Skip to main content

ناظرعزیز، لطفاً بر اساس

ناظرعزیز، لطفاً بر اساس
آ. ائلیار

ناظرعزیز، لطفاً بر اساس تحلیلی که کرده اید راحل خودتان را بنویسید. راحل شما برای رفع «ستم ملی یا تبعیض در آذربایجان و رفع دیکتاتوری حاکم بر ایران چیست؟». اگر این بحث سازنده باشد میتواند به صفحه اول سایت منتقل شود که بیشتر مورد توجه خوانندگان قرار گیرد. من در رساله ایکه تدوین نموده ام ، تحت عنوان «مبارزۀ برابر حقوقی مسالمت آمیز هم استراتژی هم تاکتیک جنبش آذربایجان» http://www.iranglobal.info/node/11857 به این قضیه پاسخ داده ام. لطف کنید کوتاه و مختصر بگویید چطور در کشتی ایران از دست حکومت و ستم ملی خلاص شویم؟ در حالیکه اتحاد نیست. جریانها هم همدیگر را قبول ندارند. و علیه یکدیگر کار میکنند. یعنی شرایط «عدم اتحاد و تفرقه و دشمنی ست . و هرکه به فکر خویشه» و کوسه هم به فکر ریشه.

آنطور که من درک کرده ام راحل شما در یک جمله « عدم اتحاد-جدایی» ست. اگر این واقعاً نظر شماست دلایل اثبات درستی و عملی بودن این نظر را بیان کنید. در شرایطی که سیاست ابزاری ست برای رسیدن به قدرت و منافع گروهی؛ از راه رقابت و دشمنی با دیگر جریانها و حکومت.چکیده تئوری من چنین است: «مبارزه برابر حقوقی، استراتژی و تاکتیک است. هدف استراتژیک برقراری حکومت دموکراتیک آذربایجان در چهار چوبه ایران غیر متمرکز می باشد. از راه شرکت شایسته در مبارزه مشترک و عمومی، در همبستگی با نیروهای «ضد دیکتاتوری و ضد تبعیض و ضد استثمار» ، و تحمیل حقوق خود به دیگران در پروسه «انقلاب دموکراتیک» که در حال آماده شدن است. یعنی :حقوق تنها از راه مبارزه مستقل آذربایجان و ایفای نقش شایسته در «مبارزه عمومی» می تواند تأمین شود. «میتواند» به معنی آن است که «صد در صدی» وجود ندارد. این تئوری ناقض نظریه «عدم اتحاد، جدایی» ست. تز « استقلال ؛عدم اتحاد » را متعلق به «طرح خاورمیانه بزرگ؛ " عثمانیزم نو" ؛ ترکیزیم و تئوریسین های حکومتی» میدانم که در میان فعالان کم تجربه تبلیغ کرده اند. جهت پیاده کردن برنامه های خود و حفظ حاکمیت اسلام سیاسی. این نظریه نادرست و غیر عملی ست. و سنگ بزرگی ست که علامت نزدن است. و امنیت برای حاکمیت تولید میکند. و بخوبی عامل تفرقه در مبارزه مشترک است. من راه جدایی و استقلال کامل را هم در تئوری خود نشان داده ام «که در صورت« لزوم»-( در حالت باز هم نقض شدن حقوق اساسی- که بعید است.) بعد از استقرار حکومت دموکراتیک آذربایجان در ایران غیر متمرکز، از سوی مردم آذربایجان -اگر بخواهند و رأی لازم داشته باشد» میتواند تحقق یابد. این هم راه درست جدایی و استقلال است. در کل تز من « استقلال با اتحاد» است و از این رو ناقض تز «استقلال با عدم اتحاد» است.تئوری من شامل دو فاز است: 1-مرحله حکومت دموکراتیک آذربایجان.2- بعد از استقرار حکومت آذربایجان. مرحله دوم را آیندگان تصمیم خواهند گرفت. اما گذر از مرحله اول کار ماست. پیروزی در مرحله اول از راه «استقلال با اتحاد» تحقق پذیر است. همه نیروهای«ضد دیکتاتوری و ضد تبعیض و ضد استثمار» ، متحد و متفق ما در این راه اند. و ایجاد همبستگی و اعتماد و دوستی با دفاع از « دموکراسی و برابر حقوقی و رفع استثمار(اجرای عدالت اجتماعی نسبی)، وظیفه مبرم در جنبش برابر حقوقی آذربایجان است.چرا شعار استقلال آذربایجان در این مرحله صحیح نیست. چون این شعار «نیرو» ندارد. با چند نفر در میان ملیتهای مختلف، نمیتوان جدایی را پیاده کرد. از راه «جنگ داخلی» که چند گروه اینجا و آنجا میتوانند در شرایط «شکستن سلطه حکومت» آغاز کنند نیز تحقق پذیر نیست. این گروهها در کوتاه مدت نابود میشوند. تعیین کنند بیش از 80 در صد مردم ایران اند که موافق این راحل نمی توانند باشند. چون به «نفع» آنها نیست. بدون بال نمی توان پرواز کرد. دهندگان شعار استقلال به معنای جدایی، فاقد بال اند. کشیدن پای همسایگان و غولهای جهانی به این قضیه نیز کمکی نمیکند و کار را خراب تر نیز میسازد. تجارب تلخ ملتها از این دخالتها بسیار است و میدانند که راحل «امنیت و آرامش و صلح و دوستی و دموکراسی و تأمین برابری حقوقی و غیره» نیست. مردمان ایران را به شرکت در چنین بیراهه ای نمیتوان کشید. تزهای « عدم اتحاد-استقلال»؛ آذربایجان واحد؛ تورانیزم، براساس برنامه های باکو، آنکارا و واشنگتن و تهران ا ست. اینها برنامه ی جنبش مستقل مبارزه برای برابری حقوقی، دموکراسی، عدالت اجتماعی و اداره امور خود نیست. باکو،آنکارا،واشتگتن،تهران ، همه بخاطر منافع خود « فعالیت و زندان و شکنجه و آواراگی ، جوانان آذربایجان را «وسیله» رسیدن به «منافع خود» کرده اند. «جنبش ضد تبعیض آذربایجان» توسط این «مربع» بزرگترین ضربه را خورده است.