Skip to main content

در عصر سده های میانه، تا

در عصر سده های میانه، تا
آ. ائلیار

در عصر سده های میانه، تا اجرای « سیاست یکسان سازی» رضاخان، در ایران زبانهای عربی، فارسی، ترکی به درجات مختلف، زبان
کتابت بود. قلمزنان اندکی که وجود داشتند معمولاً به عربی و فارسی چیز نوشته اند و تعدادی از آنها نیز به زبان ترکی. بعضی ها دارای آثار به هر سه زبان بودند. مثل نسیمی و فضولی. زبان عربی در عرصه علم و فلسفه- زبان فارسی در ادبیات، و زبان ترکی هم عرصه ادبیات راشامل میشد. که به شعر و لغت نامه و داستان پرداخته اند. زبان ترکی زبان قشون بود و زبان بخشی از مردم. علاقمندان قلمزن در عرصه ادبیات هم به آن پرداخته اند. زبان به عنوان وسیله ارتباط با دیگران در دست قلمزنان بود. در این عصر زبان « مشترک» ی وجود نداشت. هر قلمزن نسبت به محیط خود و نسبت به پیامش از این سه زبان استفاده کرده است. همانطور که ما اکنون انجام میدهیم. زبان مشترک، زبان رسمی، زبان ارتباطی، مقولات امروزی ست

و در گذشته فاقد معنا بودند. در گذشته همه چیز دئمی ، تابع سلطه، و نیاز دربارها و حکومت گران بود. و یا مسئله ی دینی اهل قلم انگشت شمار. فرهنگ مردمان ، فرهنگ شفاهی و فولکلور بود. و هر مردمی فرهنگ خود را در زبان خود آفریده است. کار کتابت مال روشنفکران و وابستگان دربار و مذاهب بود. و زبانشان نیز تابع همین نیازها. سلسله های ترک برای اداره ی مملکت زبان دیوانی شان فارسی مخلوط با کلمات عربی بود. و نیازی به ترویج زبان ترکی بصورت نوشته احساس نمی کردند. این است که زبان ترکی تنها برحسب نیاز محیط توسط برخی باسوادان کتابت میشد. گذشته خالی ست و چیزی برای حل مسایل امروزی ندارد.مجبوریم همه ی مسایل را خودمان حل کنیم. نه فرهنگ مشترکی بود و نه زبان مشترکی . از آغار حکومت پهلوی هم هرچه داریم به زور یکسان سازی درست شده و نه با آزادی. نه وطن وطن است و نه فرهنگ فرهنگ . وطن و فرهنگی که با اجبار و سلطه و کشتار پدید آید نه وطن است و نه فرهنگ. زندان است و مغز شویی. و سلطه گری.آجودانی قند تو دلش آب میشود که محمد امین رسول زاده ی ناسیونالیست معروف، نتوانسته در اورمیه روزنامه و کتاب ترکی پیدا کند و خواننده. دلیلش روشن است تحصیل را برای کارهای دولتی انجام میدادند و آنهم زبانش فارسی بود. خواندن و نوشتن زبان ترکی در کار برای نان خوردن مورد نیاز نبود. و رساندن پیام هم به باسوادان توسط زبان فارسی انجام میگرفت. اما در همین زمان کودکان شعر کودکیشان را در ادبیات شفاهی چنین میخواندند: « از پسر بیگ بیزارم. روي ﭘﻴﺮاﻫﻦ ﻛﺘﺎﻧﻲ ﻣﻲﻧـﻮﻳﺴـﻢ. پیراهن کتانی با خطوط موازی؛ بیا زبان ما را یاد بگیر-زبان ما زبان ʺ اورﻣﻮʺ ﺳﺖ.»بی اوغلوندان ﺑﺌﺰارام
Bəyoğlundan bezâram
ﻛﺘﺎن ﻛﺆﻳﻨﻚ ﻳﺎزارم
kətan köynək yazaram
ﻛﺘﺎن ﻛﺆﻳﻨﻚ ﻣﻴﻞ ﻣﻴﻠﻲ
kətan köynək mil- mili
ﮔﻞ اوﺧﻮ ﺑﻴﺰﻳﻢ دﻳﻠﻲ
gəl oxu bizim dili
ﺑﻴﺰﻳﻢ دﻳﻞ اورﻣﻮ دﻳﻠﻲ
bizim dil Urmu dili
وقتی زبانی در اداره ی مملکت و انجام کارهای آن بکار گرفته نمیشود- تحصیل هم نمیشود- کتاب و روزنامه و خواننده هم پیدا نمیشود. هر کس نسبت به نیازش چیز یاد میگیرد. این مسئله ایست که رسول زاده و آجودانی از درک آن عاجز مانده اند. اما در همان حال مردم فولکلور خود را میافریدند و حتی در نبود کاغذ روی پارچه ی کتان که خطوط موازی داشت برای کودکان به زبان مادری خواندن و نوشتن یاد میدادند. شعر کودکانه ی «حب سنه» که قسمتی از آن نقل شد مسئله را از اعماق گذشته برای ما روشن میکند.برخلاف تحلیل آجودانی زبان فارسی در گذشته نه زبان مشترک بل « زبان سلطه گری» بود. که توسط دربارهای ترک برای ادامه ی فرمانروایی در کارهای دیوانی بدان نیازمند بودند. و توجه اینان به فرهنگ فارسی هم به همین دلیل بود. آنان حساب میکردند زبانی که سلطه یشان را حفظ و گسترش میداد و نیازهای استبداد را رفع می نمود باید مورد حمایت و استفاده قرار می گرفت - و اینکار را هم انجام میدادند. منطق شان غیر از این و بیش از این قد نمیداد. تاریخ برای امروز چیزی ندارد. بیابان و برهوت است. دست یازیدن به گذشته جهت حل مسایل امروز تنها میتواند نشانه ی سلطه جویی و سلطه گری باشد. با چهار دوجین کتاب و نویسنده ی درباری و یا دینی و صوفی فرهنگ مشترک نمیشود. و یا با «بکارگیری سنتی زبان فارسی دیوانی» که همیشه ابزار استبداد و تسلط بود نمی تواند فرهنگ مشترک خوانده شود. بله در 80 سال اخیر توسط نویسندگان همه ی مردمان ایران فرهنگ مشترک اجباری توسط سیاست یکسان سازی ایجاد شده ولی اسم آنرا نمیتوان فرهتگ مشترک دموکراتیک گذاشت. این فرهنگ نامش فرهنگ «زورکی» ست.که هنوز هم ادامه دارد. زورکی تنها بدین دلیل که غیز از زبان فارسی همه ی زبانهای دیگر غیر دولتی و ممنوع بود. و هست. این آن سدی ست که باید شکسته شود. درست است. ادامه در کامنت دیگر: