Skip to main content

چرا "استقلال" ناگهان معنی و

چرا "استقلال" ناگهان معنی و
Anonymous

چرا "استقلال" ناگهان معنی و مفهوم جدیدی پیدا می کند؟ اشکال به لغزش فرویدی (Freudian slip) جناب آ. ائلیار برمی گردد. لغزش فرویدی به پدیده ای گفته می شود که فرد در آن ناخواسته تفکر درونی اش را در غالب کلام افشا می کند. "استقلال" در زبان فارسی معنی خاصی دارد. مثلا هیچکس ایالت کاتالونیای اسپانیا یا تک تک ایالتهای آلمان فدرال و یا ایالت کبک کانادا را "مستقل" (یعنی دارای استقلال) نمی داند. ولی درباره کشورهای جدید بعد از فروپاشی شوروی یا یوگسلاوی همه معتقدند که آنها به "استقلال" دست پیدا کرده اند. پس برای پوشاندن این لغزش فرویدی باید دست تعریف دوباره (و از نظر من اختراعی) کلمه استقلال زد. زیرا با توجه به اینکه پیش زمینه استقلال "جدایی" است و هیچ وقت نمی شود انسانهای دارای عقل را بدون دلیل تشویق به جدایی کرد، پس آرزوی استقلال با آرزوی انشقاق (divergency) همراستا می شود و آرزوکننده را به ترویج

ادبیات نفرت ترغیب می کند. مسلما آ. ائلیار و همه کسانی که آرزوی استقلال را در سر می پرورانند، به تنهایی قادر نخواهند بود به این آرزو برسند. شرط اول تحقق این آرزو همراهی اکثریت مردمی است، که آنها خواهان استقلالشان هستند. پس باید به این مردم نشان داد که هیولای هفت سری بنام "شوینیسم فارس" که شاکله اصلی جمهوری اسلامی است، به آنها ظلم می کند و حتی روشنفکرانش هم از درک مصائب آنها بی خبرند و در انکار آنها در کنار حاکمیت ایستاده اند. این همان پدیده "اهریمن سازی" (demonisation) فارسها و زبان فارسی است. به نوشته دیگر آ. ائلیار بنام «این نوزاد از شکم مادر مرده، به دنیا میاید » هم درست از همین زاویه باید نگاه کرد. آجودانی که یکی از همان "روشنفکران فارس" است، نه از تبعیض زبانی دفاع کرده است و نه آنرا توجیه کرده است. او در مقام یک تاریخدان بخوبی و استادانه نشان داده است که افسانه "تحمیل زبان فارسی در دوره پهلویها" تا چه اندازه بی پایه و خنده دار است. به عبارت دیگر، آجودانی گفته است لطفا حقایق تاریخی را تحریف نکنید و برای ارائه یک تصویر اهریمنی از فارسها دروغ نگویید. محمد امین رسولزاده در سال 1884 یعنی 56 سال بعد از عهدنامه ترکمانچای در قفقاز (و نه در ایران) بدنیا آمد. آیا او هم زبان فارسی را بضرب سرنیزه رضاشاه یادگرفته بود؟ آنهم آنقدر خوب که در سال 1288 (یعنی 12 سال قبل از به قدرت رسیدن رضاشاه!!!) سردبیر روزنامه "ایران نو" در تهران بشود؟ آجودانی بی اعتباری و سطح نازل ادعای عشیره پرستان در مورد تحمیلی بودن زبان فارسی را استادانه و با تکیه بر اسناد انکار ناپذیر ثابت می کند و در عین حال می نویسد: «اشتباه نشود منظور من تأييد سياست‌های فرهنگی دوره‌ی پهلوی نيست. مخالفت آشکارم را با آن سياست‌ها پيش‌ترها نوشته و گفته‌ام. منظورم واقعيت‌ها و واقعيت تاريخ است.» پس مشکل آ. ائلیار با این دسته از "روشنفکران فارس" چیست؟ مشکل در اینجاست که اگر بی اعتباری این افسانه موهوم "تحمیل زبان فارسی بضرب سرنیزه رضاشاه" به توده مردم نشان داده شود، آنوقت استقلال طلبان (یا آرزومندان استقلال) مهمترین بهانه خود را برای تشویق مردم آذربایجان به انشقاق و جدایی از دست می دهند و آرزویشان در حد یک "آرزو" باقی می ماند. پس باید هرچه محکمتر بر طبل نقار و دشمنی کوبید و نفرت ایجاد کرد و در پای نوشته ای که انسانها را حتی در "اندوه" هم به فارس و ترک تقسیم می کند، کامنتهای ستایشگرانه نوشت، تا شاید از این اجاق آبی گرم و از این نمد کلاهی فراهم شود و "استقلال" در حد آرزو نماند. ایراد بزرگ چنین کاری ولی این است که نویسنده در اوج چنین هیجاناتی دستخوش "لغزش فرویدی" می شود. ///// اگر چه بارها این را گفته ام، ولی تکرارش را لازم می دانم که من تجزیه طلبی را جرم نمی دانم و آرزویم زندگی در ایرانی است که تجزیه طلبان هم حزب و بلندگوی آزاد خودشان را داشته باشند. و اگر کسی بتواند ثابت کند که با تجزیه ایران همه مردم آن خوشبخت می شوند، من هم تجزیه طلب می شوم. اشاره ام در این کامنتها و استفاده از نظرات مسئول محترم، جناب ائلیار فقط برای باز کردن بحث "درون ذهن" و "برون ذهن" در کامنتهای قبلی است و چکیده حرفم این است که استقلال طلب بناچار باید طرفدار ادبیات نفرت باشد، تا به آرزوی قلبی اش برسد. صحبت از "روشنفکران فارس" و انتساب همه پلیدیهای عالم به آنها چیزی جز همین سیاست demonisation نیست.