Skip to main content

قنبری عزیز، نخست ممنون از

قنبری عزیز، نخست ممنون از
آ. ائلیار

قنبری عزیز، نخست ممنون از استقلال اندیشه یتان. نوشته های شما نشان میدهد که میکوشید با مغز خود بیندیشید و نه تحت تأثیر این گروه و آن گروه. نظر منهم همین است که بهتر است شخص دیده و خوانده های خود را خودش با ترازوی خود وزن کند. به قول خودمان «اؤزو ؤز فکرینن اونلاری داش-تره زیه وورا».1- و اما راحل مسایل: برای شناخت راه لازم است از گروههای اجتماعی جامعه و گروههای سیاسی برداشت نزدیک به واقعیت داشته باشیم.و خواست و ایده های آنها را درست تشخص دهیم. با شناخت نسبی آنها میتوان راه حل مسایل را بصورت کلی معین کرد.2- نصف جامعه 80 ملیونی را زنان تشکیل میدهند. 40 ملیون. مشکل اینها «برابری -رفاه- آزادی» ست. از سوی دیگر اکثریت جامعه را زحمتکشان یدی و فکری تشکیل میدهند. مشکل اینها هم باز « برابری و رفاه و آزادی»ست. در مسئله« ستم مضاعف ملیتها» که یک مسئله درکل جامعه است باز مشکل «برابری و رفاه و آزادی» ست.

70 در صد جامعه زیر 30 سال اند. یعنی جوانان. مشکل اینان هم با در همان فرمول «آزادی، برابری، رفاه» است جهت پیشرفت و زندگی بهتر.آزادی با دموکراسی از راه «نظام سیاسی غیر متمرکز» ، تبعیض موجود بین زنان و مذاهب و مسئله ملی با «برابری حقوقی در زمینه های سیاسی-فرهنگی،اقتصادی» ، و رفاه زحمتکشان از راه «اجرای عدالت اجتماعی نسبی» در کل میتواند حل شود یا در بدترین حالت «موانع رسیدن به آنها می شکند. در کل اکثریت مردم جامعه به سوی تحقق خواست های مشترک که شامل حال همه میشود حرکت میکنند. سمت حرکت جامعه همگرایی جهت رسیدن به اهداف مشترک است. همه این اقشار اجتماعی میدانند مشکلات را نمی توانند به تنهایی حل کنند و نیاز دارند به صورت عمومی تلاش کنند. این واقعیت در بطن جامعه جریان دارد. همه یک قدم بسوی آزادی و برابری و رفاه را متعلق به زندگی خود میدانند.و احساس همبستگی و دوستی و علاقه میکنند. این وضع عینی مردم جامعه است. ولی مشکل مردم عدم ارتباط-عدم تشکل- عدم فضای باز سیاسی ست که خواست و تلاش و دوستی و محبت خود را نسبت بهم آشکار کنند. این پدیده هم با سست شدن اختناق آشکار خواهد شد.3- جنبه دیگر مسئله گروههای سیاسی ست. اینها در کل میتوانند به این صورت خلاصه شوند: 1-چپ و دموکراتها- 2-سلطنت و مشروطه خواهان و غیره-3- تشکلهای ملیتی-4- بریدگان از حکومت. در این میان چپ و دموکراتها تعیین سرنوشت در داخل ایران یعنی برابری حقوقی در داخل ایران یا استقلال در واحدهای فدرال را می پذیرند و با حل مسئله ملی مشکلی ندارند. سلطنت و همکاران با بریدگان از حکومت عمدتاً به نظام قدرت متمرکز فکر میکنند.از سوی دیگر اداره ایران از راه قدرت غیر متمرکز در فضای سیاسی بیشتر مقبول است تا سیاست متمرکز.4-با توجه به گرایش خود جامعه و نیروی عمده در بین گروههای سیاسی -چپ و دموکراتها و برابری خواهان در مسئله ملی ، ملیتها - نیروی عمد در دوبخش جامعه و سازمان سیاسی وزنه را به طرف فرمول اول سنگین میکند. یعنی نیروی« تمرکز طلب ضعیف» است . و مجبور است به دنبال نیروی عدم تمرکز حرکت کند. که خواسته های عمومی «آزادی،برابری، رفاه» تحقق یابد. نیروی «جدایی خواه در بین تشکلهای ملیتی» شانسی ندارد. مگر اینکه مسیر جامعه طبیعی سیر نکند و جنگی از خارج تحمیل شود. و یا چیزهایی از این دست. در این حالت هم در مقابل اکثریت نیروی جامعه و سیاسی قرار خواهند گرفت.5- در میان این کنش و واکنشها من به تحقق فرمول خود از راه حمایت متقابل و دگر دوستی و حفظ صلح و مسالمت شدیداً تأکید میکنم. آزادی و سعادت ما جدا از هم نیست و نمیتواند جدا از هم نیز تحقق یابد. تحقق راه درست همیشه دشوار است. اما راه غلط براحتی جایش را پیدا میکند. همیشه راه آزادی و برابری دشوار بوده است و اکنون نیز چنین است.