Skip to main content

میگویی«من یک تجزیه طلبم»

میگویی«من یک تجزیه طلبم»
Anonymous

میگویی«من یک تجزیه طلبم» میگویم مبارکت باشد شما از دریچه تنگ قوم گرایی سر منشاء اصلی سرکوب آزادی علیه مردم ایران را«فارس»میدانید و مسئله تان تجزیه است و اینقدر توی سر فارسها نزنید. می گویی سیستم عدم تمرکز تنها ضامن دمکراسی در ایران است؛ می گوییم،اگر بحث بر سر تمرکز قدرت است و اشخاص حقیقی و حقوقی که ارکان نظام جمهوری اسلامی-عربی را تشکیل میدهند وشامل ولی فقیه ،رئیس مجلس،رئیس جمهور،رئیس قوه قضائیه و مقامهای بالای امنیتی-نظامی وغیره میشود آیا دراختیار«ملت حاکم فارس»است وترک وعرب درمدیریت کلان ودربوروکراسی سیاسی وارتش حضوری ندارند؟آیا ترک‌ها پیرامون ساختار قدرت مالی و اقتصادی قرار دارند؟چه تعداد از اشخاص حقیقی که نقش تعیین کننده در ارکان نظام جمهوری اسلامی-عربی دارند ، فارس هستند؟ و بدلیل تعداد بسیار ترک زبانان در پست های مهم سیاسی، در امور اقتصادی و مالی اگر قرار باشد بجرم نقض....

...حقوق بشر، بعد از سرنگونی رژیم اسلامی تورک گیرند در شهرهرآنکه هست گیرند.از ستم مظاعف فرهنگی می گویی ،میگویم آنچه که در معرض زوال و نابودى بواسطه حكومت مركزگرا است فرهنگ ایرانی است و فرهنگ عرب (اسلام) ماهیت و زیربنای سیاستهای راهبردی و نظام برنامه ریزی فرهنگی رژم حاکم است و زبان عربی یک زبان خارجی است اما با این تفسیرچون زبان قرآن وعلوم و معارف اسلامی است آموزش آن در نظام آموزش و پرورش از دوره ابتدائی تا پایان دوره متوسطه به اجبار تدریس میشود. از زبان مادری دفاع می کنی،میگویم میخواهی بر تن حقوق زبانی- فرهنگی اقوام درون ایران لباسی از تجزیه طلبی بپوشانی. نمودهای ظاهری به هیچ وجه نمی تواند الزاما گواهی باشد بر همان ماهیت.مگر از نقش و جایگاه هژمونیک زبان رسمی در نهادهای دولتی ، سیستم ‏آموزش و پرورش و مؤسسات دانشگاهی دولت های پیشرفته اروپایی بی خبر هستید. مگرسیستم آموزشی کشوری مدرن و پیشرفته مثل سوئد بر پایه رسمیت یادگیری انحصاری-اجباری زبان سوئدی شکل نگرفته است؟ و مـنـشـور زبـانـهـای كشورهای عضو شورای اروپا بهره‌مندی از آموزش زبان مادری را در کنار زبان ملی و رسمی، مجاز دانسته‌ است و با تأكيد به اينكه حفظ و حمايت از زبانهای منطقه‌ای يا اقليتها در چهارچوب استقلال و حاكميت ملی و اینکه نبايد تأثير منفی بر زبانهای اداری و ضرورت يادگيری آنها بگذارد.یک جا میگویی خواستار حق تعیین سرنوشت مردمان ایران «بدون در نظر گرفتن، زبان، نژاد، دین و مذهب» و درجای دیگر خواستار تشکیل سیستم فدرال و «حق تعیین سرنوشت» برای گروه های قومی یا مذهبی هستی!میگویم نظام فدراليسم «گروه های قومی» و یا کنفدرالیسم قبیله ای را در دوران قاجار ما داشته ایم و به آن ملوک الطوایفی گویند و طرح فدراليسم مورد نظر پانهای جدائی طلب براساس قوميت و نژاد «گروه های قومی» ناشی از درک غلط شان از فدراليسم است، اصولا فدراليسم حکومت گروه های قومی یا مذهبی نيست ، بحث بر سر کنترل و توازن قدرت بر مبنای حاکمیت مشترک است و اين ربطی به نژاد ، زبان و غيره ندارد و دولت بايد بر مبنای حقوق دمکراتيک شهروندی شکل بگيرد و نه قوميت و مذهب.هر چند که دموکراسی پیش نیاز فدرالیسم است اما بین دموکراسی و فدرالیسم رابطه معناداری وجود ندارد.و نظام فدرالیسم بهترین راه حل برای مسائل اجتماعی و مدیریتی نیست ، یعنی که تمام سیستم های دموکراتیک ساختار فدرالی ندارند ، نمونه فرانسه و انگلیس، و تمام سیستم های فدرال هم دموکراتیک نیستند نمونه بارز آن جمهوری های شوروی سابق است. میگویم در زمانه ای که بحث قوم وعشیره و طایفه درعرصه مردم شناسی جا دارد و درتعریف مدرن از حقوق اساسی یک ملت فاقد مبنا وموضوعیت است و حتی در یک قرن پیش هم وقتی قانون انجمن ایالتی و ولایتی پذیرفته شد اشاره ای به قوم و قبیله و عشیره و طایفه نکردند و شرط تحقق اين اصل قبل از هر چيز وجود شرايط دمکراتيک می باشد و نه پیش از آن تا امکان بروز اراده توده ها و تمایل ذهنی مردم از راه های دموکراتیک امکان پذير گردد و جوهره و نقطه آغاز تفسیر تئوری «حق تعیین سرنوشت» ربطی به حق حاکمیت ملت بر اساس «حقوق حق جمعی» و مشخصه های خونی - نژادی و طایفه و عشیره ندار و میگویم مردم میتوانند با وجود اصول حقوق بشر و با تثبیت مناسبات سیاسی دمکراتیک سرنوشت خودشان را تعیین کنند. میگویی، پروسه دمکراتیزه شدن ایران میبایست در مبارزه با «فاشیسم فارس» از ايستگاه تجزیه ایران بگذرد.میگویم توضیحی روشن از رابطه متناقض پایه ای, تاریخی -ماهوی یک نظام اسلامی با ماهیت ساختار قدرتی که در چهارچوب منافع قومی و نژادی متکی به «شوونیسم فارس» خودش را تعریف می کند ارائه بده ،میگویی ناتوانم و یک تجزیه طلبم و تجزیه طلب خواهم ماند!