Skip to main content

با اجازه دوستان و بزرگان من

با اجازه دوستان و بزرگان من
Anonymous

با اجازه دوستان و بزرگان من خودم را باز هم قاطی بحث می کنم. آقای اقبالی نکته درستی را می گوید، که می شود بر اساس آن بحث را متمرکز کرد. ما باید در درون رسانه‌هایمان همان آزادی بیانی را بخواهیم که در فردای ایران، در درون جامعه خواهان آن هستیم. با این تعریف من بشدت طرفدار درج نظرات تجزیه طلبان هستم ( زیرا می خواهم در ایرانی زندگی کنم که آنها هم حق ابراز نظر را داشته باشند) و به همان شدت مدافع سانسور ادبیات نفرت هستم (زیرا می خواهم در ایرانی زندگی کنم که صدای نفرت پراکنان در آن خفه شود، از نفرت بر علیه همجنسگرایان گرفته تا زنان و پیروان ادیان و اقوام ایرانی و غیر ایرانی). بهنام عزیز به اروپائیان انتقاد می کند که چرا اجازه نمی دهند کسی هولوکاست را بزیر سؤال ببرد. دوست عزیز! من هم قبلا مثل شما فکر می کردم، تا اینکه یکبار یکی از سینه‌چاکان ولایت فقیه چشم درچشم مادر یکی از قربانیان اعدامهای سال 67

دوخت و گفت «در سال 67 هیچکس اعدام نشده، چه رسد به اینکه کشتار جمعی انجام شده باشد» تازه در آنجا بود که من دلیل برخورد اروپائیها را فهمیدم، تا وقتی که حتی یک قربانی هولوکاست زنده است، بزیر سوال بردن این فاجعه بشری تف کردن در صورت آن قربانی است. معنی اینکار تحدید آزادی بیان نیست، معنی آن صیانت از کرامت انسانی است. و درست در همینجا است که ما می توانیم با درک درست از اروپائیها یاد بگیریم. نفی هولوکاست "توهین" به کرامت انسانی بازماندگان آن است. این همان "توهین"ی است که باید سانسورش کرد. زیرا این "توهین" مقدمه ای برای ایجاد تنفر قومی و نژادی است. این آن چیزی است که من با آن مخالفم و از اولین روز ورودم به جمع کامنت گذاران برای آن به سایت شما ایراد گرفته ام. من معتقدم سعادت، رفاه، پیشرفت و آزادی ایرانیان در گرو حفظ همبستگی ملی است. اگر تجزیه طلبان بتوانند مرا متعاقد کنند که با تجزی ایران حال و روز مردم آن بهتر می شود و همه به نان، مسکن، کار و آزادی می رسند، من همین امروز تجزیه طلب می شوم. ولی اشکال کار در جای دیگری است. اکثریت قریب به اتفاق این حضرات اهمیتی به سرنوشت مردم مناطق تجزیه شده در آینده نمی دهند، تجزیه طلبی آنها نه از سر انسان دوستی (گیرم که این انسان، فقط انسان همخون و همنژاد خود آنان باشد) بلکه از سر نفرت کور آنها به فارسها است. آنها در هما این سالها سعی کرده اند گناه همه فلاکتهای بشری را بگردن فارسها و زبان فارسی بیندازند. برای همین هم هست که می بینیم این حظرالت وقتی کنترل خودشان را از دست می دهند فارسها را بیشعور، وحشی و دچار نقص کروموزومی می دانند. علیرضا اردبیلی در این کار تنها نیست، فرق او با دیگران در این است که او نمی تواند جلوی زبانش را بگیرد، ولی آن دیگران هنوز از تسلط بر خود یا contenance برخوردارند، واگرنه اگر آنها هم سفره دلشان را بگشایند، در درون هرکدامشان صدها علیرضا اردبیلی خانه کرده است. به این تفکر، و به این ادبیات نباید میدان داد، واگرنه منی که طرفدار تمامیت ارضی ایران هستم، عقایدم را آنقدر منطقی و درست می دانم، که بیدم از باد منطق تجزیه طلبان نلرزد. بگذارید همه حرفشان را بزنند، ولی فقط "حرف"شان را و نه عقده های سرکوب شده و پنهانشان را. ولی در عوض از آنها بخواهید در مقابل ادعایشان پاسخگو هم باشند، خیابان "آزادی بیان" یکطرفه نیست. "حق" همیشه "وظیفه" به همراه می آورد. آن نژادپرست دو آتشه‌ای که حتی به اندوه انسانها را هم رنگ نژادی می زند، وظیفه دارد پاسخگو باشد، وقتی که در نشئه تنفر نژادی خود ادعا می کند «رستم فارس به تهمینه ترک تجاوز کرده» تا از آن نتیجه بگیرد که فارسها به ترکها تجاوز کرده اند و به این برسد که تجاوزگری خصیصه ذاتی (اسطوره ای) فارسها است. این ادبیات نفرت است، زیرا نگاهش به سعادت انسان، حتی فقط سعادت انسان آذربایجانی نیست، نگاه آن معطوف به "اهریمن‌انگاری" Deminisation فارسها است. این ادبیات نفرت است و نباید به آن میدان داد.