویم که موضع آقای کریمی، خیلی خوب و روشن و مستدل هستند. اولا ایشون تعریف کاملا دُرُست و دقیقی از تفاوت بین «ایرانگرایی و ایراندوستی» ارائه دادند. آفرین من بر ایشون باد!. پسوند «گرایی» بر هر مفهومی و اسمی و چیزی که افزوده شود، آن را به ایدئولوژی تبدیل میکند که عواقب خطرناکی دارد.

دیگر اینکه ایشون صمیمانه گفتند که هر گرایشی باید «تعریف مفاهیم و موضع خودش» را رادمنشانه اظهار کند. صحبتی کاملا منطقی و پذیرفتنی؛ زیرا در دایره ای که هر کسی میتواند از مفاهیم، معنای دلبخواهی خودش را برداشت و عبارتبندی کند، آنگاه نمیتوان به هیچ وجه از تضادها و کشمکشهای گرایشهای سیاسی کاست و به تصمیمی مشترک و ارزشمند رسید. دیگر اینکه آقای کریمی بر پایه ای صحیح انگشت گذاشتند و آنهم اینکه بهتر است اول در باره «وجه اشتراکاتمان» صحبت کنیم؛ بعد در باره اختلاف نظراتمان. این نیز حرفی منطقی و پذیرفتنی است. اگر قرار است که زمامداران حکومت سلسله خلفای الله را عزل و خلع کنیم، آنگاه باید «اصول ثابت مشترک» وجود داشته باشند که تمام گرایشهای سیاسی به حول محور وفاداری و اجرا و گسترش و دوام آن «اصول ثابت و شالوده ای» به کنشها و واکنشهای خود در عرصه های مختلف اجتماعی و کشوری همّت کنند.
رویهمرفته. من شخصا نظرات آقای «کریمی» را خیلی خردمندانه میدانم. ولی آقای «کنگرلو» برغم نیکخواهی که دارند در توضیح مسائل و مقولات به بیراهه میروند و صریح سخن نمیگویند.اینگونه موضعگیریها هر انسان نیکمنش را مظنون میکند. در حالیکه برای همکاری در سمت و سوی کاری بزرگ و کارستان باید هر گرایش سیاسی ، آنهم در وضعیّت عاجل و بسیار خطرناک دوام «حکومت سلسله خلفای الله»، بی برو برگرد، رادمنشی و گشوده فکری و مسئولیّت پذیری و صداقت و آشکارگویی را پیشه و مرام خود بداند تا بتوان حداکثر اعتماد را در دایره گرایشهای سیاسی و مردم امیدوار ایران ایجاد کرد. با بیراهه روی و ویراژ دادنهای رد گم کنی و به صحرای کربلا زدنها از جانب هر گرایش سیاسی که میخواهد باشد، نمیتوان هیچگاه به کانسپی مشترک و کارساز دست یافت.
شاد زیید و دیر زیید!
فرامرز حیدریان

تاریخ:
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: چرا وقت خودتان را تلف میکنید؟
دیدگاه:

وقتی با یک رژیم ایران ستیز و جنایتکار مواجه هستید بررسی یکا یک عمل کرد های او بیمورد و وقت تلف کردن است و از پیش باید رای به رد آن داد.
مگر کسی که برای جنایت بخانه ی شما آمده و در این بین میرود آشپزخانه و غذایی درست میکند شما بررسی میکنید که آیا غذا را مسموم کرده یا نه؟
یا وقتی پیشنهاد میکنه که شما با خیال راحت بروید بخوابید, پیشنهادش را مورد تجزیه و تحلیل قرار میدهید؟ که ببینید آن پیشنهاد خوبست یا بد؟

تاریخ:
نویسنده: کیانوش توکلی
عنوان دیدگاه: فرامرز حیدریان عزیز / ضمن …
دیدگاه:

فرامرز حیدریان عزیز / ضمن تشکر از کامنت تان در تلگرام با هم گپ بیشتر بزنیم

تاریخ:
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: مومنت مومنت
دیدگاه:

................ به چه کسی راست افراطی می‌گویند؟
..کسی که ایران برایش میهن و جان است.
...ایران را عاشقانه دوست دارد.
تاریخ و فرهنگ و هنر و ادبیات و زبان‌ملی ایران را گرامی و ارجمند می‌دارد.
....به ملت تاریخی و یگانه ایران باور دارد.
...به تمامیت ارضی ایران باور دارد و نگهبان آن است.
..بجای قبیله و‌ قوم و طایفه بازی به ملت و شهروند ایران باور دارد.
..جامعه و‌ مناسبات اجتماعی ایران را زنانه و مردانه نمی‌کند.
..باورمند به حقوق برابر شهروندان ایران فارغ از دین و مذهب و زبان و تبار و جنسیت است.
..منافع عالیه میهن برایش اصل و اساس است.
...باورمند به حق حاکمیت ملی ملت ایران است.
می‌داند که سعادت و آرامش و خوشبختی اجزا در گرو سعادت و پیشرفت و آرامش کل میهن است.
باورمند به آزادی بیان و حکم و اراده و انتخاب ملت ایران است.
باورمند به برقراری امنیت در مرزها و داخل کشور است و مخالف آنارشیسم و چریک بازی و بی‌قانونی است.
باورمند به قانون و قانونمندی و حاکمیت قانون بر اساس حقوق بنیادین است.
به این نکته مهم که زبان پارسی، زبان ملی و تاریخی و پیوند ملت ایران در طول قرن‌ها بوده، آگاه است.
به درفش تاریخی و ملی شیر و خورشید نشان ایران‌مان، باورمند است.
پادشاهان بزرگ تاریخ کهنسال ایران‌زمین از شاهنشاه کوروش بزرگ تا رضاشاه بزرگ و شاهنشاه آریامهر را گرامی و ارجمند می‌دارد.
دغدغه‌‌ی اصلی‌اش نه لبنانی و فلسطینی و افغانستانی و یمنی و سوریه‌ای و عراقی و ... که تک به تک هم‌میهنان خویش و شهروندان و فرزندان ایران است.
سر دشمنی و کینه توزی با هیچ کشور و ملتی در این جهان را ندارد.
قصد صدور هیچ انقلاب و ایدئولوژی و مذهبی را به دیگر مناطق جهان ندارد.
آبادانی و سعادت و توسعه و پیشرفت ایران و ایرانی برایش از همه

نارشیسم و چریک بازی و بی‌قانونی است.
باورمند به قانون و قانونمندی و حاکمیت قانون بر اساس حقوق بنیادین است.
به این نکته مهم که زبان پارسی، زبان ملی و تاریخی و پیوند ملت ایران در طول قرن‌ها بوده، آگاه است.
به درفش تاریخی و ملی شیر و خورشید نشان ایران‌مان، باورمند است.
پادشاهان بزرگ تاریخ کهنسال ایران‌زمین از شاهنشاه کوروش بزرگ تا رضاشاه بزرگ و شاهنشاه آریامهر را گرامی و ارجمند می‌دارد.
دغدغه‌‌ی اصلی‌اش نه لبنانی و فلسطینی و افغانستانی و یمنی و سوریه‌ای و عراقی و ... که تک به تک هم‌میهنان خویش و شهروندان و فرزندان ایران است.
سر دشمنی و کینه توزی با هیچ کشور و ملتی در این جهان را ندارد.
قصد صدور هیچ انقلاب و ایدئولوژی و مذهبی را به دیگر مناطق جهان ندارد.
آبادانی و سعادت و توسعه و پیشرفت ایران و ایرانی برایش از همه چیز مهمتر است.
ستایشگر جنایتکارانی بمانند استالین، مائو و پل پوت و خمینی نیست.
اعتقادی به جهان‌وطنی و‌ گلوبالسیم ندارد.
پیرو و ستایشگر اندیشه‌های مخربی بمانند امت‌گرایی و کمونیسم نیست

تاریخ:
عنوان دیدگاه: دلایل پیوستن و گسستن
دیدگاه:

دروود بر کیانوش عزیز!
مختصر و مفید و ضربتی!
کیانوش جان.
این صحبتهایی که نوشته ای مثل این میمونه که ما همدیگر را در یک خیابانی، کوچه ای به تصادف ببینیم و برویم به یک قهوه خونه و من بگم که بسیار خب. کیانوش عزیز. تعریف کن ببینم یه مقدار از گذشته ها. همین.
تجربیات تو و کسانی همچون تو که هنوز چیزی در مغزشون باقیمانده است، باید بتوانند در حالت شفاهی و تحریری، چراغی باشند برای نسلهای بعد و دستمایه ای برای پژوهشگران بی غرض و مرض. صرف حکایتهای کلّی که جزئیاتش در تاریکی میمانند، راه به شناخت نمیبرند، سوای چشم اندازی پانورامایی که خبر از عمق مسائل نمیدهند. اصل کلیدی باید شرح جزئیات باشد. ضمنا هدف از خاطره گویی یا خاطره نویسی نباید فقط حکایتگویی باشد؛ بلکه مهمترین مسئله« دلایل گرایش و تصوّرات ذهنی و علّت گسستن» هستند که ارزش خاطرات را رقم میزنند. مسئله ای که مهم است، «تجربیات بی واسطه و پیامدهای روحی و روانی و کنشی و واکنشی در انسان» است که میتوانند زمینه ای بدیع و بکر باشند برای شناخت و ارزیابی و سنجشگری معضلات و مسائل جامعه در آن دوران. حکایت ساده، کمکی به شناخت و بیداری فهم و هوشیاری نسلها نمیکند. من از این حکایتی که کرده ای، چیزی دستگیرم نمیشود؛ سوای همون صحبت قهوه خانه ای!

برای نمونه: «ما و بیگانگان/جهانشاهلو» و همچنین «جدال زندگی/فریدون پیشواپور» و «در ماگادان کسی پیر نمیشود/صفری» و «مهاجرت سوسیالیستی/امیر خسروی» و «سفر با بالهای آرزو/نقی حمیدیان» و «خاطرات ایرج اسکندری» و «رهروی در راه بی پایان /مومنی» و تعداد کثیری امثال اینها میتوانند به درک و شناخت معضلات جامعه ایرانی در گذشته کمک کنند؛ ولی صحبتهای کلّی و پانورامایی، تصویری تار و مبهم و بسیار دور را ترسیم میکنند.
فقط خواستم که گوشزدی کرده باشم. همین.
شاد زی و دیر زی!
فرامرز حیدریان

تاریخ:
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: کیانوش
دیدگاه:

در پایین

در تاشکند در منزل رفیقی که در رهبری تشکیلات مخفی بود ومدتی هم مسیول منطقه ما بود که همراع کیانوش به تاشکند رفته و انجا ماندگار شده بود. نهار مهمان بودم.خانمش بعد از مدت ها در بدری و اوارکی فکر کنم بطور قانونی خودش را به تاشکند رسانده بود.تلویزیون فیلمی را پخش میکرد و میدان جنگی را نشان میداد که رهبران و فرماندهان سپاهیان با شمشیر موقع حمله به دشمن در صف اول لشکر شان بودند . خانمش رو بمن کرد و گفت : رهبر هم رهبران سابق".من سالها بعد بعد ها فهمیدم منظورش چی بود. رهبرانی که بدون هیچگونه احساس مسیولیت،در ارامش به بحث و فحس و لشکر کشی جناحی مشغول بودند/.کوچکترین احساس مسیولیت درقبال لشکر شان نداشتند.جاسم و منتظری و دیانک شوری را دوباره با وجود خستگی و فرسودگی باز داخل میفرستند.خودشان لم داده در خارج مشغول بحث های فرسایشی. من در ترکمن صحرا "جسارت "برخی از اینها را که عضو کمیته مرکزیو عضو مشاور ه. سیاسی "را یدک میکشیدند را شاهد بودند.که موقع عقب نشینی لشکر شان بحال خود رها کرده و فرار نموده اند.یکیش که در برلین است در فضای جنگی روحیه ش را از دستن داده بود. کیانوش عزیز باید با بی رحمی میبایستی این دستگاه رهبری را افشا مینمود."رهبری"که با ورود به اروپا و نبود رانت شان که درشوروی بود از حقوق و مقرری و .. اعلام بازنشستگی کردند و دنبال زندگی شخحصی شان رفتند و بشکل مفی زندگی میکنند اسامیشان هم مقع تسلیت گهگاهی میبینیم.

تاریخ:
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: .سلطنتی ها و آخوندها.
دیدگاه:

1- بیسوادی؛ ناشی از تنبلی برای مطالعه و شناخت و آشنایی با علم سیاست.
2- گروه مفت خورها بدلیل وابستگی طبقاتی به بورژوازی و اشرافیت زمینداران کلان و مزدوری برای امپریالیسم دلال و تجاری.
3-تبلیغات 100 ساله شاه و شیخ و بلندگوهای امپریتایستی در دوران جنگ سرد علیه: دمکراسی، سوسالیسم، جمهوریت سکولار، وفرهنگ مترقی مردمی.
4. فشار گروههای تجزیه طلب؛ توهم و امکان جنگ داخی و خطرتجزیه میهن.
-------------------------------------------------
دو عنوان در بالای مصاحبه گذاشته، بیسوادی و بی دقتی ان کلیپ گذار را نشان میدهد؛ مخصوصا اگر همکاران کانال یک شهرام همایون باشند.

تاریخ:
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: .به موازات جنبش جهانی.
دیدگاه:

انقلاب و سرنگونی نظام سرکوبگر پهلوی و یایان سیستم سلطنتی، درست و بحق بود.ولی متاسفانه بدلیل دیکتاتوری 70 ساله شاهنشاهی، حزب و سازمان و کادرهای برجسته وجود نداشت تا مانع موج سواری آخوندها بر گرده انقلاب شوند. یعنی باز هم حکومت پهلوی برای شکست انقلاب 57 مسئول است.
اتفاقات پرطلاتم جهانی در قرن 20 بی تاثیر روی انقلاب ایران و مبارزات ایرانیان علیه شاه و سلطنت نبود. مبارزات ضد استعماری در طول قرن 20 و پیروزی چند نظام سوسیالیستی در جهان و شروع جنگهای امپریالیستی مانند جنگ ویتنام توسط امریکا و فرانسه از جمله موتورهای اعتراضات مردمی در طول قرن 20 بودند.
تظاهرات دانشجویی در سال 1968 میلادی در غرب برای دفاع از مبارزات مردم ویتنام بی تاثیر روی جنبش دانشجویی ایران و مبارزات ملی شدن نفت و مصدق و اعتراضات روحانیون ارتجاعی در 15 خرداد نقش مهمی در آغاز انقلاب 57 توسط آخوندها داشت. جنبش روشنفکری و دانشجویی و بخشی از چپ ایران بدلیل دیکتاتوری شاه و رویزیونیسم کمونیسم در شوروی و چین، بسوی نوعی آنارشیسم تمایل یافته بود. در ادامه بحث در زیر، به معرفی تاریخ آنارشیسم غربی و تاثیر آن روی انقلابیون ایرانی از جمله روی سازمانهای مائوئیستی و روی سازمان های مجاهدین و فدایی اشاره میشود:

انقلابی حرفه ای: بوی خوش چای و سیگار و شعار و باروت .مالکیت دزدی است و حق زنده ماندن بالاتر از حق مالکیت خصوصی است قدرت را تقسیم کنید تا قدرتمند و زورگو بوجود نیاید.هر کدام از اعضای جامعه برای بی عدالتی اجتماعی حاکم آن جامعه مسئول است.فرهنگ را خفه کردند ,خلاق باشید!احزاب یا برای به خواب بردن اعضا تاسیس شده اند یا برای یک بیداری مخوف ناشی از وحشت زندگی.واقعگرا باشید, خواهان غیرممکن شوید!
اینها از جمله شعارهای دیواری بودند که حین انقلاب فرانسه و انقلاب اکتبر روسیه از طرف آنارشیستها بر در و دیوار شهرهای بزرگ نوشته شده بودند.اگر انسان برده انسان نبود , زندگی , جامعه و طبیعت بهشت برین می شدند.من آزاد نیستم / من فقط قدرت انتخاب و رای دارم / که کدام دزد از من سرقت کند / و کدام جانی به من فرمان دهد.اغراق , افراط و تندروی آغاز کشف و خلاقیت و پیروزی است.هر عمل انقلابی خود تبلیغاتی است سیاسی.هر چه تعداد دشمن بیشتر , احترام و حیثیت برای آدم مبارز بیشتر!نابود باد تئوریهای سیاسی و فلسفی! آنها تنها یک دروغ بافی هستند , حقیقت تئوری نیست, بلکه عمل است , زندگی خود عمل است.آنارشیسم منبع گرما دهنده به تاریخ است و هیچ دستور و قانونی نمی تواند مانع انجام خواسته های انسان طرفدار عدالت گردد.واقعیت بخشیدن به نظرات منطقی و انسانی یک وظیفه ملی است , در این راه اجازه دست زدن به هر عملی هست......و اینها از جمله نظراتی بودند که در بحث های محفلی قرن ۱۸ و ۱۹ و جنبش دانشجویی گروه های آنارشیست قرن فعلی مطرح می شدند.آنارشیستها برخلاف مارکسیستها فرقی بین انقلاب فرهنگی و انقلاب قائل نبودند , آنها انقلاب فرهنگی را موکول به پیروزی انقلاب اجتماعی نمی کردند , در صورتیکه سوسیالیستهای طرفدار اتوریته و دولت کارگری , انقلاب فرهنگی را تا حد مسائل اقتصادی تنزل می دادند و آنرا وابسته به مسائل زیربنایی از جمله اقتصاد و سیستم اقتصادی می کردند.
هنر و ادبیات آنارشیستی , تعلیم و تربیت آزاد و بدون اتوریته , و جنبش فرهنگ زیر زمینی اقلیت ها در قرون اخیر تحت اثر فلسفه و جهان بینی آنارشیستی بوجود آمدند . بقول آنها , هنر و زیبایی شناسی حاکم دولتی در همه جوامع طبقاتی تنها در خدمت ثروتمندان و به زبان صمد بهرنگی " چوخ بختیار"های تازه بدوران رسیده است. اینگونه هنر و فرهنگ , دفاع از منافع و امتیازات شخصی و اجتماعی آن گروه ها را به عهده دارد.
از جمله پیشگامان فرهنگ ادبی-هنری آنارشیسم , می توان از مکتب دادائیسم و سورئالیسم نام برد. مثلا در مانیفست سوررئالیستها که در سال ۱۹۲۴ در پاریس انتشار یافت , آمده : به خیابانها بریزید و شیک پوش ترین عابرین را مورد حمله قرار دهید! چون آنها اینگونه افراد بی خبر را به حساب استثمارگران و زورگویان می گذاشتند.
در فرهنگنامه های حاضر , آنارشیستها را به معنی " بی قانون و ضد قانون " توصیف کرده اند.اینگونه لغت نامه ها بقول آنارشیستها برای استفاده کننده عامی و بدون فرهنگ سیاسی است , چون آنارشیستها , بقول خود , قوانین و اصول خاص خود را دارند.در منابع ضد چپ آمده : آنارشیست آدمی است جانی و وحشی و بی حیا که تا مغز استخوان به میکرب سفلیس کمونیست مبتلا شده و قبلاز مرگ , روح و جسمش تجزیه و فاسد گردیده ! , یا در منابع مارکسیستی آمده : آنارشیستها , هرج و مرج طلب های جپ خرده بورژوا , آتش بیاران معرکه ضد انقلاب و پادوهای اراده گرای ایده آلیست هستند. و ارتش سرخ , در سال ۱۹۲۰ خطاب به آنارشیستها می گوید : گم شوید و به آنجایی بروید که جای واقعی تان است , یعنی به زباله دان تاریخ ! , و استالین در مقاله ای بنام " آنارشیسم یا سوسیالیسم " در سال ۱۹۰۶ می نویسد: ما بر این باوریم که آنارشیسم دشمن واقعی مارکسیسم است و ما می دانیم که دشمن واقعی را باید با یک مبارزه واقعی مجبور به سکوت کرد. و سوسیالیستی اصلاحگرا در انتقاد از تاکتیک آنارشیستها می گوید : توهم و ساده گرایی است , اگر خیال کنیم همبستگی استثمارگران و زورگویان در اثر انفجار چند کیلو دینامیت از هم بپاشد. و در حوضه فرهنگی , منتقدی می نویسد : تحسین ترور و قتل در ادبیات , همچون کاری که سوررئالیستها انجام می دهند موجب جمود فکری می شود و اینگونه هنرمند را به انسانی کر و لال تبدیل می کند.
لعت آنارشیسم به قدمت تمدن و فرهنگ بشری است , ریشه آن از کلمه یونانی " ضد آرش " گرفته شده که به معنی مخالفت و طرد هر گونه قدرت , زور حاکمیت و اتوریته , چه در زندگی و امور خصوصی و چه در جامعه است.شاید بتوان گفت افکار و جنبش آنارشیستی به معنای امروزی در دوران باستان و در قرون وسطی وجود نداشته است.
پایه گزاران و تئوریسین های واقعی آنارشیسم در قرن ۱۸ میلادی می زیستند , از جمله , بعضی از فیلسوفان عصر روشنگری اروپا را جز آنارشیست ها به شمار می آورند. اولین نظریه پردازان آنارشیست را می توان در میان اینگونه فیلسوفان اجتماعی یافت. یکی از سرشناس ترین آنها , ژان ژاک روسو ( ۱۱۷۸-۱۷۱۲ ) است که پایه های فلسفی و اخلاقی آنارشیسم را بنیاد نهاد. او می گوید :انسان , آزاد در طبیعت و جامعه بدنیا آمده , ولی در همه جا به قل و زنجیر کشیده شده است.ایمان به آزادی انسان , نیروی محرک و پیشرفت قرن ۱۸ و ۱۹ غرب شد. ایمان به آزادی انسانی که از قید و بند فئودالیسم و کلیسا رها نشده , گرفتار قل و زنجیر نظام سرمایه داری و دولت مرکزی خشن شد.
ریشه تئوریزه شدن آنارشیسم در اصل در جنبش کارگری قرون اخیر است و آن خشم شدید انسان تحقیر شده نسبت به انسانهای استثمارگر و توهین کننده است.آنارشیسم همچنین نظرات بسیاری از لیبرالیسم فکری قرن ۱۹ را به عاریت گرفته و به انعکاس انقلابی آن ها پرداخت.آنارشیسم مدرن , همچون مارکسیسم , نتیجه جنبش کارگری نظام سرمایه داری است و همچون مارکسیسم متکی به فلسفه ماتریالیسم است , آن همچنین محصول انقلاب صنعتی - بورژوای اروپا است و همانطور که گفته شد حتی ریشه های فلسفی آن در عقاید و نظرات سیاسی قرن ۱۸ قابل یافتن است.
علل وجود آنارشیسم یک کشف علمی در علوم اجتماعی یا نظری یا به علت یک سیستم فلسفی نبود , علوم نظری و علوم اجتماعی فاصله ای محسوس با این ایدئولوژی که خود یک جنبش اجتماعی است , داشتند.آنارشیسم بقول هواداران خود , همچون سوسیالیسم و سایر حرکات اجنماعی ریشه در خلق و جنبش مردمی دارد و تا زمانیکه اعتراض و جنبش اجتماعی وجود داشته باشد , بشاشیت , تازگی و نیروی خلاق آن در انتقاد و افشاگری سیستم حاکم به حال خود باقی خواهد ماند.در آغاز جنبش کارگری و سوسیالیستی جوان ابتدایی , سوسیالیسم همچون یک " جنبش فرهنگی" صاحب دو نوزاد دوقلو , ولی دشمن همدیگر , یعنی جنبش مارکسیستی و جنبش آنارشیستی گردید.
در طول تاریخ دهها نوع آنارشیسم اعلان وجود کردند , تولستوی , نویسنده انساندوست روس , طرفدار نوعی آنارشیسم مذهبی - مسیحی بود. او بکار بردن هر نوع خشونت حتی در برابر زورگویان و جانیان را منع می کرد و در زمان خود مریدان زیادی یافت و در اروپای عصر خود بسیار مشهور شد.اکثر آنارشیستهای پیگیر و سوسیالیست , بهای کلانی در زندگی خصوصی برای سرنوشت تراژدیک خود پرداختند.
آنارشیستها خود را تنها بدل , شانس و آلترناتیو برای پیروزی یک سوسیالیسم انسانی و آزادی بخش می دانستند , در عوض دولت و حاکمیت قوی تر , آنها خواهان جامعه آزادتر بودند.به نظر آنها در جامعه سرمایه داری , فن و صنعت و تکنیک نه تنها در خدمت انسان نیست , بلکه آنها مقدمات بیماری و مرگ او را فراهم کرده اند.آنارشیستها خود را نوعی سوسیالیست می دانند.هدف آنها حذف استثمار انسان توسط انسان و نابودی دولت طبقاتی استثمارگر و خشن است.آنها در مرکز فعالیتهای سوسیالیستی خود به افکار آزادیخواهانه اهمیت درجه اول می دهند.مبارزه با اعتقادات قرون وسطایی کلیسا ار طریق تعلیم و تربیت عقلی , خردمندانه و علمی , پایه گذاری یک علم و سیاست تحقیق انساندوستانه , تاسیس مدارس آزاد و غیروابسته دولتی به تقلید از مدارسی که بر پایه نظرات تولستوی , نویسنده روس , جز برنامه آنها بود.
یک آنارشیست طبق مرام رایکال خود طرفدار جامعه آزاد است , او طرفدار انسانهایی است که زیر چکمه حاکمان , اربابان و قدرتمندان له نشوند. او برای برکناری و نابودی و لغو هر گونه قدرت , دولت و زورگویی وارد مبارزه سیاسی و اجتماعی می شود.دشمنی او با دولت , کلیسا ,سرمایه , نیروهای سرکوب و امنیتی , فرهنگ حاکم و غیره است.آنارشیست به ادعای خود برای یک جامعه بدون اتوریته و استثمار و از خود بیگانگی که بر پایه اصول اتحاد , بجای فردگرایی , - کمک و دستیاری متقابل , بجای رقابت نابود کننده , - توافق و اتحاد آزاد , بجای اطاعت اجباری و کورکورانه , - مبارزه می کند.طبق اسناد , هدف آنها حذف دولت مرکزی , حذف مرزهای جغرافیایی ساختگی , حذف دستگاه و سیستم اداری و حکومتی و پیاده کردن و جانشینی چهارچوبهای نو بر پایه برابری حقوق کمونی و شوراها که بصورت فدراتیو و غیرمرکزی سازماندهی می شوند , است.
آنها بر این باور بودند که به قدرت رسیدن و حاکمیت موجب فساد فرد و گروه می شود . باکونین ( ۱۸۷۶ - ۱۸۱۴ ) می گفت : به انقلابی ترین آدمها , اگر یکسال امکان قدرت و فرماندهی بدهی , انسانهای فرصت طلب و فاسدی می شوند بدتر از تزارهای روس , و کروپتکین ( ۱۹۲۱ - ۱۸۴۲ ) می گفت : بلشویکها نشان دادند که چگونه نباید دست به انقلاب زد ! . بقول آنها , وکلا , استادان , شهرداران و سایر مقامات لشگری و کشوری ! هر کدام با یافتن امکان و رسیدن به پست و مقام به چاپیدن رنجبران می پردازند. آنها به علت استثمار و خرسواری بر آسمان جلها و کلاه نمدیها این چنین چاق و چله شده و دارای غبغب و کبکب شده اند.
نام آنارشیست تا اواخر قرن ۱۹ میلادی برای طیفهای مختلف ظرفدار , معانی مختلف داشت. عده ای خود را فدراتیو نامیدند یعنی خودمختار و غیر مرکزی بر پایه اصول کمونهای متساوی الحقوق , عده ای خود را کلکتیو یعنی نوعی جمعگرا نامیدند و عده ای نوعی از لیبرالیسم آزادیخواهانه فردی را نمایندگی می کردند. غیر از آنها گروهای دیگری از جریانات اجتماعی وجود دارند که آنها هم بنوعی خود را آنارشیست می نامند , مثلا طرفداران نوعی آنارشیسم فردی , طرفداران طبیعت و مکتب گیاهخواری , اصلاحگران اجتماعی طرفدار صلح , گروهی از تروریست های غیرسیاسی و بعضی از گروهای ادبی - هنری مانند دادائیسم , سور رئالیسم و بعضی از رمانتیکها و غیره .
به نظر آنارشیستهای افراطی , زیر حکومت و نفوذ فرد و دولت بودن یعنی خشونت نیروهای امنیتی را تحمل کردن , مورد جاسوسی واقع شدن , دستور و فرمان بردن , با قوانین و مقررات غیرضروری بمباران شدن , محدود و محاصره و زندانی شدن , مغزشویی شدن , مغزشویی شدن , به زیارت و پابوسی صاحبان زر و زور رفتن و آنها را تملق کردن , کنترل شدن , مورد آزمایش واقع شدن , قربانی قضاوت اشتباهی شدن , سانسور شدن , و امر بردن از کودنهای زورگویی که نه حق آنرا دارند و نه صلاحیت و دانایی لازم را , زیر سلطه کسی و سازمانی بودن یعنی با هر حرکت و عملی وارد پرونده ای شدن , زیر زره بین و دوربین واقع شدن , مهر خوردن , اندازه شدن , ارزشیابی شدن , مالیات دادن , التماس کردن , اجازه خواستن , به قیمومیت درآمدن , اخطار شدن , ردیف شدن , جریمه و تنبیه شدن .
زیر دست گروه و حکومتی بودن , یعنی به بهانه منافع عده ای مورد سو استفاده شدن , حقه خوردن , انحصاری شدن , وازده و مایوس شدن , به پوچی رسیدن و در صورت کوچکترین مقاومت و با سردادن اولین کلمه اعتراض , تحقیر شدن , تعقیب شدن , شکنجه شدن , پوزبند خوردن , زندانی شدن , تیرخوردن , لعنت و توبیخ شدن , تبعید شدن , تمسخر شدن , بی آبرو و حیثیت شدن . این است حکومت آنها , این است عدالت و اخلاق آنها !
آنارشیسم هم مانند هر ایدئولوگی دیگر دارای نظریه پرداز و تئورسین خاص خود بود. یکی از نظریه پردازان آنارشیسم باکونین , متفکر روس است. باکونین برخلاف کارل مارکس که قشری از کارگران بیکار یعنی لومپن پرولتاریا را ضد انقلابی به حساب می آورد , روح و نیروی انقلاب سوسیالیستی آینده را در اقشار خرده بورژوا شده طبقه کارگر که صاحب آب و نانی شده بودند , نمی دید , بلکه برعکس در میان اینگونه گروههای کارگر بیکار حدس می زد. باکونین خود را جمعگرا می نامید و از صفت کمونیست برای خود اجتناب می کرد.والتر بنیامین منتقد آلمانی می تویسد : بعد از باکونین , در اروپا دیگر تعریف و مفهومی از آزادی واقعی و انقلابی مطرح نشد.
از جمله ترورهای گروههای افراطی آنارشیست طرفدار باکونین , قتل الکساندر دوم , تزار روسیه بود.موقعیکه همزمان , سه کشور روسیه, آلمان و اطریش باکونین را غیابا و حضوری به مرگ محکوم کردند, او در زندان آلمان سعی کرد با کمک فسفر حاصل از چوب کبریت در زندان خودکشی کند. در گزارشی در باره او آمده که از پولهای رسیده به او از طرف هواداران و خانواده , او تنها پول سهم چای و سیگار و غذای روز را کنار می گذاشت و بقیه را به سازمانهای انقلابی آنزمان می داد. لنین افکار و اعمال او را با دیدی انتقادی , محصول و ناشی از یاس و ناامیدی سیاسی روشنفکرانه نامید.
شخصیت دوم نظریه آنارشیست کروپتکین نام دارد. هیچکدام از تئوریسین های آنارشیسم بعد از باکونین نتوانست به اندازه کروپتکین از نظر علمی آنرا تئوریزه و از نظر تبلیغی برای آن جذابیت اجتماعی پیدا کند. کروپتکین در سال ۱۸۴۲ میلادی در یک خانواده اشرافی روس به دنیا آمد. طبق معمول و رسم آنزمان , او هم وارد دانشکده افسری دولت تزار شد تا همچون سایر جوانان آن دوره , سلسله مراتب شغلی را از دانشکده نظام برای شغل افسری طی کند.کروپتکین نه تنها به انتقاد از سوسیالیسم علمی مارکس پرداخت , بلکه سعی کرد بنام " آنارشیسم علمی " منطقی بودن و موفقیت آنرا نسبت به سوسیالیسم علمی ثابت کند.او سعی نمود از تخیلات , علائق, تجربه ها و افکار آنارشیستی یک نظریه علمی - انقلابی بسازد.
قبل از او آنارشیستها در اینگونه نظریه, بطور پراکنده , جنبه های اخلاقی , خواستهای سیاسی , عدالت و خوشبختی فردی و اجتماعی می دیدند. کروپتکین در مسائل و بخش های اقتصادی , سیاسی و اخلاق نوعی " آنارشیسم علمی" را پایه گذاشت , او به تشویق علومی که بر پایه فلسفه آنارشیستی متکی باشند, پرداخت. او می گفت : من از کمونیست بیزارم چون کمونیست نیروهای خلاق جامعه را در چارچوب سازمانها محدود می کند و آنها را از کار می اندازد و در نهایت آنها را بنده بوروکراسی اداری می کند.
شاهدان گزارش می دهند , کروپتکین غیر از شور انقلاب , شوق دیگری در سر نداشت , تاثیر سخنانش روی شنونده در حدی بود که بقولی اگر به طرفداران خود می گفت که به سروکله هم بزنند , آنها این طنز او را عملی می کردند. او می گفت : سوسیالیست بودن من یک صفت غریزی است و صرفنظر از آن , غیرممکن است. مارکس ولی او را روشنفکری ایده آلیست و احساسی نامید.شخصیت دیگر جنبش آنارشیستی یوسف پرودون است.پرودون را می توان پایه گذار سوسیالیسم آنارشیستی به حساب آورد.او جنبش کارگری را بدون دولت اتوریته مورد بحث علمی قرار داد و آنارشیسم را کاملا برخلاف "هرج و مرج عامیانه" تعریف نمود.
در اوج جو طرفداری از اعمال آنارشیستها , موقعی که از استفان مالرمه , شاعر سمبلیک فرانسوی خواسته شد تا نظرش را در باره ترور و بمب گذاری آنارشیستها بیان کند , او با طنزی تلخ گفت : من کوچکتر از آنم که راجع به اعمال این "مقدسین" نظری بدهم! .و لنین در باره الکساندر هرتسن , یکی دیگر از مبارزین آنارشیست می گوید : هرتسن پایه گذار مطبوعات مبارز و آزاد روس در تبعید بود , این کار عظیم او برای انقلاب اکتبر فراموش شدنی نیست.با این وجود , به علت بی تجربگی و پراکندگی نیروها , آنارشیستها دو بار بعد از تسخیر قدرت دولتی شکست خورده و مجبور به عقب نشینی شدند , یکبار در انقلاب کشور اوکرائین و یکبار در جنگ داخلی اسپانیا , به نقل از هواداران , در جنگ داخلی اسپانیا , آنارشیستها بودند که بر علیه فاشیستها پا به پای کمونیست ها وارد نبرد شدندو با کمک میلیونها کارگر اسپانیایی و داوطلبان انقلابی خارجی نشان دادند که آنارشیسم نظریه ای سیاسی و عملی است.به نظر آنارشیستها , احساس نیاز به آزادی و رفع تشنگی از طریق عدالت با هم پیوند می خورند و انقلاب برای آنها همچون یک احساس و وظیفه عرفانی می شود.
تنها بعد از سرنگونی دولت غیر مردمی و برکناری سیستم حاکم , عدالت و آزادی شانس عملی شدن می یابند , عدالت باید در این جهان یک نظم ابدی برقرار کند. یک نشریه آنارشیستی در دفاع از این خط مشی می نویسد: در زیر فشار زندگی ناعادلانه و خفقان حاکم , عده ای قربانی شده و از پای درمی آیند و عده ای دیگر قبل از مرگ , دشمنان خود را به درک می فرستند و از آنها انتقام اینهمه فلاکت را می گیرند.از جمله دیگر رهنمودهای سازمان های آنارشیستی این بود که بسته به شدت خفقان و دیکتاتوری دولتی , پیشگام انقلابی باید بصورت مخفی ,نیمه مخفی و غیره در خانه های تیمی مخفی به طرح نقشه و عملیات بپردازد. در مکتب آنارشیستها عشق و علاقه به نابودی , همزمان یک عشق به خلاقیت و آفرینندگی است. شعار آنها این بود که : انقلاب نباید برای خلق , بلکه باید از طریق خلق انجام شود , ارتش باید در هر زمان خود خلق بشمار آید , و نباید وظایف انقلابی را تنها به گروههای اقلیت روشنفکر واگذار نمود.
انقلابی موظف است به دیگران کمک کند تا آنها هم انقلابی شوند , نه اینکه او خود , از طرف دیگران دست به انقلاب زند و انقلابی باید انقلاب را نزذ خود آغاز کند , خود را تغییر دهدو بعد امید به تغییر دیگران و جامعه داشته باشد.زندگی مخفی این نیست که آنارشیست خود را رئیس یا فرمانده گروهی بنامد و یا توده های کارگری را به ماجراجویی توطده آمیز و شبه کودتایی تشویق کند.
باکونین سازمانهای مخفی زیرزمینی را که خود پایه گذارده بود, قابله ای برای کمک به زایمان راحتتر انقلاب می نامید.او می گفت : پیشگام انقلابی را نباید با توده های انقلابی عوض کرد, ارتش انقلابی از میان خلق بوجود می آید و آنارشیسم احتیاج به انقلابیونی دارد که هر زمان و در هر مکان آماده انجام هر عملی باشند, بدون آنکه وابستگی شغلی , خانوادگی و غیره مانع کار آنها گردد. یک سازمان آنارشیستی همانند کاتالیزاتور در شیمی است, یعنی خود انقلاب نمی کند, بلکه به پیروزی و انجام انقلاب کمک می کند تا انقلاب به انگیزه آید و به راه افتد و بعد از پیروزی وجود اینگونه سازمانها زیادی می شود و آنها ضرورت وجودی خود را از دست می دهند.
اینها از جمله رهنمودها و شعارهای انساندوستان جوانی بودند که برای یک مبارزه سیاسی- اجتماعی راه شورش را بجای رسم قدمهای سنجیده انتخاب کردند.آنها انقلابیون ناسازگاری بودند که دجار رمانتیک انقلابی قرن ۱۹ در اروپا شدند.انقلابیونی که از شعارهای رادیکال یک چاشنی جذاب , ولی تراژدیک برای امور تبلیغی و ترویجی خود ساختند.

تاریخ:
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: جعل و تحریف سخنان حسین…
دیدگاه:

جعل و تحریف سخنان حسین علیزاده توسط گوینده تلویزیون بیان.
مقدمه گوینده کانال بیان در ابتدای فیلم، فقط برای تبلیغ رضاشاه و سلطنت پهلوی است و ربطی به حرفهای مصاحبه کننده ندارد.
مسئول سایت نباید اجازه دهد سلطنت طلبان از سخنان افراد اپوزیسیون استفاده دروغین ابزاری کنند.

تاریخ:
نویسنده: نظرات رسیده
عنوان دیدگاه: به نقل از يكي از اعضاي كميته…
دیدگاه:

به نقل از يكي از اعضاي كميته مركزي سازمان " فضاي بحراني درون سازمان در آن مقطع به درجه اي بود كه نه به مخالفت چند نفر از اعصاب كميته مركزي سازمان با آوردن مسءولين سر شاخه هاي داخل كشور به پلنوم اعتنائي شد و نه به ارزيابي مبتني بر اطلاعات موثق از درون كشور در مورد نقشه وزارت اطلاعات براي جمع كردن تشكيلات سازمان بعد از باز گشت سر شاخه ها به درون كشور اهميتي داده شد. اين ارزيابي مدتي  قبل از خارج كردن كادرهاي شر كت كننده در پلنوم توسط  عضوي از كميته مركزي سازمان بصورت مكتوب در اختيار هيءت دبيران قرار گرفته و پيش بيني كرده بود كه كادرهاي مسءول نه قبل از خروج بلكه بعد از بازگشت به كشور زير ضرب خواهند رفت و همين نيز اتفاق افتاد و  متاسفانه هنوز هم كسي از آن رهبران مسءوليت بي توجهي به اين هشدارهاي قبل وبعد از پلنوم را  بر عهده نگرفت."

تاریخ:
نویسنده: نظرات رسیده
عنوان دیدگاه: ابوالفضل محققی:برایم جالب…
دیدگاه:

ابوالفضل محققی:
برایم جالب بود چه صعب راه ها که طی کرده ای و هنوز با همان انرژی در راهی

تاریخ:
عنوان دیدگاه: هزار کادر "اکثریت" در آن…
دیدگاه:

هزار کادر "اکثریت" در آن دوره دستگیر و زندانی شدند؟ ما زمانی‌که در کردستان بودیم، چیزهایی در مورد دستگیری‌های گسترده‌ای که صورت گرفت، شنیدیم ولی فکر نمی کردم که بالای هزار نفر دستگیر شده باشند. زمانی‌که خودم زندانی بودم، یعنی چند سال قبل از این دورانی که شما روی آن انگشت گذاشتید، با چهار کادر اکثریت برخورد داشتم که هر چهار نفرشان از بچه‌های خوب زندان بودند و هوای خودم را هم داشتند. امیدوارم که عمرم کفاف دهد تا مجدداً آنان را ببینم. یادشان بخیر ❤

تاریخ:
نویسنده: نظرات رسیده
عنوان دیدگاه: احمد مطیعی:درود بر تو ،…
دیدگاه:

احمد مطیعی:
درود بر تو ، جنگجویی که هرگز توقف نکرد ،

تاریخ:
نویسنده: ناشناس
عنوان دیدگاه: جناب وجدانی نیازی نیست شما…
دیدگاه:

جناب وجدانی نیازی نیست شما غمخوار و ناراحت فلسطینیان و منتقد روباه پیرانگلیس باشید.
ذاتن رژیم حاکم بر تهران بیش اندازه دایه مهربان‌تر از مادر برای فلسطینیان هست.
مردم ایران شاید حتی آخرین مشکل و مسئله شان هم فلسطین نیست.
گذشت آن دورانی که قبل از انقلاب ،در استادیوم ها موقع بازی تیم های ملی و باشگاهای ایرانی،مردم از برد مقابل تیم های اسرائیلی اظهار خوشحالی می کردند..........................

تاریخ:
عنوان دیدگاه: چگونه میتوان فکر و کردار را همپا کرد؟.
دیدگاه:

درووود!
موجز و گویا.

از زمان سرکوب زلزله «زن،زندگی، آزادی» تا همین امروز، تنها مصاحبه ارزشمند و بسیار قویمایه و شایان آفرینها که من خوانده ام و در باره کنشها و واکنشهای درونمرزیها و برونمرزیها از دامنه حکومت خلفای الله گرفته تا مردم معترض و گروههای متنوّع مخالفان برونمرزی به رشته تحریر در آمده است، همین مصاحبه است. عمق بینش شایان آفرینگویی بر «آقای سجّادپور» را میتوان از چکیده مصاحبه اش که من استخراج کرده ام، تمییز و تشخیص داد. به نظر من کسانی که اینهمه داعیه مخالفت با حکومت فقهای خونریز را دارند و درگیر خیالات عجیب و غریب خودشان هستند، نیک است در خلوت خود در باره محتویات و نکات کلیدی مصاحبه آقای «سجّاد پور» بیندیشند و در ذهنیّت و رفتار و ادّعاهای خود، تجدید نظر و لایروبی حسابی کنند تا شانسهای آینده را از دست ندهند.
شاد زیید و دیر زیید!
فرامرز حیدریان

«کلیدی ترین مغزه های شایان اندیشیدن مصاحبه»

-فرمولی که بگوید چطور باید یک اپوزیسیون منسجم، مؤثر، پایدار و دموکراتیک ساخت.
-اما برای تغییر جدی در سیاست ایران کافی نیست. نیاز بود که این انرژی عظیم که آزاد شده بود، به شکلی سازنده و مؤثر علیه نظم موجود به کار گرفته شود.
-همه اعضای گروه همان حس نیاز به اتحاد را که گفتم داشتند. اما بعضی‌ها مشتاق‌تر و فعال‌تر از بقیه بودند. مثلاً مسیح علی‌نژاد خیلی پیگیر بود و تلاش زیادی کرد که این افراد را دور هم جمع کند. اما مثلاً حامد اسماعیلیون اوایل کار مردد بود. نظر من این بود که این آدم‌ها هرچه بیشتر همدیگر را بشناسند، کار برایشان راحت‌تر می‌شود. برای اینکه می‌دیدم که در اهداف کلی مشتر‌ک‌اند. اعتقاد داشتم و دارم که همه‌شان میهن‌دوست‌اند و هدفشان آزادی و رفاه ایران است. فکر نمی‌کنم هیچ‌کدامشان دنبال قدرت شخصی یا ثروت یا انتقام باشند. هیچ‌کدام مثل انقلابی‌های اسلام‌گرای سال ۵۷ پیرو یک ایدئولوژی ستیزه‌جو نیستند.
-فکر نمی‌کنم اختلاف نظرها اساسی بود. همه کمابیش به دنبال یک دولت دموکراتِ سکولار بودند که گرایش‌های مختلف سیاسی را بپذیرد. به نظرم مشکل گروه این بود که نمی‌توانستند استراتژیک فکر کنند و سازمان‌دهی کنند.
-لازم نبود منشور نقشه‌راه آینده‌ی ایران باشد. اتفاقاً بهتر بود کلی باشد، اما امیدبخش و شورآفرین.
-مبنای کارمان اعلامیه‌ی استقلال آمریکا بود، متنی که بعد از ۲۵۰ سال همچنان خواندنی و معتبر است. اگر اعلامیه‌ی استقلال آمریکا را بخوانید، می‌بینید که تمرکز روی ظلم و ناکارآمدی دولت استعماری بریتانیا است. یعنی انقلابیون آمریکا نیامدند اهدافی را که معلوم نبود محقق بشود یا نه فهرست کنند.
-به‌جای اینکه به اصول کلی و یا به اصطلاحِ ریاضی کوچک‌ترین مخرج مشترک بپردازد، وارد مباحث حساس سیاسی می‌شد و به مفاهیمی می‌پرداخت
-بعضی از کسانی که منشور را تأیید کرده بودند،‌ خودشان را کنار کشیدند. به نظر من اگر نظرشان را پیش از انتشار می‌گفتند، خیلی مفیدتر بود، حتی اگر باعث می‌شد کار قدری به تأخیر بیفتد. تعارف در فرهنگ سیاسی ما مسئله‌ساز است. برای اینکه نظرمان را رک و پوست‌کنده نمی‌گوییم نکند که کسی آزرده شود. و این باعث سوءتفاهم و گاهی زمین خوردن کار می‌شود.
-اگر نیروهایی که خود را جایگزین لیبرال جمهوری اسلامی می‌دانند، آستین بالا نزنند، آنچه از دل جمهوری اسلامی بیرون می‌آید یک ساختار غیرلیبرال خواهد بود. چیزی شبیه روسیه پس از فروپاشی شوروی.
-باید تلاش کرد راه‌های دیگری برای اعتراض پیدا کرد که اثرگذار باشد
-بسیاری از سران سیاسی و نظامی دوران پهلویِ بیرون ایران درس خوانده بودند و می‌توانستند زندگی‌شان را جمع کنند و بروند. اما سران سیاسی و نظامی جمهوری اسلامی چنین امکانی ندارند. یا خیلی کمتر دارند. از همین رو برای ماندن در قدرت بسیار بیشتر از دوران شاه حاضرند بکُشند.
-یکی از درس‌هایی که خامنه‌ای از سقوط شاه گرفته این است که هرگز نباید جلوی فشار کوتاه بیایی، چون به ضعف تعبیر می‌شود و مخالفان را جری‌تر می‌کند. اگر به تاریخ ۴۵ ساله‌ی جمهوری اسلامی نگاه کنید،‌ تقریباً هر اعتراضی با خشونت سرکوب شده. نه امتیاز داده‌اند نه وعده‌ی اصلاح سیاسی.
-حکومتی داریم که حاضر است هر تعداد لازم باشد بکشد، در برابر جامعه‌ای که نمی‌خواهد هزاران کشته بدهد. جامعه‌ای که به‌مراتب پخته‌تر از جامعه‌ی سال ۵۷ است. می‌خواهد مسجد و دولت را جدا کند، نه یکی. باید این مؤلفه‌های ساختاری را در نظر گرفت. به همین دلیل است که می‌گویم اعتراض خیابانی امروز ضرورتاً بهترین شیوه‌ی مبارزه نیست.
-هم‌بستگی و صمیمیت در یک گروه در صورتی ادامه پیدا می‌کند که اعضای آن نگاهی مثبت داشته باشند. اگر بعضی از افراد بدبین باشند و مدام نیت دیگری را زیر سؤال ببرند، کار مشترک عملاً ناممکن می‌شود. جمهوری اسلامی با ایجاد اختلاف بین ایرانی‌ها سرِ پاست. هواداران حکومت احتمالاً ۱۵-۲۰ درصد جمعیت ایران‌اند. اما حکومت می‌داند که همان ۱۵ درصد برای غلبه بر آن ۸۵ درصد که خود چند دسته‌اند، کافی است.
-تا زمانی که مخالفان به همدیگر بیشتر سنگ پرتاب کنند تا به نظام، جمهوری اسلامی برقرار خواهد بود. حکومت هم این را می‌داند و هر کار بتواند برای تفرقه‌اندازی می‌کند.
-وقتی شما از یک نفر که داخل ایران است می‌خواهی خودش را برای هدفی به خطر بیندازد،‌ باید روشن کنی آن هدف که قرار است برایش خطر کند چیست. اگر مردم حسی دوگانه به رهبران سیاسی و هوادارانشان داشته باشند، طبعاً حاضر نمی‌شوند برایشان خطر کنند. شما اگر می‌خواهی یک ائتلاف گسترده‌ی سیاسی بسازی، باید مردم را اقناع کنی، جذب کنی. با دشنام و ناسزا و تخریبِ شخصیت کسی جذب نمی‌شود.
-رضا پهلوی شاهزاده است. جوری تربیت شده که شاه باشد نه انقلابی. این زندگی را خودش انتخاب نکرده و بهای هنگفتی هم پرداخته. یک خواهر و برادرش را از دست داده. مثل پدرش، از کسانی در حلقه‌ی نزدیکانش از پشت خنجر خورده. و از همه‌ی اینها گذشته، یک مشکل بزرگ دارد: اینکه خودش همواره طرفدار دموکراسی بوده، اما به قول خودش،‌ بسیاری از طرفدارانش می‌خواهند مثل پدربزرگش یک رهبر اقتدارگرا باشد. بارها به صراحت گفته که نقش خودش را رهبریِ دوران گذار می‌داند، مثل خوان کارلوس در اسپانیا، کسی که چوب را از دیکتاتوری می‌گیرد و به دموکراسی تحویل می‌دهد. با این حال بیشتر هواداران دوآتشه‌اش انتظار دارند یک‌تنه انقلاب کند و نظام پادشاهی مطلقه را به ایران برگرداند.
-این یکی از مشکلات ساختاری اپوزیسیون ایرانی است که مانع شکل‌گیری یک نیروی مؤثر می‌شود.
-همه گروه‌های اپوزیسیون در دوره‌های مختلف تاریخی گرفتار رقابت و دعوای درونی بوده‌اند. ماهیت اپوزیسیون همین است. اما فرهنگ سیاسی ایرانی یک بیماری دوقطبی دارد: امروز فکر می‌کنیم بزرگ‌ترین تمدن جهانیم،‌ فردا می‌گوییم دموکراسی و کار تیمی در خون (یا ژن) ایرانی نیست. به نظر من نه باید آن تفاخر را جدی گرفت نه آن یأس را. پرسش مهم این است که چطور مردمی با یک پیشینه‌ی غنیِ فرهنگی زیر سلطه‌ی حاکمانی زندگی می‌کنند که شاید بدتر از آن فقط در کره‌ی شمالی باشد. پرسش باید این باشد که چه شد به این گودال افتادیم و چگونه بیرون بیاییم. من معتقدم مسئولیت (نه تقصیر) عمدتاً با خود ایرانی‌هاست. ایران به اندازه‌ی کافی بزرگ و قدرتمند است که سرنوشتش را رقم بزند.
-ما به هر روی با نظامی طرفیم که پایگاه مردمی‌اش بسیار محدود است. یک حکومت پلیسی است با اقتصاد بیمار و محدودیت‌های اجتماعی. اکثر قریب‌به‌اتفاق ایرانی‌ها آینده‌ی دیگری می‌خواهند. خاستگاه و رؤیاهاشان شاید متفاوت باشد، اما به نظرم کمابیش همه زیر چتر مشترکِ یک ایران آباد، آزاد، و دموکراتیک جمع می‌شوند. کمتر کشوری در دنیا پیدا می‌کنید که حاکمیت و مردم به اندازه‌ی ایران فاصله داشته باشند. حکومت کره‌ی شمالی می‌خواهد، مردم کره‌ی جنوبی. این وضعیت پایدار نیست. اما احتمالاً تا زمانی که اقلیت مطلق متحد است و اکثریت مطلق نه، باقی خواهد ماند.
-تا زمانی که «خارج‌نشین‌ها» بی‌اثر باشند و نتوانند حتی یک گامِ مثبت بردارند، می‌شود گفت که آینده‌ی ایران به‌تمامی به دست آنها که در ایران‌اند رقم می‌خورد.
-اگر نتوانیم کنار هم بایستیم و در راستای آن هدف سازماندهی کنیم، جمهوری اسلامی می‌ماند.
-هدف جمهوری اسلامی اساساً پیشرفت اقتصادی نیست،‌ بقای سیاسی است.
-ایران اما به اندازه‌ی کافی بزرگ و قدرتمند است که سرنوشت خودش را رقم بزند. در چهار دهه‌ی گذشته هم دیده‌ایم که ایران بیشتر خاورمیانه را شکل می‌دهد تا خاورمیانه ایران را.
-جمهوری اسلامی یک حکومت ورشکسته است که ظرفیت اصلاح هم ندارد. کاملاً ممکن است فروربریزد، در آن خلأ قدرت الیگارش‌های چمبره‌زده بر منابع طبیعی قدرت بگیرند، و بستر برای ظهور یک پوتین ایرانی آماده شود. و اگر چنین شود، آن شخص به احتمال زیاد کسی است که از نهادهای امنیتی و اطلاعاتی می‌آید.
-اگر آن اکثریت بزرگ ایرانی‌ها که یک نظام مردم‌دارِ مردم‌مدار می‌خواهند، نتوانند با هم کار کنند، نتوانند برنامه بریزند و نیروی واحد سامان بدهند، سناریوی روسی محتمل‌ترین سناریوست.
-همان‌طور که بارها در تاریخ دیده‌ایم،‌ هیچ قطعیتی نیست که بعد از سقوط یک حکومت اقتدارگرا، وضع یک کشور بهتر بشود. بنابراین باید موانع شکل‌گیری آن «بدیل لیبرال» را شناخت و برای برداشتن آن موانع و رسیدن به آن بدیل سازمان‌دهی کرد.
-جامعه‌ای که سنت دموکراتیک ۲۵۰ ساله هم ندارد. امثال نلسون ماندلا در تاریخ نادرند. کسی که اگر می‌خواست می‌توانست آن قدرت عظیم حمایت مردمی را به سمت یک نظم غیرلیبرال سوق بدهد. می‌توانست از سفیدهایی که چندین دهه سیاهان آفریقای جنوبی را استثمار کرده بودند انتقام بگیرد. می‌توانست و نکرد. این چیز نادری است. نادر است که یک رهبر انقلابی سعی کند غریزه‌ی ویران‌گر آدم‌ها را مهار کند و حس نوع‌دوستی‌شان را پروبال بدهد.
-آسان نیست خشم همگانی را مهار کنی و به سمت یک پایان بی‌خشونت و نرم سوق بدهی. بنابراین مهم‌ترین پرسش به نظر من همان است که اول گفتیم: آیا از آنچه این بار رخ داد برای بار بعد درس می‌گیریم؟ در این لحظه، من مطمئن نیستم این اتفاق بیفتد. وضعیت فعلی ایران به چشم من مثل صحنه‌ی تصادف با دور کند است. برایم روشن است که جمهوری اسلامی ماندنی نیست. و به همان اندازه روشن است که اگر در آینده‌ی نزدیک فروبریزد، بخت برآمدن یک بدیل اقتدارگرا بیشتر از یک بدیل دموکراتیک است. یعنی یک دیکتاتوری به جای یک دیکتاتوری دیگر. باور من این است که ایران یک جمعیت بزرگ دموکراسی‌خواه دارد که رهبری (یا نمایندگی) دموکراتیک کارآمد ندارد. مسئله‌ای که باید برایش راهی پیدا کرد این است. ته تونل شاید روشنی باشد، اما فعلاً تونلی در کار نیست.

تاریخ:
نویسنده: نظرات رسیده
عنوان دیدگاه: يونس
دیدگاه:

يونس شاملي:

خانم مسیح علینژاد به دلیل کم تجربگی و بی دانشی در عرصه سیاست دو خطای بسیار بزرگی را در ذهنش حمل میکند؛
۱- ایشان امروز در جایگاهی ایستاده‌اند که مردم ایران در سال ۵۶-۵۶ در آن قرار داشتند. ایشان فکر میکنند دیکتاتورها بروند همه چیز گل و بلبل خواهد شد. ایشان حتی نمیدانند که در پس این ذهنیت‌ ایشان حتی تا حکم اعدام خود ایشان در حکومت جدید فضا وجود خواهد داشت.
یعنی سرنگونی بدون وجود آلترناتیو و بدیل دمککراتیک، ایران دوباره در منجلاب دیکتاتوری با ایدئوژی افراطگرایانهٔ ناسیونالیستی گرفتار خواهد شد.

۲- ایشان باز هم به دلیل عدم آشنایی با قواعد سیاسی تصور میکنند دولتهای خارجی نقش تغییر سیاسی در ایران را بازی خواهند کرد. تمام هم ایشان واداشتن دولتهای اروپایی برای تغییر سیاسی در ایران است. این نگرش ایشان هیچ چیزی را تغییر نمیدهد و منبع هیچ دگرگونی نیست . چون هر دولتی بر مبنای منافع ملی خود عمل میکند پو نه بر اساس منافع یک کشور دیگر…

متاسفانه به دلیل نبود اوتوریته‌های سیاسی (احزاب ‌ائتلافهای سیاس دمکراتیک) عملا خانم مسیح و یا دیگر عناصر فعال سکاندار کشتی میخواهند بشوند که هنوز کشت‌اش ساخته نشده…

تاریخ:
عنوان دیدگاه: انسان در گستره فضایل و خطاهایش
دیدگاه:

دروود بر کیانوش عزیز.
موجز و مختصر.
گپهایی بدون سیلی آبدار و پسگردنیهای به هوش آورنده!
خانم «مسیح علینژاد»، سیاستمدار به معنای اصیل کلمه نیست؛ بلکه کنشگری دلیر است که در کوره حوادث و تجربیات زندگی شخصی و اجتماعی فرابالیده است و هرگز بر ساحل عافیت نشینان، حمّام آفتاب نگرفته و استوریهای ماتیک-پلاستیکی نیز برای مردم ایران در شبکه های اجتماعی پخش نکرده است. وی همواره در کنار مردم ایران؛ بویژه زنان و دختران ماند و پا به پای آنها فریادها کشید و در حدّ وسع خودش و امکاناتش گام برداشته است تا امروز. توقع داشتن از اینکه مشارالیه، نقش یک سیاستمدار خُبره و ژرفاندیش و بسیار فرزانه را ایفا کند، توقعی بیجاست و بیخود. وی به همینگونه که است، زیباست و موثر. بالطّبع چون مرد میدان و هماورد حوادث است و خلاف کثیری پُر مدّعایان که صدها داغ زندان و شکنجه بر پیکر و روح خود دارند، ولی از جای خودشان میلیمتری تکان نمیخورند و فقط زر مفت میزنند، «مسیح علینژاد» در کوره حوادث پروریده میشود و خطاها میکند؛ ولی آنقدر دلیر است که تسلیم نشود و بیاموزد و راهکارهای بهتری را آزمایش کند. انتقاد از گفتارها و موضعگیریهای او نسبت به برخی اشخاص یا گرایشها و امثالهم نباید هیچگاه نقش او را به حیث انسانی کنشگر که فریاد و انعکاس رنجهای سرکوبیده زنان و مردان و همچنین سخنگوی خاموشان میهن است، در سایه بگذارد و پایمال کند.

در عرصه میدان همآوردی با حوادث و رخدادهای میهنی؛ بویژه عرصه سیاست، هیچکس معصوم نیست و مبرّا از خطا و کژفهمی. باید آنقدر گشوده فکر و با شعور و فهیم بود که انسانها را در ابعاد صحیح و ارزشمندشان ستود و در ابعاد خطاآمیز، انتقاد بار آور؛ نه کوبنده و تحقیر آمیز و خصومتگونه در حقّشان کرد. در کنار گود ایستادن و لنگش کن لنگش کن گفتن، کاری شاق نیست؛ بلکه حریف میدان شدن، مهم است. وقتی کسانی شهامت آن را ندارند که وارد میدان همآوردی شوند، باید دست کم فهم آن را داشته باشند که درک صحیحی از شرایط و موقعیّتها و امکانها و توانمندیها و استعدادها و هنرها و آگاهیها و تجربه دیگرانی که مرد میدانند، داشته باشند. مسیح تا امروز برغم خطاهایی که هر کنشگر ممکن است، مرتکب شود، توانسته نقش خیلی موثّری را در تحوّلات ایران ایفا کند. وی همانطور که گفتم، سیاستمدار در معنای اصیل کلمه نیست. امّا کوشنده ای بسیار دوست داشتنی و دلیر است.
منظور او نیز از مواظب غرق نشدن دیکتاتورها اینست که هر گاه دیکتاتورهایی در حال سقوط هستند، غربیان نباید از آنها حمایت کنند؛ بلکه به روند سقوط آنها با مخالفان دیکتاتورها همکاری و کمک کنند. ولی مسئله اینجاست که مسیح عزیز، متوجه مسائل و پسزمینه های رشد و دوام دیکتاتورها و مناسبات کشورهای غربی با آنها در جوامع نیست. کثیری از دیکتاتورها، دستپرورده خود حکومتهای غربی هستند. بعضی از دیکتاتورها نیز از دل وقایع فرهنگی و تاریخی و معضلات مختلف اجتتماعی جوامع سر بر میآورند و غربیان حسب معادلات سیاسی-تجاری-قدرتی به بررسی و ارزیابی آنها میپردازند و سعی میکنند در سمت و سوی منافع خودشان و دوام اقتدارشان به حیث «قدرتهای موثر و کلیدی در سطح جهانی» از چنان دیکتاتورهایی بهره برداریهای لازم را بکنند و دیکتاتورها نیز حسب موقعیّت اقتداری خودشان با قدرتهای بیگانه، حشر و نشرهای مختلف از راههای متفاوت اجرا میکنند. بنابر این، صرف اینکه مسیح میگوید، غرب از دیکتاتورها حمایت نکند، نشانگر این است که پسزمینه های سیاست و دیپلماسی غربیها را متوجّه اش نیست. «غربیها و در اینجا کلّ کشورهایی که رشد اقتصادیشان، مرهون غارت و چپاول کشورهای دیگر بوده است» از عصر شکلگیری مانوفاکتورها (اواخر قرن هفده به این سو) تا همین امروز بر شالوده «اخلاق دوفاکتو» رفتار کرده اند. آنها در قلمروهای خود، دمکرات و قانونمند هستند، ولی بیرون از مرزهای خود، به هر نوع اقدام وحشیانه که پای منافعشان در میان باشد، اقدام میکنند. مثال اعلای هویّت اخلاق دوفاکتوی کشورهای بیگانه در همان شاهکار «گوته» به نام «فائوست» انعکاس پیدا کرده است. مفیستو روحش را میفروشد تا جسمش به انواع لذایذ دست یابد. فعلا بگذریم.
شاد زی و دیری!
فرامرز حیدریان

تاریخ:
نویسنده: کیانوش توکلی
عنوان دیدگاه: Lotkachi Gilani
نشان دهنده…
دیدگاه:

Lotkachi Gilani
نشان دهنده وضع خراب اپوزیسیون و شلم و شوربا بودنش است با وضعیت با تغییر را در خواب ببینیم .

تاریخ:
نویسنده: نظرات رسیده
عنوان دیدگاه: Muhammadi Sahraliزمانی غربی…
دیدگاه:

Muhammadi Sahrali
زمانی غربی ها روت حساب میکنند که ،در جنبش وزنه ای باشی.دارای تشکیلات قوی در داخل داشته باشی.اگر اتحاد ی هم در خارج شکل بگیرد ، پشت جبهه خواهد بود نه جبهه! اپوزیسیون صرفا از دادن بیانیه و "دستورالعمل"صادر کردن ،دست بردارند ،از چنگ انداختن بر سر و صورت خود دست بکشند،دیگه همگی پیر مرد هایی شدند. در تشکل‌های سیاسی ایران ،تنها احزاب کردستان در داخل "منطقه خود" تاثیر گزارند. من شک دارم ۵ تشکل جمهور یخواه ،بیانیه ای بدن و به اعتصابی دعوت کنند ،کسی حرفشان را بخونه.از تمامی تشکل‌های به اصطلاح ،سراسری جمهوری خواه ،در خارج همین خانم مسیح علی‌نژاد ،تاثیر گذارتره.ازانجهت از سلطنت طلب ،تا "چپ "طرفدار،جمهوری اسلامی و پوتین ،گرفته تا اغلب جمهوریخواه ان با او دشمنی دارند.اگر تاثیر گذار نبود اینهمه کینه و نفرت ازش نداشتند.طرف را وارد خونه کدخدا نمیکنند،از حسادت ،شب روز ،ورود مسیح علی‌نژاد به خانه کدخدا ها را بهانه میاره.پیک نتی تا راه توده ای و "توفان"مرغ ی ها اگر از کاخ سفید برای صحبت دعوتنامه دریافت کنند یا از ریاست‌جمهوری های فرانسه و .. کله معلق انجام میرن.حسادت ،از یک طرف، و خدمت گذاری برای نظام ولایی بر فحش های آتشین ،و توهین های اینها می افزاید.

تاریخ:
نویسنده: نظرات رسیده
عنوان دیدگاه: شهاب : کیانوش عزیز! نظر خودت…
دیدگاه:

شهاب : کیانوش عزیز! نظر خودت چیست؟ واقعا فکر میکنی با حذف دیکتاتور، دیکتاتوری از بین میرود؟