ناصر جان : قبل از ھر چيزى کاش فاميلتان کوردستان پور ميبود بجاى ايران پور.
تا اين'' سعيدھا ''ميفھميدند کہ ايران آنھا بغير از کوردستان و بلوچستان و الاحواز و آزربايجان جنوبى و..... يک کوير بى حاصلى بيش نيست آقاى سعيدھا کہ گستاخانہ ديگران يا غير فارسھا را بہ سخرہ ميگيريد و تازہ ادعاى فيلسوفانہ ھم ميگيريد براى رد گم کردن !!!!!! آقاى محترم ديگر اين دوران سپرى شدہ است و خوشبختانہ شما تنھاييد.
من بہ دوستان توسعہ ميکنم کہ اين نوشتہ پر محتوا ى ناصر عزيز را بہ دقت بخوانند و درک کنند کہ اين نويسندہ تواناى کورد در واقع بہ شما خصوصٲ پان فارسھاى عزيز راھنمايى کردہ است کہ لا اقل قدرى مؤدب تر باشيد در ارتباط با زبانھاى تواناى ديگر در ايران کہ حتى اجازہ نشر ھم نداشتہ اند . لطفٲ قسمتھاى زيررا دوبارہ و با دقت بخوانيد اگر نميخواھيد کہ ايران شما فقط و فقط فارسستان بماند:::
اين ناسيوناليسم متأخر هيچ قرابتي با دمکراسي و مدرنيته و هيچ سنخيتی با ملزومات همزيستي مسالمتآميز ندارد؛ دفعکننده است تا جذبکننده، آنتيپاتي ايجاد ميکند، تا سمپاتي.
در هيچ جای دنيا هيچ زبانی بدون دولت شکل فراگير و استاندارد به خود نمیگيرد. اگر زبان کُردی جايگاه زبان فارسی (و ديگر زبانهای همجوار را ندارد) در درجهی نخست به اين برمیگردد که تاکنون زبان حاکميت سياسی نبوده و متکلمين آن از دولت خود برخوردار نبودهاند و بدتر از آن دولتهای از جمله حاکم بر ايران نيز از هيچ کوششی برای از بينبردن آن و آسيميلاسيون فرهنگی و زبانی سخنوران آن دريغ نکردهاند. خيلی جالب است، زبان مادری را از من میگيرند، از رشد و شکوفايی آن جلوگيری میکنند، از جمله با منابع مالی و انسانی من به شکوفايی زبان ديگری میپردازند، بعد میگويند که زبان ندارم، آنچه دارم "نيمزبان" است!! آيا گستاخی بزرگتری هم از اين وجود دارد؟
زبان فارسی هم آن هنگام که رسميتيافتن آن با ممنوعيت زبانهای ديگر ايران چون زبان کتابت و تدريس همراه شد و با کاربرد منوپوليستی آن در حوزههای يک) آموزشی، دو) اداری، سه) خدمت نظام، چهار) رسانهای، پنج) قضايی، ... حکم تحميلی و اجباری به خود گرفت، در طول يک پروسه جايگاه کنونی خود را پيدا کرد. به عبارتی ديگر زبان فارسی موقعيت خود را مديون تبعيض بر زبانهای ديگر است. با زبانی باز هم صريحتر:
(1) اگر به قول شووينيستها "نيمزبانهای" رايج در ايران (چون زبان کُردی) به مانند زبان فارسی از امکانات و تسهيلات دولتی برخوردار میبودند و باز به مانند زبان فارسی در بخشهای مختلف اداری، قضايی، ... امکان کاربرد میيافتند،
(2) اگر برای اين "نيمزبانها" به مانند زبان فارسی هزاران کادر آموزشی ترتبيت میشد،
(3) اگر به آنها در حوزههای متفاوت به مانند زبان فارسی کتاب و نشريه چاپ میشد،
(4) اگر اين زبانها به مانند زبان فارسی به رشتهی دانشگاهی تبديل میشدند و در مورد آنها تحقيق و تفحص آکادميک میشد،
(5) اگر برای آنها به جهت استاندارديزهکردنشان به مانند زبان فارسی فرهنگستان ايجاد میشد،
(6) اگر اين زبانها به مانند زبان فارسی و همتراز با آن بطور رسمی در مدارس تدريس میشدند،
(7) اگر به اين زبانها به مانند زبان فارسی تحصيل صورت میگرفت،
(8) اگر در زيستگاه متکلمين هر يک از اين زبانها راديو و تلويزيون بطور کامل به اين زبانها برنامه پخش میکرد،
(9) اگر رشتههای مختلف هنری مربوط به زبانهای غيررسمی ايران (مانند شعر، موسيقی، فيلم، سينما، تئاتر، ...) که پيوند لاينفک و تنگاتنگی با زبان دارند، به مانند زبان فارسی با حمايت وسيع دولتی روبرو میشدند،
(10) اگر اشراف به زبان فارسی برای مردم غيرفارس به امتياز تبديل نمیگشت و به عبارتی ديگر عدم