Skip to main content

جناب بهرنگ- 2؛

جناب بهرنگ- 2؛
یونس شاملی

جناب بهرنگ- 2؛
از نظر من و تمامی فعالین سیاسی و مدنی آذربایجان، این سرزمین تحت سیطره نظام استبدادی (سیاسی- دینی) و استعماری (داخلی) است. من طرفدار نظام فدراتیو در ایران هستم و مبارزه سیاسی در آذربایجان را مبارزهء مستقلی میدانم که بایستی با تکیه بر مردم آذربایجان و در جهت سعادت این سرزمین و در عین حال مبارزه ایی منطبق با حقوق بین الملل و در جهت حق تعیین سرنوشت آن مردم آذربایجان است. هر حرکتی که این جهتگیری را نقض کند و در سمت منافع دشمن مردم آذربایجان یعنی نظام جمهوری اسلامی عمل کند و مستقیم و غیرمستقیم به استمرار حیات یک نظام استبدادی و استعماری کمک کند، حرکتی در ضدیت با منافع مردم آذربایجان است و بایستی افشا گردد. من ننوشته ام که نیروهایی که مورد تایید من و یا دیگری هستند در آذربایجان فعالیت بکنند یا نکنند. این متد نگاه صرفا به آذربایجان ارتباط ندارد. تمامی جنبش های سیاسی

متعلق به ملیتهای غیرفارس فعالیت احزاب متعلق به ملت فارس را در مناطق خودشان نه تنها دوست نمیدارند، بلکه آن را در درازمدت در جهت منافع دولت مرکزی تلقی میکنند. چرا که هدف سیاسی این احزاب حفظ سلطه یک نظام تیپولوژیکن فارسی است و تمامی این احزاب مطقا و به هر بهایی تنها و تنها برای حفظ تمامیت ارضی ایران فعالیت میکنند و به حق تعیین سرنوشت خلقها هیچ بهایی نمیدهند، چون کی این نیروها (حتی اگر مخالف حاکمیت هم باشند) زمینه ساز و مروج نظام تک ملیتی فارسی در ایران هستند، چون کی زبان رسمی و غیررسمی و کتبی و شفاهی این احزاب فارسی است و در مناطق غیرفارسی این زبان، زبان رایج آن مناطق نیست. چون این احزاب از چپ تا راست (با استثناهایی اندک) بر ناسیونالیسم فارسی (آنها اسمش را ایرانی میگذارند) تاکید دارند و الاخر. این احزاب به جامعه فارس ایران تعلق دارند، هرچند که آذربایجانی در این احزاب کم نیستند. اما متاسفانه سیطره دولت استعماری در آذربایجان و نبود تحصیل به زبان ترکی درا یران و خلا احزاب سیاسی آذربایجانی این فعالین را ناخواسته به سوی احزاب سیاسی فارسی کشانده و حتی در اغلب موارد خود نقش بنیانگذار این احزاب را نیز بازی کرده اند. جنبه تاریخی مسئله در این کوتاه سخن قابل توضیح نیست. اما خواستم بگوییم که نوشته من ابدا به موضوع خودی و غیرخودی ارتباط ندارد. تمامی افراد و احزاب از هر فکری برخاسته از آذربایجان حق فعالیت سیاسی دارند و آزادند فکر خود را تبلیغ و ترویج کنند حتی اگر سخت مخالف فکر من هم باشند. من عمیقا به منشور جهانی حقوق بشر اعتقاد دارم و در عین حال در جهت مبارزه خلق ترک برای حق تعیین سرنوشت خود در آذربایجان هستم. همچنانکه من طرفدار مبارزه دیگر خلقهای غیرفارس برای این حق هستم. مطالبه این حق تعارضی با منافع ملت فارس در ایران ندارد. همه طرفدار آن نظام سیاسی در ایران هستم که ملیتهای با حقوق برابر در آن زندگی کنند. من هرگز به یک نظام غیرعادلانه با هر توجیهی در تبعیض علیه ملیتهای غیرفارس تن نخواهم داد. برای من زبان فارسی هم ارزش با زبان ترکی و دیگرزبانهای رایج در ایران و جهان است. سیطره زبانی در صدسال گذشته در ایران فاجعه آفریده است؛ کشتار در آذربایجان و کردستان (1325/1324)، سرکوب شدید حزب خلق مسلمان در آذربایجان 1359، کشتار در کردستان بعد از به قدرت رسیدن خمینی، کشتار در منطقه عربی الاحواز، در بلوچستان در طول تمامی عمر جمهوری اسلامی همه و همه از سر سیطره زبانی و ملی فارسی در این مناطق است. وگرنه چه دلیلی برای این کشتار وجود دارد؟ اگر سیاست زبانی در ایران به نفع برابری تغییر کند، و اگر سیاست ایران با حقوق بین الملل منطبق گردد، این نوع کشتارهای و سرکوبها در ایران معنی خواهد داشت؟ ممنوعیت زبان ترکی، کردی، عربی، بلوچی و... ممنوعیت صرف زبان نیست، تحلیل بردن آن خلق، استحاله آن از طریق آسیمیله کردن آنهاست. چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است. اگر از زاویه این متد به مسئله بنگرید، خیلی از مشکلات تحلیلی نیز پاسخ خود را می یابند و اتهام ها ناهنجار در تیتر برگزیده شما، مطلقا رنگ خواهند باخت و زمینه حتی برای همبستگی مبارزاتی میان تمامی خلقهای در ایران فراهم خواهد آمد. اما تا زمانیکه از پشت عینک دکترین دولت ایران (آنچنانکه تا کنون بوده است) به مسائل و تحلیل ها نگریسته شود، چشم انداز سیاسی ایران هر روز از روز قبل وخیم تر و پرتو برابری زیستن در این کشور کمتر خواهد شد.