Skip to main content

روی سخن من به آنهاست که به

روی سخن من به آنهاست که به
محسن کردی

روی سخن من به آنهاست که به ایران نگاه میکنند نه «ضد فارسها». «ضد فارسها» بهترین تعریفی است که میتوان به این قشر انگشت شمار عقده ای نژاد پرست و فاشیست بدست داد چرا که این حرف دلشان است. من سالهاست که مطالعات جامعه شناسی و تاریخ دارم. آنچه به آن رسیدم این این که مشکل تنها حکومت قاجار و ستمگری هایش، تنها دیکتاتوری پهلوی و پیشرفتهایش، تنها جمهوری اسلامی و تبهکاری ها و ستمهایش نیست. بلکه قبل از اینها مشکل در اندیشه و فکر و اخلاق ایرانی است. و این فرهنگ و این اخلاق در طی سده ها زندگی در چهار راه حوادث مانند ایران در این مردم نهادینه شده است و ترکیبی از یک موزاییک نا متجانس در اخلاق و رفتار ما ایجاد کرده است. مردم ما در تهران پایتخت سالهای 1300 شمسی «ماژور ایمبری» آمریکایی را بخاطر عکس برداری از یک سقاخانه بسختی کتک زده و لت و پار کردند چرا که مسیحی بود و نجس و نباید سقاخانه را .. ادامه....

سقا خانه را با عکس گرفتن نجس میکرد. اگر این وضعیت پایتخت بود وای بحال بقیه کشور. آنها که ایمبری را لت و پار کردند پدران ما بودند. این را که دیگر نمیتوان گفت نتیجه ستمکاری قاجار بوده؟ در سال 1357 استاد دانشگاه، رئیس بانک، بقال، آب حوضی، دانشجو و و ... رفتند روی پشت بام ها و عکس آقا را در ماه دیدند. این را که دیگر پهلوی ها به آنها تحمیل نکرد؟ در سال 1357 همه نیروهای انقلابی و گل های سرسبد اندیشه آزادیخواه ایرانی از جبهه ملی بگیر تا فدایی و توده ای و مجاهد و کوفت و زهر مار بدون مطالعه آثار خمینی دسته جمعی و داوطلبانه خود را مثل مشتی اسب به کالسکه قدرت خمینی بستند و این بهمن را بر ایران نازل کردند. در سال 1357 اکثریت بالایی از مردم ایران به جمهوری اسلامی رای دادند و بخشی کمتر از مردم بودند که رای ندادند. آنها که رای دادند رای شان از سر آگاهی نبود و آنها هم که رای ندادند نیز از سر آگاهی نبود که رای ندادند. مثلا بخش بزرگی از مردم کردستان رای «نه» دادند. آیا آنها بیشتر از مردم تهران «می فهمیدند؟». یا دلیلش پیروی ایلی از رهبرانشان بود؟ واقعیت این است که هم مردم کردستان و هم مردم تهران هر را از بر تشخیص نمیدادند و رای شان از سر آگاهی نبود. اگر فرض عقبماندگی مردم ایران را نتیجه دیکتاتوری و سانسور شاه بدانیم دیگر احسان طبری و کیانوری و سنجابی و شایگان و بنیصدر و قطب زاده و بازرگان و مشتی دیگر نظایرشان را که این بهمن را بر سر ما آوردند را که نمیتوانیم بگوییم در اثر دیکتاتوری شاه بی سوداد بودند؟ آنها چرا مثل اسب خود را به گاری خمینی بستند؟ امروز هم نگاهی به فیسبوک و حمله «مردم ما» (مشت نمونه خروار است) به لیونل مسی بیاندازید. مردمی که در صفحه فیسبوک شان خروارها نصحیت و حرفهای حکیمانه کپیه میکنند اما فقط برای تماشای دیگران و این که دیگران ببینند که ما چقدر حالی مان است. در حالی که باید همان مردم نگاهی به آینه بیاندازند تا مخاطب آن حرفها را ببینند. ما مردم مشکل اخلاقی و فکری و غیره بسیار داریم. برای رسیدن به تکامل فکری نیاز به آرامش است. جوانی که امروز در سوریه تفنگ بدست گرفته و دارد کشور خود را ویران تر از پیش میکند فرصت تکامل فکری خود را می سوزاند. اما جوان ایرانی در پناه امنیت همین جمهوری اسلامی میتواند به سایت لیونل مسی حمله فیسبوکی بکند و شماتت شود و یاد بگیرد. ضرر حکومت جمهوری اسلامی آنقدرها نیست که بخواهیم بخاطر رهایی از این ضرر کشور را مثل سوریه بکنیم. من حاضر به چنین ریسکی نیستم. بعدش هم.. 33 سال زور زدیم و زورمان نرسیده. من حاضر نیستم مثل برخی مدعیان با نام مستعار اینجا شعار سرنگونی بنویسم و به ایران رفت و آمد داشته باشم. دوست ندارم «خوابیده پارس کنم». (ضدفارسها چه حالی کردند من نوشتم «پارس کردن» هاهاها که چقدر پرت هستند اینها)