Skip to main content

حضور محترم مسئول محترمتر

حضور محترم مسئول محترمتر
Anonymous

حضور محترم مسئول محترمتر کامنتها، با سلام و تبریکات مجدد. راستش را بخواهید جواب آخری شما مرا اندکی در فکر فرو یرد و وقتی کلاهم را قاضی کردم (من از آنجایی که چشمان سالمی دارم، اصولا از خواندم مطالب دیگران با عینک بیزارم، بخصوص اگر این عینک دودی باشد. پس رفتم یک کلاه خریدم و ایشان را به سبک قدما [از مادر بزرگ محترم اگر بپرسید، حکمت کلاه را برایتان خواهد گفت] قاضی کردم) و دیدم ای دل غافل! حق با م. م. ک. (مسئول محترم کامنتها) است. مثلا اینکه شما مرقوم فرموده اید «راستشو بخواین چون خیلیها مثل شما از اینترنت سفارش میدن، ورشکست شدم» تعریضی عین حقیقت است. اصلا چه معنی دارد که یک انسان مدرن و "گلووووووبال" مخصوصا از نوع "ایران‌گلوبال"ی‌اش برای رفع نیازمندیهایش به اینترنت مراجعه کند؟ انسان گلوبال باید بقچه و بندیلش را ببندد و دست عهد و عیال را بگیرد و برود گاراژ مشداصغر و منتظر اتوسیر شمس‌العماره

بنشیند و بعد چند اسکناس مچاله شده کف دست شاگردشوفر بگذارد و صلوات گویان سفرش را شروع کند! بعد دیدم اصلا کار ما از این حرفها گذشته است! تصورش را بکنید، من بجای اینکه مثل آدمهای "گلوووووبال" یک ورق سفید از دفترم بکنم و پر شترمرغ را توی مرکب بزنم و نامه ای بنویسم و آنرا توی پاکت بگذارم و رویش هم با یک مَن آب دهان یک تمبر بچسبانم و بعد به اداره پست بروم و آنرا به مسئول مربوطه تحویل بدهم، دست به یک عمل بسیار شنیع می زنم و از وسیله ای بنام - رویم بدیوار، زبانم لال - "ای‌میل" استفاده می کنم! اوج انحراف را می بینید جناب م.م.ک.؟ با این همه حیفم آمد سوالی را با آن وجود محترم مطرح نکنم. شما فرموده اید که «برخلاف شما، من در رشته علم رمل و اسطرلاب سررشته ای ندارم» البته من از آنجایی که رمل و اسطرلاب با اینترنت میانه ای ندارند، آنها را بوسیده ام و کنار گذاشته ام. ولی شدیدا در عجبم که جناب شما چطور بدون این وسائط مرموز از احوالات کامنت نویسان سردرمی آورید؟ یعنی مثلا می فهمید چه کسی کی به تعطیلات رفته، چه کسی در قفسه کتابخانه اش حتی یک کتاب ندارد و کارش صرفا اینترنت بازی است؟ چه کسی از بیکارالدوله های روزگار است و کامنت نویسی اش فقط برای این است که کاروزندگی ندارد و بقول خودتان "بیکار در کنج خانه نشسته است"؟ من هرچه کنج و پسله‌های خانه را زیرو رو کردم دیدم از وسائل شنود خبری نیست، پس می ماند یک امکان، و آنهم اینکه نکند شما "علم‌غیب" دارید!؟ واما موضوع جناب ساولان وشما که مشت نمونه خروار رابطه شما با خیل عشیره‌پرستان است، مصداق بارز همان شعر «از تو به یک اشارت، از من به سر دویدن» است، یعنی تا یکی از این حضرات بگوید "ف"، شما تا خود فرحزاد یک نفس می دوید. بسیار خوب، ما که بخیل نیستیم. درباره "کش" هم گویا تجاهل‌العارف می فرمایید. من که مشکلی با کش دادن مسائل ندارم، اصلا اگر یک خصلت حسنه در من باشد، آنهم همین استعداد "کش دادن" است. خوب حالا شما اگر فکر می کنید مسائل بی اهمیتی مثل نژاد پرستی را نباید زیاد کش داد، بسیار خوب! اصلا خدا نگذرد از این آلمانیهای بی فرهنگ و عقبمانده که این تخم لق را در دهان من و امثال من شکستند که نژادپرستی پدیده کریهی است و در برابر آن حتی یک میلیمتر نباید کوتاه آمد. خوب اینها که آدمهای گلوبال نیستتند و من و امثال من هم که در عمرمان یک کتاب ندیده ایم، چه رسد به اینکه بخوانیم، سر پیری جوانی می کنیم و حرف این اجنبیهای عقبمانده را باور می کنیم و سر هیچ و پوچ قضیه را کش می دهیم! حرف آخر اینکه مادر بزرگ من متأسفانه آدم سُست اخلاقی بود و در سنین کهولت با یک آقایی به نام "رحمت ایزدی" روی هم ریخت و به ایشان پیوست و از نظرها غایب شد. واگرنه ایشان هم عقایدی داشت که دست صدتا انسان "گلوبال" بخصوص از نوع ایرانی اش را از پشت می بست. حیف شد، فکر می کنم مناظره ایشان با مادربزرگ محترم شما بسیار خواندنی می شد.