Skip to main content

«هژمونی زبان و فرهنگ مسلط بر

«هژمونی زبان و فرهنگ مسلط بر
آ. ائلیار

«هژمونی زبان و فرهنگ مسلط بر جامعه» وقتی می شکند که فرهنگ تبعیضی و تبعیدی در برابر آن «به آفرینش فرهنگ و ادبیات پیشرفته خود » بپردازد. به جای بدگویی به آن. متأسفانه تبعیض دیدگان به این مسئله کم بها داده و نیروی خود را در بدگویی ها به هرز می برند. بجای اینکه تلاش کنند شعری در برابر شعر-داستانی در برابر داستان- کتابی در برابر کتاب خلق کنند. با این بدگویی بازیها تبعیض دیدگان نمی توانند خود را از هژمونی فرهنگ مسلط رها کنند. ادبیات و فرهنگ اروپا و آمریکا بر جهان هژمونی دارد. کشور ها هم مستقل اند. ولی هژمونی فرهنگی با استقلال سیاسی یا تعیین سرنوشت نمی شکند. در مقابل فرهنگ باید فرهنگ پیشرفته صادر کنی. نباید نیرو و وقت را در « بدگوییها» مصرف کرد. میخواهی آزاد باشی، فرهنگ آزادت را بیافرین. در غیر این صورت آزادی برای تو رؤیایی بیش نخواهد بود.

ژاپون هایکوی خود را مطرح کرد. و اروپا فلسفه و ادبیاتش را. تبعیض دیده زبان دارد و قدرت آفرینش؛ چرا باید خلاقیت خود را نشان ندهد؟ و درگیر تو« فلانی -من بهمان» بشود که چیزی برای ارائه نداشته باشد؟ صد سال هم به این روش ادامه بدهی باز مجبوری برای رفع نیاز به فرهنگ مسلط رجوع کنی، چون خودت نخواستی چیزی بیافرینی. و این رمز اسارت توست. من میخواهم ادبیات معاصرم را بخوانم. شعر و رمان و فلسفه و کتابش را. در باکو و استانبول زندگی نمیکنم. من در کوچه و پس کوچه های تبریز و ارمو زندگی میکنم و در کناره های دریاچه به خون نشسته یشان. در دشتهای مغان و ییلاق-قشلاق قشقاییها زندگی میکنم و در کارگاههای چاقوسازان زنجان. در غارهای کوره پزخانه ها و حاشیه شهرهای مدرن زندگی میکنم. و با یوغ بردگی برگردن در کارخانه های مجلل.میخواهم چیزی بخوانم که زندگیم را بازتاب دهد و مرا برای من معنی کند. چه داری که به من بدهی؟ میخواهم آینه ام را ببینم و صورتم را. شاید بتوانم خودم را بهتر بشناسم.