Skip to main content

ائلیار عزیز، چنانکه قبلا بدان

ائلیار عزیز، چنانکه قبلا بدان
Anonymous

ائلیار عزیز، چنانکه قبلا بدان اشاره کرده بودی، مطلبی بعنوان "راه حل چیست" را در دو و یا سه نوبت، هر طور که ممکن باشد، برایتان بعنوان کامنتر میفرستم، و اگر صلاح دیدید، میتوانید بعنوان یک مطلب جداگانه در صفحه اصلی سایت قرار دهید. البته من این مطلب را در سایتهای دیگر در صفحه اول قرار خواهم داد. اما اول برای شما میفرستم. با بهترین سلامها، ناظر.
راه حل چیست؟! (قسمت اول) جناب ائلیار، در باره سئوالاتان، بطور مختصر لازم است، به محضرتان عرض شود که، در باره حل مسائل ملی، خلقهای ایران، توجه ما در وهله اول و یا از همان قدم اول، باید بر اساس رعایت "حقوق طبیعی" و کنوانسیون حقوق بشر استوار باشد. شاید عنوان این مطلب برای افرادی به صرفه نباشد. اما تاکید بر این نکته بسیار مهم، و تعیین کننده است. لازم به یاد آوریست که ملیتهای ایران، اولین مردمانی نیستند، که میخواهند خود را از چنگ یک رژیم دیکتاتور!،

رهائی بخشند. برای رهائی از یک سیستم ارتجاعی باید هر کسی! دمکراسی را " اول از خود، و از وجدان خود شروع بکند." معنای فلسفی آن این است، که بحقوق انسانی دیگران، مثل حقوق خود، احترام بگذارد. و به وجدان خود دروغ نگوید. و حس بشر دوستی، و وظیفه اخلاقی خود را، بعنوان وظیفه انسانی بحساب بیاورد. لازم است بمحضرتان برسد، که بحث "حقوق انسانی"، و "حقوق طبیعی" در فلسفه اروپای غربی بعنوان اصل حقوق انسان با حساسیت تمام مطرح است. و این تفکر فلسفی پایه گذار تمدن مدرن، رعایت حقوق انسانی، و آزادیهای اروپای امروزی است. و منظور از حقوق انسانی، در واقع "حقوق طبیعی" انسان است، که فلاسفه اروپائی، اعم از " اسپینوزا" فیلسوف بهودی اصل هلندی، پدر دمکراسی مدرن امروز، و "هووبست" فیلسوف انگلیسی و پایه گذار سیستم دولتی مدرن اروپائی، اساس فلسقه سیاسی خود را بر پایه همین امر نهاده اند، و نتیجه آن دمکراسی واقعا موجود اروپای غربی امروزیست. وقتی از دمکراسی اروپائی صحبت میشود، منظر مدینه فاضله نیست. هدف در اینجا سیستمی است که ملیتهای مختلف با رعایت حقوق انسانی یکدیگر، میتوانند بدون جنگ و خونریزی و با احترام نسبت به شان انسانی هم، در کنار یکدگر زندگی بکنند. البته من فعلا وارد این بحث نمیشوم . چون جایش اینجا نیست. و خیلی از سیاسی کاران و کسانیکه از دمکراسی دم میزنند، تابحال کلمه "حقوق طبیعی انسان" که یک بحث بسیار مهم فلسفی است، حتی بگوششان نیز نخورده است. تابحال هم ندیده ام که از جانب روشنفکران جامعه فارس در این خصوص بحثی صورت بگیرد. چون اصلا به صرفشان نیست! چون جامعه فارس اصلا تو باغ نیست. و از محتوای بحث فلسفی، و احترام بحقوق انسان پرت است. در جامعه فارس اصلا فلسفه و "حقوق طبیعی" انسان، مفهوم ندارد، و شناخته شده نیست. این بحث یکی از ارکان مهم فلسفه دمکراسی موجود اروپای غربیست. و روشنفکران سیاسی فارس با چنین بحثی آشنا نیستند. آنها اغلب، با کلی گوئیهای بی سر و ته، و یا با نمود بظاهر چپ، بحث طبقاتی را بمیان میکشند، و از آزادیهای تخیلی صحبت میکنند، بی آنکه پایه و اساس و معیار عملی و علمی آنرا مشخص بکنند. و بی آنکه به "حقوق طبیعی" و شان و منزلت انسان به عنوان موجود متفکر،اشاره ای کرده باشند، با کلی گوئی شعار میدهند. با وجودیکه فلسفه مارکسیسم بیشر به مسائل اکونومیک عطف نظر دارد، اما فلسفه "حقوق طبیعی" بیشتر به هویت زبانی، فرهنگ سیاسی، منزلت، و شان انسان بعنوان یک موجود طبیعی، که ریشه در تبیین حقوق مادر زادی انسان دارد، میپردازد. احقاق حقوق نامبرده در ترکیب اجرای اصول دمکراسی در قالب پارلامنتاریسم،و پلورالیسم سیاسی پایه و اساس دمکراسی مدرن امروزی را تشکیل میدهد. البته شاید تقصیر آنان نیست، چون اگر قرار بود کشور پرتی مثل ایران صاحب اندیشمندان فلسفی میبود!، میشد، مثل فرانسه، آلمان، ایتالیا، انگلیس، هلند، و امثالهم. متاسفانه جامعه فارس دنبال شاهنامه خواندن است و بجای بررسی اساس و ارکان و پایه ریزی علمی دمکراسی انسانی، و احترام بحقوق بشر، در رویای عصر پارینه سنگی بسر میبرد. و بجای احترام و به رسمیت شناختن حقوق طبیعی انسان، با گستاخی تمام به توهین و تحقیر ملیتها می پردازد. و برای جوکهای زننده، و توهین آمیز، و تحقیر ملیتهای غیر فارس، هزینه های هنگفتی صرف میکند.