Skip to main content

زنان کشورهای پیشرفته در

زنان کشورهای پیشرفته در
آ. ائلیار

زنان کشورهای پیشرفته در مقایسه با زنان جوامع عقب مانده به حقوق خود رسیده اند. مثلاً در اروپا و آمریکا. آیا واقعاً در اروپا زنان « آزاداند »؟ در این جوامع جسم زنان و حتی مردان به عنوان «کالا» بفروش میرسد. مثل «نیروی کار» هر دو جنس. در جامعه سرمایه داری پیشرفته ی جهانی «زن و مرد» هردو به عنوان «بردگان نوین» در خدمت سیستم قرار دارند. فمنینسم ایده لوژی ست. با همه ی نکات ضعف ایده لوژی ها. از دیدگاه علمی عصر ایده لوژی ها پایان یافته است. آنان که مبارزه ی برابرحقوقی زنان را به «ایده لوژی» تبدیل نمودند آنرا از درون پوساندند. آنان که مبارزه ی زنان را از مبارزه برای عدالت اجتماعی جدا نمودند آنرا پوساندند. آنان که مبارزه ی زنان را بجای مورد حمله قرار دادن سیستم به طرف « مرد، که خود برده ی » سیستم است منحرف کردند، آنرا به شکست کشاندند.

و در نهایت آنهایی که به جای انسان گرایی« یک جنس گرایی» را مذهب خود ساختند مبارزه ی زنان را به نوعی« راسیسم جنسیتی» تبدیل نمودند. بر این اساس با اندیشه « ژان آذربایجان»، اشرف دهقانی عزیز، یادگار صمد و بهروز - که در زیر میاورم همصدا هستم:
« رسالت فمينيسم انصراف نظر زنان ستمديده و مبارزی که برای تحقق خواستهای بر حق خويش و در جهت رفع هرگونه ستم بر زنان به‌پامی‌خيزند از شناخت عامل اصلـی ستمديدگی خود و به هرز بردن نيروی عظيم و انرژی انقلابی آنان در حمله به سيستم ظالـمانه سرمايه‌داری است.


آنجا که فمينيسم خشم انقلابی زنان را از کليت نظام سرمايه‌داری با همه کثافات و گنديدگی‌های درون آن و از جمله فرهنگ مردسالارانه‌اش به سوی تنها يک عامل روبنائی از آن، آنهم به گونه‌ای انحرافی و گاه تمسخرآميز که ذکرش رفت، منصرف می‌سازد، مارکسيسم زنان ستمديده را برای رهائی از بردگی و بندگی‌ای که حاصل تحميل نظامهای طبقاتی است و برای کسب استقلال و آزادگی خود به مبارزه‌ای متحد و دوشادوش با مردان (مردانی که خود تحت ستم قرار دارند) برعليه کليت نظام گنديده سرمايه‌داری فرامی خواند».**

درست است رخداده ها در طی زمان به تاریخ می پیوندند. اما آنچه از آنها جاودانه میماند و در جانهای گرانقدر از نسلی به نسل دیگر میرسد، اندیشه ی رهایی از ستم است. عشق به مبارزه جهت تأمین حقوق نقض شده است. و شور و شوق و اخلاق و فرهنگی ست که شیفتگی به آزادی و سعادت انسان ستمدیده را ندا میدهد. فداکاریها، پاکیها، محبت و دوستی ها، وفاداریها، و کاردانیها و از جان گذشتگی هاست. فرجام، فرهنگی ست که بدون آن، مبارزه آزادیخواهانه به شکست منجر میشود. و همه اینها در جنبش فدایی بخاطر حضور جوانان شایسته سرشار بود. در آذر بایجان فرهنگ جنبش فدایی بطور کلی، میراث دار فرهنگ فولکلوریک ، انقلابیون مشروطه ،جنبش خیابانی، و جنبش دموکراتیک آذربایجان بود. و همنطور با فرهنگ دیگر انقلابیون در ایران و جهان خود را غنا بخشیده بود.
نه، این بخشی از فرهنگ عمومی بشری ست و تا انسان هست این اخلاق و فرهنگ نیز زنده است. فرهنگ جنبش فدایی در همه ی گلهایش شکوفا بود. در مادران و پدران ، در جوانان ، و در زحمتکشانی که به آن پیوسته بودند. و حتی در نویسندگان و شاعرانی که با این جنبش همدلی و پیوستگی داشتند. این فرهنگ دریایی ست که مبارزان در ایران همیشه به آن برای پیروزی نیاز دارند.
زندگی یک یک این مادران و پدران و جوانان شرشار از آموختنی ها ست -برای مبارزه و انساندوستی و بنای زندگی بهتر. آدم برای صداقت و پاکی و استقلال فکر، محبت و انساندوستی این جوانان فدایی- بهمراه دهها خصلت زیبای انسانی دیگر، براستی رشک می برد. مطالعه آثار این دختر زحمتکشان آذربایجان را که در مورد فدایی ها نوشته- برای کوشندگاه مبارزه ی رفع تبعیض - از زاویه شناخت فرهنگ فدایی- توصیه میکنم.