Skip to main content

دوستان گرامی، برای آن که

دوستان گرامی، برای آن که
تبریزی

دوستان گرامی، برای آن که کسانی در یک کشور پیدا شوند تا بخشی از آن را جدا کنند باید انگیزه ای پرتوان در کار باشد تا جدائی بخشی از یک سرزمین شدنی باشد! برای نمونه بنگلادش زمانی بخشی از پاکستان بود و به این سرزمین پاکستان خاوری نیز گفته می شد اما رژیم پاکستان تنها کاری که در بنگلادش می کرد بیدادگری بود و کارگزاران رژیم پاکستان هم در دست درازی به ناموس و جان و دارائی مردم بنگلادش هر کاری که می خواستند می کردند و ستمگرانی که در بنگلادش مردم را با آتش ستم هایشان می سوزاندند از سوی رژیم پاکستان کیفر نمی دیدند و رژیم پاکستان با مردم بنگلادش رفتاری مانند جانوران داشت! سرانجام پاکستان خاوری یا بنگلادش کنونی برای گندکاری های فراوان رژیم دیکتاتوری و ناکارآمد پاکستان از آن کشور جدا شد اما پندارهای ناسیونالیستی مانند نژادپرستی و زبان پرستی در جدائی بنگلادش از پاکستان جائی نداشتند! در بنگلادش نژادهای

..... گوناگون و زبان های گوناگون یافت می شوند اما همه مردم بنگلادش از هر نژاد و زبانی خواستار جدائی از پاکستان و آسودگی از ستم های رژیم نا کارآمد پاکستان شدند نه برای نژادپرستی و سخن گفتن به این زبان و آن زبان! و یا بحرین زمانی بخشی از خاک ایران بود اما محمدرضا پهلوی سردمدار نا کارآمد رژیم پادشاهی ایران با دیوانه بازی های فراوان کاری کرد که مردم بحرین امیدشان را از رژیم پادشاهی بریدند و خواستار جدائی از ایران شدند! محمدرضا پهلوی در سال ۱۳٤۶ با هزینه های گزاف جشن تاجگذاری را برپا کرد و در سال ۱۳۵۰ هم بحرین از ایران جدا شد اما محمدرضا پهلوی به جای پندآموزی از جدائی بحرین دست به دیوانه بازی دیگری زد و آن برگزاری جشن های دوهزار و پانصدمین سالگرد شاهنشاهی با هزینه های سرسام آور و باور نکردنی بود! پس از این دیوانه بازی ها کار دیگر محمدرضا پهلوی و بهتر است گفته شود دیوانه بازی پهلوی بر باد ده محمدرضا پهلوی که به سرنگونی رژیم پادشاهی انجامید تک حزبی کردن ایران با برپائی حزب شاه فرموده "رستاخیز" بود! البته پس از سرنگونی رژیم پهلوی شب تاریک مردم ایران روز نشد و مردم ایران در سال ۱۳۵۷ به جای انقلاب دست به انتحار اسلامی زدند و به جای زندان آریامهری خود را در دوزخی بی همتا در جهان به نام ایران آخوندی گرفتار کردند! به هر روی در رویداد جدائی بحرین از ایران انگیزه های ناسیونالیستی مانند نژادپرستی و زبان پرستی جائی نداشتند! و یا لیتوانی، لتونی و استونی سه کشور بودند که رژیم شوروی پیشین آنها را با زور گرفته بود، پس از فروپاشی رژیم شوروی پیشین و رژیم های کشورهای پیمان ورشو سه کشور لیتوانی، لتونی و استونی با رژیم ها و دولت هائی نوین برپا شدند و برپا شدن این سه کشور هیچ پیوندی با ناسیونالیسم و پندارهای ناسیونالیستی مانند نژادپرستی و زبان پرستی نداشت! برای نمونه چون جمهوری لیتوانی با پندارهای زهرآگین ناسیونالیستی مانند نژادپرستی و زبان پرستی و خاک پرستی و مرزپرستی گردانده نمی شود تا کنون ده ها هزار تن از کسانی که در کشورهای دیگر زاده شده اند و نژاد و زبان آنها با نژاد و زبان مردم لیتوانی یکی نیست به لیتوانی کوچ کرده اند و در آنجا کار و زندگی می کنند. ********** دوستان گرامی، نمونه ها فراوانند اما آیا در سرزمین هائی مانند بنگلادش و بحرین و لیتوانی و لتونی و استونی و ..... بدون انگیزه ای پرتوان جدائی از کشورهای دیگر شدنی بود؟ روشن است که نه! اما در ایران هم اکنون ناسیونالیست هائی پیدا شده اند که می گویند مردم گرسنه ایران که حتی برای خریدن نان ساده پول ندارند باید برای زبان مادری و زبان پدری و زبان عمه ای و زبان خاله ای به جان هم بیفتند و همدیگر را بکشند تا ایران تکه پاره شود! و پس از تکه پاره شدن ایران میلیاردرزاده های اروپانشین به ایران بیایند و برای مردم گرسنه فرمانفرمائی کنند! پرسش این است که در این میان سودی که به مردم گرسنه خواهد رسید چه خواهد بود که باید برای آن همدیگر را لت و پار کنند؟ برای نمونه به ترک های گرسنه و بی نان مانده آذربایجان چه سودی خواهد رسید از این که کردهای گرسنه و فارس های گرسنه را بکشند و پس از جدائی آذربایجان از ایران دبستان هائی به زبان مادری و زبان پدری و زبان عمه ای و زبان خاله ای میلیاردرزاده های مفت خور اروپانشین آغاز به کار کنند؟ و چرا باید مردم گرسنه ترک و مردم گرسنه فارس و مردم گرسنه کرد با همدیگر بجنگند و همدیگر را لت و پار کنند تا کسانی که حتی یک بار نیز بیل و کلنگ و داس و چکش به دست نگرفته و کار نکرده اند به فرمانروائی برسند؟ پس کسی که هشدار می دهد ایران برای زبان مادری و زبان پدری و زبان عمه ای و زبان خاله ای میلیاردرزاده های اروپانشین دچار فروپاشی خواهد شد بهتر است که این هشدار را بگذارد دم کوزه و آبش را بخورد!