Skip to main content

آقای کوروش اعلم- 1:

آقای کوروش اعلم- 1:
یونس شاملی

آقای کوروش اعلم- 1:
از فهوی کلام شما میشود به سادگی متوجه شد که در نوشتن، بیشتر از دانش و تجربه بشریت و حقوق در اسناد جهانی در زمینه حقوق ملی در کشورهای چند ملیتی به احساسات تکیه کرده اید و با شعارهای پرطمطراق جهانی شدن نیز مطلب تان را به پایان رسانده اید. نوشته شما حاصل یک تلاش نافرجام برای توجیه ناهنجاری نابرابری حقوق اتنیکی در کشور ایران است. حالا شما ترک باشید و یا فارس باشید، به قول خودتان توفیری نمکنید. خطا از سوی هر کسی میتواند بروز کند. من برای روشن شدن شما و اینکه بایستی احساسات را کنار بگذارید و کمی بیشتر در این زمینه مطالعه کنید، به سه مورد نوشته شما اشاره میکنم و تقاضا دارم که با عمق بیشتری

به مسائل حساس یک کشور بپردازید. اگر خلاصه کنم شما با این موضع گیری موضع طرفداران جمهوری اسلامی و بویژه ناسیونالیستهای افراطی فارس را تقویت کرده اید. امیدوارم چنین آرزویی نداشتید.

مینویسید: " شاهان قاجار ... هیچ تلاشی برای عوض کردن زبان رسمی کشور مثلا به جای فارسی ، ترکی کردن زبان رسمی کشور نکردند؟" (پایان نقل قول).

پاسخ: در آن زمان چیزی بنام "رسمیت" این یا آن زبان وجود خارجی نداشت. بلکه استفاده پراگماتیستی از زبان در زندگی جامعه جریان داشت. در دوره قاجار و حتی همان چند صدسالی که شما از آن نام برده اید، در ایران همیشه سه زبان ترکی (عموما زبان دربار و قشون)، زبان فارسی (عموما زبان دیوان ) و زبان عربی (عموما زبان علم) مورد استفاده قرار میگرفته است. تک زبانه شدن ایران به حاکمیت پهلوی ها در تاریخ ایران بازمیگردد. تک زبانه شدن ایران (از جهت رسمیت زبان) یک سیاست نژادپرستانه، استعماری و ضد دمکراتیک است که با حکومت پهلوی ها شروع میشود و با جمهوری اسلامی ادامه می یابد. یک انسان آزاده بایستی این پروسه را نقد کند و مورد سرزنش قرار دهد.
مینویسد: " ناسیو نالیست آذری به جز مسئله ستم زبانی که من کاملن با آن موافقم ، از کدام ستم دیگر میتوانند در حق خود اسم ببرند" (پایان نقل قول).

پاسخ: اولا واژه "آذری" در خطاب مردم ترک ساکن در آذربایجان بسیار نادرست و در جهت توجیه سیاستهای دولتهای حاکم پهلوی و جمهوری اسلامی است. اکثریت مردم آذربایجان را ترک ها تشکیل میدهند و ترک هستند و نه آذری. در تظاهرات خرداد 1385 در تمامی شهرهای آذربایجان و در اعتراض به کاریکاتور روزنامه ایران شعار اصلی "هارای هارای من تورکم" (آهای آهای من ترکم) بود. یعنی برخورد و انتقاد به سیاست "آذری خواندن ترکها در ایران"، که شما یکی از این انسانها هستید که امروز هم بعد از این همه اعتراض و با وجود اینکه مینویسید که شما "ترک" هستید، با مردم آن دیار را "آذری" خطاب میکنید.
دوما؛ این مردم آذربایجان و بویژه خلق ترک ساکن در آن دیار است که با "ستم ملی" و به قول شما "ستم زبانی" مبارزه میکند، نه ناسیونالیستهای آذری!!!. برای نمونه من ناسیونالیست نیستم، بلکه سوسیالیستم، اما برای رفع ستم زبانی مبارزه میکنم. شما خودتان نیز با ستم زبانی مخالفید. آیا شما هم ناسیونالیست آذری هستید؟؟ می بینید که ترم های مورد استفاده شما در این نوشته بسیار مغشوش است.
سوما؛ میگویید غیر از ستم زبانی ستم دیگری در آذربایجان و علیه خلق ترک وجود ندارد. این اشکال بسیار بزرگی برای شماست. خلق ترک در آذربایجان صرفا علیه ستم زبانی مبارزه نمیکنند. بلکه مبارزه علیه ستم زبانی یک زیرمجموعه ایی از تلاش و مبارزه برای "حق ملل برای تعیین سرنوشت خویش در آذربایجان" است. حق تعیین سرنوشت یک حق شناخته شده بین المللی است و در منشور ملل متحد و دیگر منابع حقوق بین الملل مستتر است. حق تعیین سرنوشت، به مردم آذربایجان این حق را میدهد که سرزمین خود را خود اداره کند و در مورد سرنوشت آن سرزمین تصمیم بگیرد. به بیان دیگر این حق مردم آذربایجان است که در مورد سرنوشت سیاسی آذربایجان تصمیم بگیرند که مثلا در شکل فدرالی با دولتهای دیگر فدرال در ایران (فدرال کرد، فدرال فارس، فدرال بلوچ، فدرال عرب و...) توافق کنند که زیر چطر یک دولت سراسری که امروز اسمش ایران است زندگی کنند و اگر این فدرالها توافق داشتند اسم کشور را نیز عوض کنند. یا اینکه اگر فشار به این ملت از سوی دولت مرکزی زیاد بود و کشت و کشتار راه افتاد مسیر این "حق تعیین سرنوشت" میتواند جدایی از ایران و تشکیل دولت مستقل باشد. چیزی که در یوگسلاوی سابق و یا اتحاد شوروی سابق به وقوع پیوست. به نظرم سرنوشت سیاسی ایران را رفتار سیاسی دولت مرکزی تعیین میکند و نه جنبش های سیاسی متعلق به خلقهای ساکن در ایران.